Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
communication operation instructions (co
U
دستور کار مخابرات دستورالعمل مخابرات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
communication standing instructions
U
دستورات ثابت مخابراتی
instructions
U
اموزش
instructions
U
مقرر
instructions
U
درس
instructions
U
دستوره
instructions
U
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions
U
دستور
instructions
U
راهنمایی
instructions
U
دستور عمل
instructions
U
دستورالعمل
instructions
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instructions
U
راهنمایی کردن
instructions
U
دستور کار
instructions
U
تعلیم
to issue instructions
U
دستور صادر کردن
His instructions were set aside .
U
دستوراتش را کنار گذاشتیم ( عمل نکردیم )
To ask for instructions (directives).
U
کسب تکلیف کردن
million instructions per second
U
اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
million instructions per second
U
میلیون دستورالعمل در ثانیه
shipping instructions
U
دستورات حمل
standing signal instructions
U
دستورات ثابت مخابراتی
crypt operating instructions
U
دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
input output instructions
U
دستورات ورودی و خروجی
communication
U
مجموعهای از وسایل مانند ترمینال ها وچاپگر ها که توسط یک کامپیوتر مرکزی به هم وصل هستند و اجازه ارسال سریع و ساده داده می دهند
communication
U
کامپیوتر همراه با کارت مودم یا فکس که به کاربران شبکه در استفاده از مودم حق اشتراک میدهد
communication
U
عبور اطلاعات
communication
U
ترمینال یا مودمی که قادر به ذخیره سازی داده ارسال شده است
communication
U
مخابره
communication
U
اخبار
communication
U
ارتباطات مواصلات
communication
U
ابلاغ
communication
U
اطلاع
communication
U
نقل وانتقال
communication
U
مراوده وسایل ارتباطی
communication
U
ارتباط و مخابرات
communication
U
مخابرات
communication
U
فرآیندی که در آن ارسال و دریافت داده با استفاده از تلفن
communication
U
ماهواره
communication
U
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
communication
U
ارسال دریافت داده به جای صوت و تصویر
communication
U
نرم افزاری که به کاربر اجازه کنترل مودم و استفاده ازسرویس online میدهد
communication
U
پارامتر هایی که نحوه کنترل ارسال داده را بیان می کنند
communication
U
وسیلهای مانند مودم که داده را ارسال و دریافت میکند
communication
U
سوکت یا اتصال فیزیکی که به وسیله اجازه ارتباط میدهد
communication
U
پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
communication
U
اتصال فیزیکی که داده روی آن ارسال میشود
communication
U
مسیر فیزیکی که فرستنده را به گیرنده وصل میکند
communication
U
مدار الکترونیکی که به کامپیوتر اجازه ارتباط با مودم میدهد
communication
U
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
communication
U
وسیله کنترل خط برای بررسی سیگنالهای متقاضی داده
communication
U
وسیله الکترونیکی که ارسال داده و router مسیر را کنترل میکند
communication
U
کامپیوتری که ارسال داده در شبکه را کنترل میکند
communication
U
پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
communication
U
رادیو یا هر رسانه قابل حمل سیگنال انجام میشود
communication
U
ارتباطات
communication
U
مکاتبه
communication
U
ابلاغیه
communication
U
ارتباط
communication engineering
U
مهندسی مخابرات
communication engineer
U
مهندس مخابرات
communication device
U
دستگاه ارتباطی
communication deception
U
گول زدن دشمن در ارتباط و مخابرات
communication deception
U
فریب مخابراتی
communication engineering
U
تکنیک مخابرات تکنیک جریان ضعیف
privileged communication
U
مدارک محرمانه
communication interface
U
میانجی ارتباطی
communication line
U
خط مخابراتی
communication line
U
خط ارتباطی
communication link
U
پیوند ارتباطی
communication link
U
تسلسل مخابراتی
communication link
U
رابطه مخابراتی ربط مخابراتی
communication cover
U
پوشش مخابراتی
communication circuit
U
مدار ارتباطی
communication chief
U
رئیس مخابرات یکان
visual communication
U
ارتباط بصری
communication and electronics
U
رسته مخابرات و الکترونیک
communication cable
U
کابل جریان ضعیف
communication cable
U
کابل ارتباطی
communication center
U
مرکز مخابرات
communication center
U
مرکزارتباطات
communication channel
U
مجرای ارتباطی
communication channel
U
کانل ارتباطی
mass communication
U
ارتباط جمعی
communication channel
U
کانال ارتباطی
communication channels
U
طرق مواصلاتی
lines of communication
U
خطوط مواصلاتی
communication channels
U
وسایل ارتباطی
communication chief
U
رئیس ارتباطات
communication link
U
اتثال ارتباطی
privileged communication
U
مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
communication technician
U
تعمیر کارفنی مخابرات
communication technician
U
تکنیسین مخابرات
communication system
U
نظام ارتباطی
communication signal
U
سیگنال مخابراتی
communication security
U
برقراری تامین مخابراتی
communication security
U
تامین مخابراتی
communication satellite
U
اقمارمخابراتی
communication receiver
U
گیرنده مخابرات
communication protocol
U
پروتکل ارتباطی
communication of punishment
U
ابلاغ تنبیه
communication of punishment
U
ابلاغ مجازات
communication network
U
شبکه ارتباط
communication network
U
شبکه ارتباطی
communication network
U
شبکه ارتباط و مخابرات
communication theory
U
نظریه ارتباطات
communication theory
U
نظریه ارتباط
communication theory
U
تئوری مخابرات
routes of communication
U
مسیرهای ارتباطی
routes of communication
U
کانالهای ارتباطی
synchronous communication
U
ارتباط همزمان
electric communication
U
مخابرات
tele communication
U
مخابرات تلفنی وغیره ازمسافات دور
tele communication
U
ارتباط دور برد
telephone communication
U
ارتباط تلفنی
one sided communication
U
ارتباط یکسویه
data communication
U
مخابره داده ها
data communication
U
ارتباط داده ها
data communication
U
داد وستداطلاعات
data communication
U
انتقال اطلاعات
data communication
U
ارتباط دادهای
communication zone
U
منطقه مواصلات
communication network
U
شبکه مخابراتی
visual communication
U
مخابره بصری
wire communication
U
ارتباط با سیم
communication satellite
U
ماهواره مخابراتی
background communication
U
ارتباط پس زمینه
basic communication
U
گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
communication cord
U
کلید اضطراریقطار یا اتوبوس
network communication
U
ارتباطشبکهای
communication tunnel
U
تونلمرتبطکننده
communication set
U
دستگاهارتباط
communication devices
U
ماشینمرتبط
communication antenna
U
آنتنمرتبط
axis of signal communication
U
محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
combined communication board
U
هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
communication control character
U
کاراکتر کنترل ارتباطی
communication security custodian
U
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
communication security custodian
U
مسئول وسایل تامین مخابراتی
data communication system
U
سیستم ارتباطات داده
binary synchronous communication
U
ارتباطات همزمان دودویی
communication security account
U
میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
communication security monitoring
U
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
communication relay ship
U
ناو تقویتی مخابراتی
combined communication board
U
هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
high class communication set
U
دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش
We are living in the age of mass communication.
U
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
operation
U
عمل جراحی
operation
U
کارکردن با یک وسیله
operation
U
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation
U
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation
U
آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
to come into operation
U
قابل اجراشدن
to come into operation
U
بکار افتادن
to come into operation
U
دایر شدن
operation
U
گردش جنبش
operation
U
به کارانداختن
either or operation
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
operation
U
عمل جراحی عمل
to come into operation
U
قابل اجرا شدن
operation
U
گرداندن
operation
U
اداره
operation immediate
U
اقدام سریع
not operation
U
عمل نقض
not operation
U
عمل نفی
one way only operation
U
عملکردتنها یک طرفه
or operation
U
عمل یا
operation
U
گردش
operation
U
وابسته به عمل عملکرد
either way operation
U
ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
operation
U
عمل کردن
operation
U
عملیات
operation
U
عمل
operation
U
عملکرد
operation
U
بهره برداری
one way only operation
U
عملکرد فقط یک طرفه
operation
U
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
to come into operation
U
کاربرد پذیر شدن
operation
U
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
co-operation
U
کار مشترک
operation
U
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation
U
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
to come into operation
U
قانونی درست شدن
operation
U
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation
U
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation
U
کار کردن
to come into operation
U
قانون شدن
operation
U
کار
operation
U
به اجرا
operation
U
سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation
U
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation
U
فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation
U
عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
come into operation
U
قابل اجرا شدن
co-operation
U
همکاری مشترک
operation
U
کارکرد
operation
U
عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation
U
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation
U
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation
U
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
binary operation
U
عمل دوتایی
[ریاضی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com