English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
correlation time U زمان همبستگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
correlation U بستگی دوچیز باهم
correlation U همبستگی
correlation U ربط
correlation U ارتباط
correlation U ارتباط همبسته کردن
correlation U رابطه
correlation U جدول نسبت بین هزینههای متغیر تولید
correlation U ضریب رابطه
correlation U ارتباط داشتن
correlation U وابستگی
correlation energy U انرژی همبستگی
correlation diagram U نمودار همبستگی
correlation curve U منحنی همبستگی
correlation matrix U ماتریس همبستگی
correlation measurement U اندازه گیری همبستگی
correlation ratio U بهر همبستگی
correlation ratio U نسبت همبستگی
pearsonian correlation U همبستگی پیرسون
canonical correlation U همبستگی بندادی
canonical correlation U همبستگی دو سویه چندمتغیری
serial correlation U همبستگی دوری
serial correlation U همبستگی پیاپی
correlation factor U ضریب همبستگی
negative correlation U همبستگی منفی
coefficient of correlation U ضریب همبستگی
partial correlation U همبستگی سهمی
partial correlation U همبستگی جزئی
spurious correlation U همبستگی کاذب
triserial correlation U همبستگی سه رشتهای
index of correlation U شاخص همبستگی
correlation analysis U تجزیه و تحلیل همبستگی
correlation coefficient U ضریب همبستگی
tetrachoric correlation U همبستگی چهارخانه
negative correlation U همبستگی معکوس
radar correlation U درک وابستگی اطلاعات یاهدفهای موجود درروی صفحه رادار با اطلاعات وهدفهای مورد نظر
linear correlation U همبستگی خطی
rank correlation U همبستگی رتبهای
positive correlation U همبستگی مثبت
angular correlation U همبستگی زاویهای
biological correlation U همبستگی زیستی
multiple correlation U همبستگی چند متغیری
part correlation U همبستگی پارهای
multiple correlation U همبستگی چندگانه
biserial correlation U همبستگی دو رشتهای
simple correlation U همبستگی ساده
ratio correlation U همبستگی نسبتی
nonlinear correlation U همبستگی غیر خطی
rand correlation U همبستگی رتبهای
coefficient of multiple correlation U ضریب همبستگی چندگانه
coaxial graphical correlation U همبستگی نموداری
rank difference correlation U همبستگی تفاوت رتبه ها
point biserial correlation U همبستگی دو رشتهای نقطهای
product moment correlation U همبستگی گشتاوری
foot rule correlation U همبستگی سر انگشتی
index of multiple correlation U شاخص همبستگی چندگانه
spearman rank correlation coefficient U ضریب همبستگی رتبهای اسپیرمن
kendall's rank correlation method U روش همبستگی رتبهای کندال
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
what is the time? U وقت چیست
what is the time? U چه ساعتی است
what time is it? U چه ساعتی است
against time U رکوردگیری
against time U تایم گیری
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
for the time being U عجالت
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
all-time U بیسابقه
all-time U بالا یا پایینترین حد
time will tell U در آینده معلوم می شود
take your time U عجله نکن
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین ببعد
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
There is yet time. U هنوز وقت هست.
behind time U بی موقع
behind time U دیر
at another time U در زمان دیگری
It's time U وقتش رسیده که
at the same time U ضمنا"
at the same time U در ان واحد
at the same time U در عین حال
all-time U همیشگی
from this time forth U ازاین پس
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
off time U وقت ازاد
Our time is up . U وقت تمام است
off time U مرخصی
old time U قدیمی
on time U مدت دار
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
once upon a time U روزگاری
down time U زمان بیکاری
down time U زمان تلف
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
two-two time U نتدودوم
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
three-four time U نت
four-four time U چهارهچهارم
At the same time . U درعین حال
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
down time U مرگ
about time <idiom> U زودتراز اینها
once upon a time U یکی بودیکی نبود
all the time <idiom> U به طور مکرر
out of time U بیموقع
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
out of time U بیگاه
out of time U بیجا
one-time U سابق
one-time U قبلی
down time U زمان توقف
time is up U وقت گذشت
one-time U پیشین
many a time U بارها
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
time out <idiom> U پایان وقت
one at a time U یکی یکی
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
from time to time <idiom> U گاهگاهی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> U مکررا
time in U ادامه بازی پس از توقف
in time U بجا
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U ثیر قرار میدهد
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
in the time to come U در
specified time U وقت معین
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d U هوشیاربودن
to know the time of d U اگاه بودن
some time or other U یک روزی
some time or other U یک وقتی
some time U مدتی
some time U یک وقتی
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time U درست بموقع
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
time U TIفرمان E
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U متقارن ساختن
time U وقت معین کردن
time U مدت
time U عهد
time U مدروز
time U روزگار
time U ایام
time U زمانه
time U هنگام
time U فرصت مجال
time U گاه
time U زمان
time U وقت
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U زمانی موقعی
time U ساعتی
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U وقت قرار دادن برای
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U فرصت موقع
time U فرصت
time U تایم
time [s] <adv.> U بار
time out U تایم
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
i time U time Instruction
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
at any time <adv.> U درهمه اوقات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com