English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cross products U حاصلضرب ضربدری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
products U نتیجه کار محصول فراورده
products U تولیدکردن
products U نتیجه
products U محصول حاصلضرب
products U کالا
products U حاصل
products U تولید
by-products U محصول فرعی
by-products U فراورده جنبی
products U فراورده
products U محصول
products U حاصل حاصلضرب
products U بسط دادن
products U ایجادکردن
products U محصول اصلی از ماده خام
products U مجموعهای از محصولات مختلفساخته شده در یک شرکت که یک گروه را تشکیل می دهند.
d. products U لبنیات فراوردههای شیری
products U حاصلضرب
products U محصول تولید شده برای فروش
by-products U محصول ضمنی
products U محصول تولید شده یا ساخته شده
products U حاصل ضرب
products U محصولی که در انتهای فرآیند تولید ساخته شده باشد
products U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
natural products U مواد طبیعی
joint products U محصولات مشترک
differentiated products U کالاهای متفاوت
primary products U محصولات پایه
fission products U مواد اتمی
fission products U عوامل تولید شده در اثر تجزیه اتمی بقایای شکافت هستهای
refinery products U محصولاتپالایشگاه
dairy products U محصولاتلبنی
partial products U حاصل ضربهای جز
agricultural products U محصولات کشاورزی
differentiated products U کالاهای ناهمگن
sum of products U مجموع حاصلضرب
reaction products U فراوردههای واکنش
raw products U محصولات ناتمام
raw products U محصولات اولیه
primary products U محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
primary products U محصولات اولیه
petroleum products U فراوردههای نفتی
domestic products U محصولات داخلی
bulk petroleum products U فراوردههای نفتی قوال
cross way=cross road U چهارراه
products customarily found in a pharmacy U کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
cross U علامت ضربدر یاباضافه
cross U اختلاف مرافعه
cross (something) out <idiom> U حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross U صلیب
cross U دورگه
cross U حدوسط ممزوج
cross U چلیپا
cross U خاج
cross U علامت ضربدر در نقشه کشی
cross U حرکت سمتی
cross out U قلم زدن
cross over U همگذری
cross over U درو از عقب
to be cross about something U دلخور بودن از چیزی
cross tell U خبر دادن
st.g's cross U چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to cross self U با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross U صلیب بدوش گرفتن
cross tell U پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
on the cross U بطوراریب
cross U تقلب
cross U متقاطع
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross U روبروشدن قطع کردن
cross U پیوندی
cross U عرضی
cross U تقاطع
cross U دورگه کردن
cross U پیوندزدن کج خلقی کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U مصادف شدن با
cross U قطع کردن متقاطع کردن
cross U عبور کردن
cross U نادرستی
cross U قلم کشیدن بروی
cross U سانتر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U گذشتن
cross U عبوردادن
cross U خط بطلان کشیدن بر
cross plane U رنده کردن
cross piece U تیر عرضی
cross tip U پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross wall U دیوار پلهای عرضی
cross wall U دیوار همبر
cross tree U رابط عرضی دکلها
cross trail U جاده عرضی
cross vault U طاق چهاربخش
cross trail U جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross traverse U تراورس عرضی
cross pointing U ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross validation U وارسی اعتبار
cross over point U نقطه الحاق مسیرها
cross magnetizing U میدان مغناطیسی متقابل
cross member U عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation U مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile U شیر یا خط
cyclo cross U مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross word U جدول لغز
cross word U جدول معمائی
cross wise U چلیپایی ضربدری
cross wise U صلیب وار
cross peaks U پیکهای چلیپایی
cross wires U سیمهای متقاطع
cross question U بازجویی
cross wind U باد جانبی
cross weight U وزن ناخالص
cross over point U نقطه همگذری
cross over point U نقطه تقاطع مسیر رژه
cross purpose U قصد متقابل
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross section U برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section U مقطع عرضی
cross roll U نورد عرضی
cross roads U همبر راست گوشه
cross roads U تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross road U محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross road U تقاطع جاده
cross section U برش عرضی
cross section U سطح مقطع موثر
cross section U سطح مقطع
cross section U سطح مقطع عرضی
cross section U رویه برش
cross section U مقطع
cross section U نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section U نیمرخ عرضی
cross road U چهارراه
cross refer U از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross stroke U فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross swords U دست و پنجه نرم کردن
cross talk U تداخل صداها در تلفن
cross talk U القاء
cross talk U تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk U تداخل صحبت
cross talk U تداخل صدا
cross polinize U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross stitch U بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay U بست چلیپا
cross stay U تقویت صلیبی
cross reaction U سطح مقطع
cross question U سئوال بطریق استنطاق
cross question U استنطاق
cross purpose U قصد مغایر
cross pollination U گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross servicing U خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross pollinate U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross slide U کشوی لغزنده عرضی
cross thrust U تراست ناخالص
cross-Channel U عبور
Celtic cross U [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle U [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded U [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam U تیر افقی
cross-bond U آجرچینی فلمنگی
cross-brace U بادبند چپ و راست
cross-doomed U کلیسای گنبددار
cross-church U کلیسای صلیبی
Cross your heart! <idiom> U راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
cross-Channel U برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes U عدم تفاهم
She is cross eyed. U چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. U خط زدن
at cross purposes <idiom> U راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind <idiom> U فکرکردن
double-cross <idiom> U گول زدن
cross-gable U [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter U [آرایش گل چهار برگی]
Latin cross U صلیب رومی
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. U از من دلخور نباش.
cross product U ضرب خارجی [ریاضی]
cross product U ضرب برداری [ریاضی]
Lantern-cross U صلیب سنگی
high cross U [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
cross-rail U اسکلت چوبی
cross-rib U دنده ی قوس
cross-springer U [دنده اریب در طاق]
cross-tree U [رابط عرضی دکلها]
cross-vault U طاق چهار بخش
cross-window U [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-wing U [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
dedication cross U صلیب مقدس
geneva cross U صلیب سرخ
sign of the cross U علامت صلیب
soiuthern cross U صلیب جنوب
soiuthern cross U چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross U crux
southern cross U صلیب جنوبی
southern cross U چلیپا
swinging cross U کوته مداری وزشی
to cross the styx U مردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com