Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
circular flow of income
U
گردش دورانی درامد
circular flow of income
U
جریان دوری درامد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
circular flow
U
جریان دایرهای
circular flow
U
جریان دوری
flow of income
U
گردش درامد
flow of income
U
جریان درامد
circular
U
دایره وار
circular
U
مدور
circular
U
دایرهای
circular
U
آنچه در یک دایره می چرخد
circular
U
مستدیر
circular
U
بخشنامه
circular
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circular
U
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circular
U
بخشنامه نشریه
circular
U
گرد
circular
U
صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
circular
U
دایرهای شکل
circular
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular
U
چرخش بیتها در کلمه که آخرین بیت در محل اولین بیت قرار می گیرد
circular saw
U
اره کمانهای
circular saw
U
اره مجمعه
semi circular
U
نیم دایرهای
circular friction saw
U
اره کمانهای اصطکاکی
circular needle
U
میلگرد
circular saw blade
U
تیغ اره
circular body
U
صفحهمدور
circular grooving saw
U
کمان اره ویژه شیار
circular functions
U
تابع های مثلثاتی
[ریاضی]
circular letter
U
بخشنامه اداری
circular letter
U
نامه اداری
semi circular a
U
طاق روی
circular arc
U
کمانی از دایره
circular dispersion
U
قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
circular dischroism
U
دو رنگ نمایی دورانی
circular definition
U
تعریف دوری
circular cell
U
محفظه گرد
circular blank
U
پلاتین
circular frequency
U
تکرار دورانی
circular bending
U
خمش خالص
circular cut off saw
U
اره کمانهای
circular arch
U
قوس دورتمام
circular arch
U
طاق دایرهای
circular arc
U
قوس
circular list
U
لیست دایرهای
circular list
U
لیست مدور لیست حلقوی
circular reference
U
ارجاع چرخشی
circular rip saw
U
اره کمانهای چاکدار
circular saw bench
U
اره کمانهای میزی
circular scanning
U
تقطیع مدور
circular scanning
U
مراقبت دایرهای منطقه تجسس و مراقبت دایرهای
circular shift
U
تغییر مکان دایرهای
circular shift
U
شبفت مدور
circular shift
U
تغییر مکان حلقوی
circular slitting saw
U
اره کمانهای مخصوص شیار
circular table
U
میز گرد
circular velocity
U
سرعت دایرهای
circular weir
U
سرریز مدور
circular reasoning
U
استدلال دوری
circular reaction
U
واکنش چرخشی
circular loom
U
نای عایق
circular measure
U
اندازه کمان
circular measure
U
اندازه قوس
circular shear
U
قیچی کمانهای
circular mil
U
میل مدور
circular mil
U
مساحت دایرهای به قطر یک میل
circular milling
U
فرز مدور
circular motion
U
حرکت مستدیر
circular motion
U
حرکت دایرهای
circular motion
U
حرکت گردشی
circular parry
U
دفاع با حرکت چرخشی شمشیر
circular projection
U
برامدگی گرد
circular psychosis
U
روان پریشی ادواری
training circular
U
نشریه اموزش
circular carpet
U
قالی مدور یا دایره ای شکل که قدیمی ترین آن مربوط به قرن شانزدهم میلادی می باشد
circular arc
U
طاق
circular bench
U
نیمکت گرد
[دایره ای]
cold circular sam
U
اره کمانهای سردکار
circular probable error
U
دایره پراکندگی گلوله ها اشتباه احتمالی دایرهای
circular mil foot
U
پا- میل مدور
circular seam welding
U
جوشکاری درزی کمانهای
circular sawing machine
U
اره کمانهای
circular cutter head
U
چاقوی گرد
semi circular parry
U
دفاع نیمدایره
circular type gates
U
دریچههای نوع استوانهای
circular casing pump
U
تلمبه پا بده دایرهای
circular cross section
U
مقطع گرد
income
U
جریان
income
U
عایدی
income
U
دخل
but for income
U
قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
income
U
ریزش فهور
income
U
عایدات
income
U
مهاجر واردشونده
his income
U
هر چه درامد داردخرج میکند
income
U
ورودیه جدیدالورود
income
U
درامد
income
U
عواید
mean income
U
درامد متوسط
income per capita
U
درامد سرانه
nonmonetary income
U
درامد غیر پولی
income policy
U
سیاست درامدی
income velocity
U
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
income policy
U
سیاست مربوط به درامدها
income velocity
U
سرعت گردش پول
marginal income
U
درامد نهائی
labor income
U
درامدهای کار
per capita income
U
درامد سرانه
income multiplier
U
ضریب فزاینده درامد
overseas income
U
درامد از کشور یا کشورهای خارجی
net income
U
درامد خالص
deferred income
U
پیش دریافت درامد
deferred income
U
درامدهای انتقالی
deduction from income
U
کسور درامد
the p of income to expenses
U
نسبت درامدبه هزینه
current income
U
درامدیک دوره معین
current income
U
درامد یک سال مالی
current income
U
درامد جاری
median income
U
درامد متوسط
live up to one's income
U
به اندازه درامد خود خرج کردن
ordinary income
U
درامد عادی
temporary income
U
درامد موقتی
median income
U
درامد میانی
notional income
U
درامد خیالی
notional income
U
درامد فرضی
money income
U
درامد پولی
money income
U
مزد و حقوق
national income
U
درامد ملی
total income
U
درامد کل
redistribution of income
U
توزیع دوباره درامد
permanent income
U
درامد دائمی
relative income
U
درامد نسبی
rental income
U
درامد ناشی از اجاره بها
fixed income
U
درامد ثابت
economic income
U
درامد اقتصادی
stream of income
U
جریان درامد
gross income
U
درامد ناخالص
personal income
U
درامد سرانه
present income
U
درامد جاری
present income
U
درامد حال
property income
U
درامد ناشی از املاک ومستغلات
nominal income
U
درامد اسمی
personal income
U
درامد شخصی
psychic income
U
درامد بی دردسر
psychic income
U
درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
real income
U
درامد واقعی
earned income
U
درامدکسب شده
earned income
U
درامد تحصیل شده
income distribution
U
توزیع درامد
income accounts
حساب های درآمد
income analysis
U
تحلیل درامد
income and expenditure
U
درامد و هزینه
income determination
U
تعیین درامد
income effect
U
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
income effect
U
تناسب خرید با درامد
income forgone
U
درامد صرف نظر شده
income forgone
U
درامداز دست رفته
income leakage
U
نشت درامد
imputed income
U
درامد انتسابی
imputed income
U
درامد ضمنی
distribution of income
U
توزیع درامد
disposable income
U
درامد دریافتی
disposable income
U
درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
disposable income
U
درامدقابل استفاده
disposable income
U
درامد قابل تصرف
supplementary income
U
درامد تکمیلی
real income
U
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
taxable income
U
درامد مشمول مالیات
income leakage
U
کسر درامد
windfall income
U
درامد باد اورده
business income
U
درامد خالص تجارتی
wage income
U
درامدمربوط بکار
unearned income
U
درامد ازمبنایی جز کار
unearned income
U
درامد باد اورده
a modest income
U
درآمدی متوسط
bunched income
U
درامد خدمات شخصی
income support
U
پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
income taxes
U
مالیات بر درامد
annual income
U
درامد سالانه
income tax
U
مالیات بر درامد
income tax
U
مالیات برعایدات
wage income
U
درامد بشکل دستمزد
actual income
U
درامد واقعی
income taxes
U
مالیات برعایدات
transfer income
U
درامد انتقالی
to rely on somebody for your income
U
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
transitory income
U
درامد انتقالی
transitory income
U
درامدموقتی
earned income
U
درامدحاصله از کار
income and expenditure approach
U
مطالعه جریان پول و اثاراقتصادی ان
regressive income tax
U
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
income velocity of money
U
سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
income elasticity of demand
U
کشش
relative income hypothesis
U
براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
relative income hypothesis
U
بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
individual income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
property income tax
U
مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
personal disposable income
U
درامد قابل تصرف شخصی
actual water income
U
اب ورودی موثر
permanent income hypothesis
U
مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
functional distribution of income
U
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
permanent income hypothesis
U
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com