Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
chip family
U
چند تراشه مربوط به هم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chip
U
پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chip
U
خرده چوب
chip
U
سیب زمینی سرخ کرده
chip
U
رنده کردن
chip
U
ورقه شدن
chip
U
مهرهای که دربازی نشان بردوباخت است
chip
U
تراشه
chip
U
ژتن ریزه
chip
U
لپ پریده کردن یا شدن
chip
U
ژتون
chip
U
خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
chip
U
وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
chip
U
تعداد قط عات روی یک PCB یا یک وسیله
chip
U
وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
chip
U
کامپیوتر کامل ساده شامل CPU حافظه و پورتهای ورودی / خروجی روی یک قطعه
chip
U
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
chip
U
اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
chip
U
کارت پلاستیکی به همراه یک وسیله حافظه یا ریز پردازنده روی آن که برای ارسال الکترونیکی یا مشخصات یک کاربر به کار می رود
chip
U
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
chip
U
پاس بلند قوسی
on chip
U
مدار ساخته شده روی یک قطعه
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip in
<idiom>
U
شریک شدن
to chip off
U
ریختن ورقه شدن
to chip off
U
کندن
to chip off
U
وراوردن
chip in
U
contribute=
chip select
U
انتخاب تراشه
chip shot
U
ضربه کوتاه
silicon chip
U
تراشه سیلیکن
computer on a chip
U
کامپیوتر روی یک تراشه
chip pocket
U
شیار دندانههای اره
chip of the old block
U
بچهای که نشانی ازپدرداردcontribute
chip spreader
U
جاده صاف کن
silicon chip
U
تراشه سیلیکان
fragmental chip
U
خاک اره
discontinuous chip
U
براده گسسته
curly chip
U
براده پیچیده
fragmental chip
U
خرده
silicon chip
U
تراشه سیلیسی
continous chip
U
برادههای قیچی کاری
fragmental chip
U
براده فلز
boiling chip
U
سنگ جوش
chip axe
U
تیشه
chip board
U
نئوپان
chip enable
U
تواناکننده تراشه
chip seal
U
شن بخورد راه دادن
flow chip
U
براده پیوسته
jumbo chip
U
مدار مجتمع که از مهر نیمه هادی استفاده میکند
blue chip
U
سهام مرغوب
bargaining chip
U
مزیت
bargaining chip
U
انگیزانه
chip shop
U
مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
chip off the old block
<idiom>
U
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
to chip
[to chop off]
U
لپ پریده شدن
[کردن]
[با ضربه جدا کردن]
[تکه تکه یا ریز ریز کردن]
potato chip
U
چیپز
potato chip
U
باریکه سیب زمینی سرخ کرده
blue-chip
U
سهام مرغوب
blue-chip
U
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
bargaining chip
U
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
music chip
U
مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
memory chip
U
تراشه حافظه
blue chip
U
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
microminiature chip
U
تراشه ریزمقیاس
one chip computer
U
کامپیوتر یک تراشهای
thirty two bit chip
U
تراشه 23 بیتی
fish and chip shop
U
جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
wood chip wagon
U
واگنتراشهچوب
sixteen bit chip
U
تراشه 61 بیتی
blue chip personal computer
U
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
in a family way
<idiom>
U
حامله بودن
in a family way
U
بی رودربایستی
in a family way
U
ازادانه
in the family way
U
ابستن
family
U
محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family
U
عیال
family
U
اهل
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family name
U
نام خانوادگی
family
U
زوجه
family name
U
نام فامیلی
family name
U
اسم خانوادگی
family
U
تیره
family
U
فامیلی
family
U
خانوار
family
U
خانواده
family
U
خاندان
family tree
U
نسب نامه
family of curves
U
دسته توابع
[ریاضی]
family doctor
U
پزشک خانواده
family doctors
U
پزشک خانواده
family man
U
مرد عیالوار
family man
U
زن و بچهدار
family man
U
مرد خانوادهدار
family trees
U
شجره
family of curves
U
دسته منحنی ها
[ریاضی]
to provide for one's family
U
خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
to maintain one's family
U
نگهداری کردن
patronymic family
U
خانواده پدرنامی
family men
U
عیالمند
family tree
U
شجره
support a family
U
متکفل مخارج خانوادهای بودن
schizogenic family
U
خانواده اسکیزوفرنی زا
to maintain one's family
U
خانواده خود را
family man
U
عیالمند
brass family
U
خانوادهسازهایبادی
family tent
U
چادرخانوادگی
violin family
U
انواعویلونها
There seems to be a jinx on that family.
U
به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
woodwind family
U
خانوادهسازهایبادی
one-parent family
U
خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family men
U
زن و بچه دوست
family men
U
مرد خانواده - دوست
family man
U
دارای نانخور
family man
U
مرد خانواده - دوست
family man
U
زن و بچه دوست
family men
U
مرد عیالوار
family men
U
زن و بچهدار
family men
U
مرد خانوادهدار
family men
U
دارای نانخور
He did it for the sake of his family .
U
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
computer family
U
خانواده کامپیوتر
family allowances
U
کمک دولت به خانوارها
family asset
U
دارائی خانوادگی
family background
U
پیشینه خانوادگی
family budget
U
بودجه خانواده
family budget
U
بودجه خانوار
family names
U
نام خانوادگی
family expenditure
U
هزینه خانواده
family expenditure
U
هزینه خانوار
family farm
U
مزرعه خانوادگی
family industry
U
صنعت خانوادگی
family law
U
حقوق خانواده
family allowances
U
مقرری خانوادگی
family allowance
U
معاش اولاد حق اولاد
circuit family
U
خانواده مداری
conjugal family
U
خانواده زن و شوهری
consanguine family
U
خانواده هم خون
family planning
U
تنظیم خانواده
family planning
U
برنامه ریزی خانواده
extended family
U
خانواده گسترده
family allowance
U
مدد معاش
family neurosis
U
روان رنجوری خانوادگی
family of computers
U
خانواده کامپیوترها
family of the prophet
U
اهل بیت پیامبر
occupational family
U
گروه شغلی
handicapped with a family
U
گرفتارخانواده
happy family
U
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
he is a shame to his family
U
ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
family check
U
کیش همگانی
nuclear family
U
خانواده هستهای
family trees
U
شجره نامه
family tree
U
شجره نامه
matronymic family
U
خانواده مادرنامی
of a noble family
U
اصیل
of a noble family
U
نجیب
family size
U
تعداد افراد خانواده
family structure
U
ساخت خانواده
family therapy
U
خانواده درمانی
family names
U
نام فامیلی
font family
U
خانواده فونت
family names
U
اسم خانوادگی
gas family
U
خانواده گاز
family trees
U
نسب نامه
handicapped with a family
U
پابست عیال
member of a family
U
عضو خانواده
motorola 000 family
U
خانواده موتورولا
Family prayer rug
U
فرش محرابی صف گونه
[اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
descendanbts of the family or tribe
U
بنی
A curse has been laid on the family .
U
خانواده لعنت شده یی است
to return to the fold
[family]
U
به خانواده خود برگشتن
Generosity runs in the family.
U
سخاوت دراین خانواده ارثی است
habit family hierarchy
U
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
He cant be tied down to family life.
U
پای بند زندگی خانوادگی نیست
He left his family in Europe .
U
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
I am the bread winner of the family .
U
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
run in the family/blood
<idiom>
U
دریک سطح بودن
wear the pants in a family
<idiom>
U
رئیس خانواده بودن
extended family system
U
نظام فامیلی گسترده
family planning programs
U
برنامههای تنظیم خانواده
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.
U
شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family.
<proverb>
U
یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .
U
مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com