English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clock timer U زمانموردنظر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
old timer U کهنه کار
old timer U قدیمی
old-timer U کهنه کار
old-timer U قدیمی
timer U وسیلهای که مدت زمان کامل شدن یک عمل را ضبط میکند
timer U زمان بند
timer U زمان گیر
timer U تایمر
timer U وقت نگهدار
timer U کسی که وقت را نگه می دارد ساعت
timer U همزمانساز
timer U زمان سنج
timer U وقت نگهدار هر راننده
timer switch U کلید زمانی
enlarger timer U وسیلهزماندار
kitchen timer U زمانسنجآشپزخانه
egg timer U زمانسنجپختتخممرغ
self-timer indicator U تنظیمگراتوماتیک
timer socket [پریز زمان سنج]
egg-timer U زمانگیر جوششتخممرغ
He is an old – timer at this club . U از قدیم عضو این با شگاه بو ده است
part-timer U فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
interval timer U زمان سنج فاصله
short timer U پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
synchronous timer U تایمر سنکرون
timer switch U سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
reaction timer U زمان سنج واکنش
interval timer U شیوهای که بوسیله ان زمان سپری شده میتواند توسط یک سیستم کامپیوتری بررسی شود
internal timer U زمان سنج داخلی
ignition timer U چکش برق
half timer U شاگردیکه درنیمی ازوقت خوددرس میخواندودرنیمه دیگرکارمیکند
assistant timer U زمانکمکی
full timer U بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full timer U شاگردتمام روز
automatic timer U زمان سنج خودکار
small timer U ادم بی اهمیت
the two o'clock d. U توزیع ساعت دو
three second clock U ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
four o'clock U گل لاله عباسی
four o'clock U ساعت چهار
four o'clock U لاله عباسی
at eight o'clock U در ساعت هشت
clock U ساعت
clock U مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock U ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock U مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock U سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock U خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock U تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock U وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock U دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock U سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
clock U زمان
clock U ساعت
clock U سنجیدن باساعت
clock U زمانگیری
o'clock U ساعت از روی ساعت
clock U تپش زمان سنجی ساعت
clock U زمان سنج
clock U ساعت ورزشگاه
work against the clock U بکوب کار کردن
five-o'clock shadow U ته ریش
five-o'clock shadows U ته ریش
biological clock U زیستآهنگ
time clock U ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
time clock U گاه ساعت
digital clock U ساعت رقمی
tower clock U برج ساعت
biological clock U زیست گشت
twentyfour second clock U ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
biological clock U ساعت زیستی
round-the-clock شبانه روزی
round-the-clock U بیست و چهار ساعته
round the clock U ۲۴ ساعته
wall clock ساعت دیواری
to watch the clock U [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
This is a self - winding clock . U این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
The clock has stopped. U ساعت دیواری خوابیده است
to clock in [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
face of the clock U صفحه ساعت
to clock out [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
clock operator U تنظیمکنندهوقت
round-the-clock U پیوسته
round-the-clock U لاینقطع
round-the-clock U روز و شب
set the clock U ساعت را تنظیم کردن
clock generator U مولد زمان سنجی
alarum clock U خیزانک
alarum clock U ساعت شماطهای
clock skew U اریب زمان سنجی
clock speed U سرعت ساعت
clock stagger U رتبه زمان سنجی
clock track U شیار زمان سنجی
clock work U چرخهای ساعت
delta clock U مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
delta clock U که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
clock signal U علامت زمان سنجی
clock rate U نرخ زمان سنجی
clock generator U ساعت زا
clock interrupt U وقفه زمان سنجی
clock maker U ساعت ساز
clock method U روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
clock paradox U پارادکس زمانی
clock pulse U تپش زمان سنجی
chess clock U ساعت شطرنج
atomic clock U ساعت اتمی
clock frequency U بسامد زمان سنجی
digital clock U زمان سنج رقمی
effectiveness clock U دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
grandfather clock U ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
cuckoo clock U ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
alarm clock U ساعت شماطهای
relocation clock U دایره تنظیم تیر
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
physiological clock U ساعت فیزیولوژیکی
relocation clock U دایره تنظیم هدف
master clock U زمان سنج اصلی
master clock U شاه زمان سنج
roller clock U چشمی بسته قرقره دار
lady clock U پینه دوز
shot clock U ساعت مسابقه
internal clock U ساعت داخلی
lady clock U کفشدوز
game clock U ساعت ورزشگاه
electric clock U ساعت الکتریکی
military clock U ساعت یا وقت نظامی
clock code position U سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
clock calendar board U تخته ساعت / تقویم
to advance the hand of a clock U عقربه ساعت را جلو کشیدن
to clock off [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
Please don't wake me until 9 o'clock! U لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
to clock on [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
selective clock stetching U تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
real time clock U ساعت بلادرنگ
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
the clock was put back U عقربههای ساعت را عقب بردند
horizontal clock system U طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
The clock is fast (gaining). U ساعت دیواری تند کار می کند
Does this clock keep good time? U این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
turn the clock back <idiom> U زمان را به عقب برگرداندن
One cannot put back the clock. <proverb> U هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
The plane to ... departs at ... o'clock. U هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
weight-driven clock mechanism U مکانیزم ساعتپانولدار
He works day and night (round the clock). U روز وشب کارمی کند
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. U من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com