Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
datum time
U
ساعت تعیین محل زیردریایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
datum
U
سطح مقایسه
datum
U
پایه
datum
U
داده ها
datum
U
مبنا
datum
U
سطح مبنا
datum
U
سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
datum
U
داده
datum
U
اطلاع
datum
U
ماخذ
datum
U
یک واحد داده
datum
U
مبدا
datum
U
مفروض
datum
U
اثر جذر و مد دریا محل زیردریایی در عمق اب
datum level
U
سطح اب دریا
datum level
U
سطح اب ازاد
datum line
U
خط مبنا
datum line
U
خط مبداء
sense datum
U
امر محسوس وقابل تحلیل
sense datum
U
شیی محسوس
datum point
U
نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
datum plane
U
سطح مبنای اب دریا
datum plane
U
افق مبنا
datum plane
U
سطح مبنای ارتفاع
datum line
U
خط مبنای سنجش
datum line
U
خط مقایسه
datum error
U
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
datum deck
U
پل مبنا
hydrographic datum
U
سطح مبنای تعیین ارتفاع اب
altitude datum
U
ارتفاع از سطح دریا
datum line
U
خط پایه
chart datum
U
مبنای عمق نقشه
reference datum
U
سطح مبنای نقشه برداری سطح مبنا
reference datum
U
سطح افق بار یاوزن هواپیما
known datum point
U
ایستگاه معلوم
known datum point
U
نقطهای با مختصات وگرای معلوم
hydrographic datum
U
سطح مبنای اب نگاری
height datum
U
سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
geodetic datum
U
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
altitude datum
U
سطح مبنای ارتفاع سنجی
lower water datum
U
معدل پس رفت اب دریا
meteorological datum plane
U
ایستگاه مبنای هواسنجی
datum sweeping mark
U
علامت مبنای روبش
datum dan buoy
U
علایم شناور دریایی عمقی بویه عمقی علایم عمقی تعیین مسیر مین گذاری شده در اب
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
U
وقتش که شد خبر میکنم
to know the time of d
U
هوشیاربودن
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
on time
U
مدت دار
in no time
<idiom>
U
سریعا ،بزودی
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
once upon a time
U
روزی
once upon a time
U
روزگاری
once upon a time
U
یکی بودیکی نبود
one at a time
U
یکی یکی
out of time
U
بیموقع
out of time
U
بیگاه
time out
<idiom>
U
پایان وقت
in the time to come
U
اینده
time after time
<idiom>
U
مکررا
to know the time of d
U
اگاه بودن
in no time
U
خیلی زود
just in time
U
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time
U
درست بموقع
off time
U
وقت ازاد
off time
U
مرخصی
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
in the mean time
U
ضمنا
in the time to come
U
در
take one's time
<idiom>
U
انجام کاری بدون عجله
time
U
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
out of time
U
بیجا
time in
U
ادامه بازی پس از توقف
behind time
U
بی موقع
behind time
U
دیر
It's time
U
وقتش رسیده که
at the same time
U
در عین حال
at the same time
U
در ان واحد
at the same time
U
ضمنا"
at a specified time
U
در وقت معین یا معلوم
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
time is up
U
وقت گذشت
time will tell
U
در آینده معلوم می شود
take your time
U
عجله نکن
in time
U
بموقع
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
at another time
U
در زمان دیگری
There is yet time.
U
هنوز وقت هست.
in time
U
بجا
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
old time
U
قدیمی
to keep time
U
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
mean time
U
زمان متوسط
all the time
<idiom>
U
به طور مکرر
do time
<idiom>
U
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
U
برای مدتی
What time is it?What time do you have?
U
ساعت چند است
even time
U
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
from time to time
<idiom>
U
گاهگاهی
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
U
نگهداری میزان و وزن
about time
<idiom>
U
زودتراز اینها
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
One by one . One at a time .
U
یک یک ( یکی یکی )
mean time
U
ساعت متوسط
Our time is up .
U
وقت تمام است
down time
U
مرگ
down time
U
زمان تلف
down time
U
زمان توقف
down time
U
وقفه
down time
U
زمان تلفن شده
down time
U
مدت از کار افتادگی
At the same time .
U
درعین حال
on time
<idiom>
U
سرساعت
since that time. thereafter.
U
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
many a time
U
بارها
one-time
U
پیشین
all-time
U
بالا یا پایینترین حد
all-time
U
بیسابقه
all-time
U
همیشگی
down time
U
زمان بیکاری
what is the time?
U
وقت چیست
what is the time?
U
چه ساعتی است
what time is it?
U
چه ساعتی است
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
i time
U
time Instruction
from time to time
U
هرچندوقت یکبار
from time to time
U
گاه گاهی
one-time
U
قبلی
many a time
U
چندین بار
f. time
U
روزهای تعطیل دادگاه
two-two time
U
نتدودوم
three-four time
U
نت
four-four time
U
چهارهچهارم
for the time being
U
عجالت
from this time forth
U
ازاین پس
from this time forth
U
زین سپس
from this time forth
U
ازاین ببعد
one-time
U
سابق
up time
U
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
time out
U
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
any time
<adv.>
U
همیشه
at any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
What have you been up to this time?
U
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
for the first
[last]
time
U
برای اولین
[آخرین]
بار
some time or other
U
یک وقتی
time out
U
ساعت غیبت کارگر
time
U
ساعتی
some time
U
یک وقتی
some time
U
مدتی
time
U
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
U
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time out
U
مهلت
time out
U
تایم
time out
U
ایست
time out
U
وقفه فاصله
some time or other
U
یک روزی
specified time
U
وقت معین
time
U
فرصت موقع
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
U
وقت قرار دادن برای
time
U
ثیر قرار میدهد
time
U
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
U
تایم
time
U
فرصت
time and again
U
بکرات
time and again
U
چندین بار
there is a time for everything
U
دارد
there is a time for everything
U
هرکاری وقتی
time
U
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
two time
U
دو حرکت ساده
at any time
<adv.>
U
همیشه
time
U
زمان
time
U
گاه
time
U
فرصت مجال
time
U
هنگام
time
U
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
U
وقت
time
U
زمانه
time
U
ایام
time
U
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
U
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
against time
U
تایم گیری
time
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
U
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
U
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
[s]
<adv.>
U
دفعه
There is still time before I go.
U
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
against time
U
رکوردگیری
time
[s]
<adv.>
U
بار
time
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
U
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
U
TIفرمان E
any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com