English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 56 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
concurrent execution U اجرای همزمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
concurrent program execution U اجرای همزمان برنامه
Other Matches
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
non concurrent U نا موافق
non concurrent U نا همراه
concurrent U تقریباگ همزمان
concurrent U نرم افزار سیستم عامل که به چندین برنامه یافعالیت اجازه اجرای همزمان میدهد
concurrent U اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
concurrent U چند منظوره
concurrent U همزمان
concurrent U همرو همزمان
concurrent U متقارن
concurrent jurisdiction U رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
concurrent force U نیروی همرس
concurrent training U اموزش همزمان
concurrent operation U عملکرد همزمان
concurrent processing U پردازش همزمان
concurrent programming U برنامه نویسی همزمان
concurrent reinforcement U تقویت همزمان
concurrent validity U اعتبار همزمان
concurrent variation U تغییر همزمان
execution U خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
execution U ضبط توقیف
execution U اعدام
to do execution U خرابی وارداوردن
non execution U عدم اجرا
execution U انجام
execution U اجرا
execution U اجرا [حکم دادگاه]
execution U عمل کردن
execution U بدار زدن اعدام اجرا کردن
execution U محلی در حافظه که اولین دستور برنامه ذخیره شده است
execution U مدت زمان بین اجرای یک دستور
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
execution U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
execution U قتل
execution U امضا
mode of execution U طرز اجرا
mode of execution U روش انجام کاری
program execution U اجرای برنامه
to carry into execution U اجراکردن
to carry into execution U انجام دادن
stay of execution U مجازبهتخطیازقانون
execution cycle U چرخه اجرا
command of execution U فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
command of execution U ریاست اجرایی
carry into execution U اجرا کردن
budget execution U اجرای بودجه
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
execution of judgments U اجرای احکام
execution of wills U اجرای وصایا
execution time U زمان اجرا
execution time U مدت اجرا
execution time U حین اجرا
execution time U هنگام اجرا
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution] U تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com