Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
direct exchange
U
تعویض باداغی
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
direct exchange items
U
اقلام قابل تعویض مستقیم
Other Matches
direct
U
رهبری کردن
direct
<adj.>
U
مستقیم
direct
U
قراول رفتن
direct
U
متوجه ساختن
direct
U
: مستقیم معطوف داشتن
direct
U
نظارت کردن
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
direct
U
امرکردن
direct
U
: دستور دادن
direct
U
هدایت کردن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
U
اداره کردن
direct
<adj.>
U
بلافاصله
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
U
مدیریت یا سازمان دهی
direct
U
دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct
U
راسته
direct
<adj.>
U
دست اول
direct fire
U
تیر مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
direct file
U
فایل مستقیم
direct taxation
U
مالیات مستقیم
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct damage
U
ضرر مستقیم
direct tax
U
مالیات مستقیم
direct involvement
U
offence an committing in مباشرت
direct involvement
U
مباشرت در جرم
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct object
U
مفعول صریح
direct hit
U
اصابت مستقیم
direct object
U
مفعول بیواسطه
direct hits
U
اصابت مستقیم
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct lighting
U
روشن سازی غیرمستقیم
direct laying
U
روانه کردن مستقیم
direct labour
U
دستمزد مستقیم
direct killing
U
قتل به مباشرت
direct taxation
U
اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct current
U
جریان مستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct relationship
U
وابستگی مستقیم
direct access
U
دستیابی مسقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access
U
دستیابی مستقیم
direct address
U
نشانی مستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct address
آدرس مستقیم
direct relationship
U
ارتباط مستقیم
direct reading
U
قرائت مستقیم
direct quenching
U
سخت گردانی مستقیم
direct outlet
U
ابگیر مستقیم
direct oration
U
گفته یا قول مستقیم
direct observation
U
مستقیمامشاهده کردن
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
direct measurement
U
اندازه گیری مستقیم
direct pressure
U
تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process
U
فرایند مستقیم
direct processing
U
پردازش مستقیم
direct psychotherapy
U
روان درمانی رهنمودی
direct addressing
U
نشان دهی مستقیم
direct addressing
U
ادرس دهی مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct taxes
U
مالیاتهای مستقیم
direct current
U
جریان دائم
direct current
U
جریان یکسو
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct coupled
U
مستقیما جفت شده
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
direct analysis
U
تحلیل رهنمودی
direct casting
U
ریخته گری مستقیم
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct pressure
U
فشار مستقیم
direct connected
U
ماشینهای بهم پیوسته
direct control
U
کنترل مستقیم
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct cost
U
هزینه مستقیم
direct current
U
جریان برق مستقیم
direct loading
U
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct objects
U
چیز
direct objects
U
مقصود
direct objects
U
شی ء
direct objects
U
موضوع منظره
direct objects
U
هدف
direct objects
U
مفعول
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
direct objects
U
مخالفت کردن
direct objects
U
شیئی
direct objects
U
مورد
direct material
U
مواد مستقیم
direct selection
U
انتخاب مستقیم
direct selling
U
فروش مستقیم
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Is it a direct flight?
U
آیا پرواز مستقیم است؟
direct rule
U
حکومتایالتیومحلی
direct debit
U
سفته-وجهالزمان
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct objects
U
موضوع
draw direct
U
مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct therapy
U
درمان رهنمودی
direct support
U
پشتیبانی مستقیم کردن
direct support
U
کمک مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
direct support
U
تکیه گاه بی واسطه
direct objects
U
اعتراض داشتن
direct objects
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects
U
OPERAND
direct objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects
U
زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects
U
نماش داده می شوند
direct action
U
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects
U
اعتراض کردن
direct object
U
مفعول مستقیم
direct objects
U
دلیل اوردن
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct objects
U
چیز ماده خارجی
direct objects
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
shot direct at goal
U
شوت مستقیم به دروازه
direct access method
U
روش دستیابی مستقیم
direct absorption process
U
فرایند جذب مستقیم
direct potentiometric method
U
روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct quota tion
U
نقل قول مستقیم
direct home reception
U
پذیرشگرمستقیم
direct potentiometric measurement
U
اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct reading instrument
U
دستگاه مستقیم خوانی
direct reading galvanometer
U
گالوانومتر بی تبدیل
direct reading dial
U
درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct connect modem
U
مدم اتصال مستقیم
direct read after write
U
خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct memory access
U
دستیابی مستقیم به حافظه
direct quota tion
U
نقل عین گقته
direct access processing
U
پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct interelectrode capacitance
U
فرفیت بین دو الکترد
direct arc furnace
U
کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct chill casting
U
ریخته گری مستقیم تبریدی
direct free kick
U
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct materials costs
U
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct current converter
U
تبدیل گر جریان مستقیم
direct current generator
U
مولد جریان مستقیم
direct lift control
U
کنترل مستقیم برا
direct current instrument
U
سنجه جریان مستقیم
direct distance dialing
U
شماره گیری فاصله مستقیم
direct data entry
U
داده دهی مستقیم
high direct voltage
U
فشار قوی جریان دائم
direct current magnet
U
مغناطیس جریان مستقیم
direct support unit
U
یکان پشتیبانی مستقیم
direct coupled transistor logic
U
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
direct memory access channel
U
کانال دستیابی مستقیم به حافظه
direct-reading rain gauge
اندازه مقدار بارش مستقیم
direct air support center
U
مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
direct video storage tube
U
ثابت کننده تصویر
basic direct access method
U
روش دستیابی مستقیم اساسی
direct video storage tube
U
نگاهدارنده تصویر
direct access storage device
U
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
clear and direct meaning of a text
U
منطوق
exchange value
U
ارزش مبادله
exchange value
U
ارزش مبادلهای
to exchange something
[for something]
U
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
in exchange for
U
بجای
re exchange
U
برات رجوعی
to exchange something
[for something]
U
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
value in exchange
U
ارزش مبادله
first of exchange
U
نسخه اصلی برات
in exchange for
U
درعوض
exchange
U
مرکز مبادله
exchange
U
ارز
exchange
U
معاوضه و مبادله پول
exchange
U
ارز معاوضه
exchange
U
مبادله پول
exchange
U
تفاوت
exchange
U
رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
exchange
U
معاوضه
exchange
U
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchange
U
معاوضه کردن
exchange
U
جابه جایی داده بین دو محل
exchange
U
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchange
U
تبادل
exchange
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange
U
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange
U
عوض کردن تسعیر یافتن
exchange
U
رد و بدل کننده
exchange
U
مبادله کردن
exchange
U
صرافی مبادله کردن
exchange
U
صرافخانه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com