English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
charge hand U کارگر معمولی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to shuffle from hand to hand U دست بدست کردن
pass from hand to hand U ترتب ایادی
Hand to hand fighting U جنگ تن به تن
be charge with U متهم شدن به
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
in charge <idiom> U مسئول بودن
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U محفظهای
in charge <adj.> U پاسخگو
like charge U شارژ همنام
like charge U قطبهای همنام
in charge U متصدی
on charge of U به اتهام
charge U دستگاه با ماده منفجره
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
take over in charge U تصدی
in charge <adj.> U مسئول
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U بدهکار کردن
charge U پر کردن
charge U خرج منفجره
charge U خرج
charge U متهم کردن
charge U بار الکتریکی
charge U حمله اتهام
charge U موردحمایت
charge U پرکردن
charge U مطالبه بها
charge U متهم ساختن
charge U زیربار کشیدن
charge U عهده دارکردن
charge U گماشتن
charge U بار مسئولیت
charge U وزن
charge U عهده داری
charge U تصدی
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U شارژ کردن شارژ
charge U بار کردن
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U اتهام
charge U هزینه
charge U حمله به حریف
charge U خطای حمله
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U بار
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
effective charge U بار موثر
electric charge U بار الکتریکی
toll charge U باج
officer in charge U افسر مسئول
electron charge U بار الکترون
electric charge U بار برقی
electronic charge U بار بنیادین
free of charge U رایگان
normal charge U خرج معمولی توپ
nuclear charge U بار هسته
formal charge U بار قراردادی
nucleon charge U بار نوکلئون
trickle charge U پر کردن اهسته
extra charge U هزینه فوق العاده
explosive charge U خرج سوختار
explosive charge U خرج منفجره
equalizing charge U بار برابرکننده
free of charge U معاف از حقوق گمرکی
officer in charge U افسر مسئول اجرا
diamond charge U خرج چهارگوش
collection charge U هزینه وصول مطالبات
collection charge U هزینه وصول
coke per charge U ذغال کک شارژ
charge with a fault U تخط ئه کردن
charge d'affaires U نایب وزیر مختار
charge pits U چالههای خرج
charge of the electron U بار الکترون
charge neutrality U خنثایی بار
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density U چگالی بار
charge daffaires U شارژدافر
charge d'affaires U شارژ دافر
condenser charge U بار خازن
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
diamond charge U خرج مربع شکل
detonation charge U خرج تلاش
detonation charge U خرج انفجار
detonating charge U چاشنی
detonating charge U خرج منفجر کننده
density of charge U چگالی بار برقی
deep charge U خرج عمیق دریایی
deep charge U خرج گود
total charge U بارگذاری کامل
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge U خرج تخریب
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge U تهمت متقابله
charge d'affaires U کاردار سفارت
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
space charge U بار پیرامونی
handing charge U هزینه باربری
hard charge U بشدت و حداکثر سرعت راندن
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
ignition charge U خرج احتراق
ignition charge U خرج اشتعال
impulse charge U خرج محرکه
impulse charge U نیروی محرکه اولیه
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
induced charge U بار القاء شده
charge indicator U اندازهشارژ
charge nurse U سر پرستار
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
tapering charge U پر کردن شیبدار
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
minimum charge U حداقل قیمت
minimum charge U حداقل هزینه
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
community charge U گونهایمالیات
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
multisection charge U خرج چند کیسهای
multisection charge U خرج چندقسمتی
negative charge U بار منفی
to charge the battery U باتری را بار کردن
give in charge U تحویل پلیس دادن
give in charge U سپردن
furnace charge U شارژ کوره
full charge U خرج کامل توپ
free of charge U مجانی
mobile charge U بار متحرک
melting charge U شارژ ذوب
import charge U حقوق واردات
import charge U هزینه واردات
import charge U تعرفه واردات
export charge U تعرفه صادرات
export charge U هزینه صادرات
export charge U حقوق صادرات
charge d'affaires U نایب سفارت
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
propelling charge U خرج پرتاب
propelling charge U خرج
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
residual charge U بار الکتریکی مانده
satchel charge U خرج خورجینی
satchel charge U خرج کیسهای
section charge U خرج چند قسمتی
section charge U خرج جزء جزء
shaped charge U خرج گود
shaped charge U خرج مقعر
tas de charge U پاطاق
propellant charge U خرج پرتاب
powder charge U خرج پرتاب گلوله
accumulator charge U بارگیری اکومولاتور
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
service charge U اضافه کار
service charge U انعام
pole charge U خرج دستکی
positive charge U بار مثبت
powder charge U خرج باروت
snow charge U بار برف
soaking charge U بار سولفات زدای
space charge U ناحیه بار فضا
sticky charge U خرج چسبنده
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
supplementary charge U خرج تکمیلی
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
surface charge U بار سطحی
telephone charge U هزینه تلفن
to give in charge U سپردن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
to give in charge U تسلیم کردن
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
pole charge U خرج میلهای
static charge U برق ساکن
cover charge U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
spinning charge U بار چرخان
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
depth charge U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charge U خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charge U خرج عمیق
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
statement of charge U اعلام اتهامات
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
carrying charge U هزینه حمل و نقل
bank charge U هزینههای بانکی
bring a charge against someone U به کسی تهمت زدن
charge and discharge U محل بارگیری و باراندازی
charge account U حساب بدهی مشتری
charge a sum to U مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge a kiln U چیدن کوره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com