English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
collection activity عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collection U جمع اوری
collection U ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
collection U عمل دریافت داده از منابع مختلف
collection U و مرتب کردن در پایگاه داده
collection U 1-جمع آوری با هم 2-مجموعهای از موضوعات در کنار هم
collection U جمع اوری کردن
collection U وصول
collection U گرداوری گرداورد
collection U کلکسیون
collection U اجتماع مجموعه
collection U دریافت
collection U جمع اوری اخبار
collection plan U طرح جمع اوری
collection plan U طرح جمع اوری اخبار
collection of premiums U وصول اضافه ارزش سهام
collection of goods U دریافت کالا
collection fee U هزینه وصول
collection charges U هزینه وصول
collection charge U هزینه وصول مطالبات
collection charge U هزینه وصول
collection agency U عامل جمع اوری اخبار
clean collection U وصولی ساده
intelligence collection U جمع اوری اطلاعات
collection order U دستور وصول
data collection U جمع اوری داده ها
tax collection U جمع اوری مالیات
intelligence collection U طرح جمع اوری اطلاعات
garbage collection U پاک کردن خانههای بلااستفاده حافظه در یک فایل
garbage collection U زباله روبی
fate of a collection U وضعیت طلب
dust collection U غبارگیری
dust collection U گردگیری
documentary collection U وصولی اسناد
deposit collection U جمع اوری کردن زباله ها
deposit collection U جمع اوری سرمایه
What are the collection procedures for ...? U روند جمع آوری برای ... چه [جور] است ؟
data collection system U سیستم جمع اوری داده ها
cash collection voucher U سند پرداخت نقدی
dust collection equipment U وسایل گردگیری
cash collection voucher U سندپرداخت غرامت نقدی
debt collection for realisation U property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
activity U روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activity U بخش
activity U رکورد فعالیتهای انجام شده
activity U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
activity U بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
activity U چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activity U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activity U قسمت یکان
activity U کنش وری
activity U فعالیت
self activity U فعالیت خود بخود
activity U کار چابکی
activity U اکتیوایی
activity U سازمان
activity U ماموریت عمل
activity U کار
activity U وفیفه
activity U فعال یا مشغول بودن
activity U زنده دلی
industrial data collection device U دستگاه صنعتی جمع اوری داده
naval activity U تاسیسات دریایی قسمت دریایی
low activity U فعالیت پایین
activity time U زمان هر فعالیت
activity cycle U چرخه فعالیت
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
activity drive U سائق فعالیت
major activity U شعبه اصلی
major activity U قسمت عمده فعالیت عمده
naval activity U یکان دریایی
activity catharsis U پالایش عملی
transshipment activity U سیستم حمل و نقل سطح مملکتی سازمان حمل و نقل در سطح وزارت دفاع
activity chart U نمودار فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
radio activity U خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
procuring activity U یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
optical activity U فعالیت نوری
activity of soil U فعالیت خاک
random activity U فعالیت تصادفی
activity analysis U تحلیل فعالیت
critical activity U فعالیت بحرانی
aman of activity U مردکاری
auxiliary activity U فعالیت فرعی
business activity U فعالیت بازرگانی
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
class i activity U اجرای اماد طبقه 1
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
class ii activity U اجرای اماد طبقه 2
aman of activity U مردجدی
activity wheel U گردونه فعالیت
activity time U مدت زمانی که شروع و ختم هرفعالیت در یک شبکه اجرائی مشخص میکند
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
activity light U چراغ فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
activity quotient U بهر فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
army class manager activity U سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
accountable supply distribution activity U سازمان نگهداری سوابق امادی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com