Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
charge and discharge
U
محل بارگیری و باراندازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
charge and discharge statements
U
حساب انحصار وراثت
charge and discharge statements
U
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
Other Matches
discharge
U
گذر حجمی در واحگ زمان
discharge
U
تبرئه
discharge
U
مفاصا تصفیه
discharge
U
پرداخت
discharge
U
رفع اتهام
discharge
U
تخلیه بار
discharge
U
منفصل یااخراج کردن
discharge
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge
U
مرخص کردن پس دادن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
دبی
discharge
U
شلیک عصبی تخلیه
discharge
U
برون ریزی
discharge
U
تخلیه الکتریکی
discharge
U
بده
discharge
U
ترشح کردن
discharge
U
اداء کردن
discharge
U
خارج کردن
discharge
U
درکردن
discharge
U
خالی کردن
discharge
U
تخلیه
discharge
U
ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge
U
خالی کردن گلوله
discharge
U
خالی کردن باتری
discharge
U
انفصال ترشح
discharge
U
مرخص کردن
discharge
U
ازاد کردن
discharge
U
ابراء
discharge
U
تادیه
discharge
U
اخراج تخلیه الکتریکی
discharge
U
دشارژ
discharge
U
تادیه کردن
electrical discharge
U
تخلیه برقی
discharge valve
U
سوپاپ دود
electric discharge
U
تخلیه الکتریکی
discharge spout
U
ناودانه ی تخلیه
disruptive discharge
U
تخلیه جرقهای
dishonorable discharge
U
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
discharge without honor
U
اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge voltage
U
ولتاژ تخلیه
discharge velocity
U
سرعت تخلیه
discharge valve
U
سوپاپ تخلیه
discharge voltage
U
ولتاژ دشارژ
discharge of solids
U
بده جامد
discharge capacity
U
فرفیت تخلیه بار
discharge end
U
سمت تخلیه
discharge curve
U
منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge currect
U
جریان دشارژ
discharge currect
U
جریان تخلیه
discharge conveyor
U
نوار تخلیه
discharge cock
U
شیر تخلیه
discharge chute
U
سرسره تخلیه
discharge capacity
U
فرفیت تخلیه بارانداز
corona discharge
U
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
corona discharge
U
تخلیه کورونا
corona discharge
U
تخلیه الکتریکی
corollary discharge
U
تخلیه تبعی
conditional discharge
U
ازادی مشروط
coefficient of discharge
U
ضریب تخلیه
discharge end
U
محل تخلیه
discharge gate
U
دریچه تخلیه
discharge resistance
U
مقاومت تخلیه
discharge recorder
U
تخلیه نگار
discharge pressure
U
فشار تخلیه
discharge opening
U
مجرای تخلیه
discharge opening
U
راهگاه تخلیه
sediment discharge
U
بده جامد
discharge of contract
U
انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge of chips
U
تخلیه براده ها
discharge of an obligation
U
سقوط تعهد
discharge of affect
U
برون ریزی هیجانی
discharge nozzle
U
فواره تخلیه
discharge hydrograph
U
منحنی بده
discharge head
U
سر لوله
discharge head
U
ارتفاع تخلیه
coefficient of discharge
U
ضریب جریان
electron discharge
U
تخلیه الکترونها
to discharge of an obligation
U
از دینی مبرا کردن
to discharge a guarantee
U
ضمانتی را ازاد کردن
surging discharge
U
تخلیه نوشی
spontaneous discharge
U
شلیک خودانگیخته
self maintained discharge
U
تخلیه ناوابسته
second townsend discharge
U
تخلیه دوم تاونزند
residual discharge
U
تخلیه مانده
request for discharge
U
عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
rain discharge
U
حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
undesireable discharge
U
اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
utilizable discharge
U
بده مفید
discharge tube
U
لامپ تخلیه الکتریکی
[فیزیک]
total discharge
U
تخلیه الکتریکی عمیق
[در باتری]
To dismiss (discharge) someone.
U
کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
discharge tube
U
مجرایتخلیه
discharge system
U
سیستمتخلیه
discharge pipe
U
لولهتخلیه
discharge bay
U
صفحهشارژنشده
point discharge
U
تخلیه نقطهای
undulatory discharge
U
تخلیه مواج
oscillating discharge
U
تخلیه مواج
honorable discharge
U
ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
honorable discharge
U
ترخیص محترمانه
glow discharge
U
تخلیه تابنده
glow discharge
U
تخلیه تابناک
general discharge
U
خاتمه خدمت
general discharge
U
ترخیص عمومی از خدمت سربازی
flood discharge
U
بده فزون ابی بده سیل
flood discharge
U
بده طغیان
flaming discharge
U
تخلیه مشتعل
first townsend discharge
U
تخلیه اول تاونزند
to discharge goods
U
کالا را تخلیه کردن
impulse discharge
U
تخلیه ضربهای
order of discharge
U
حکم برائت ذمه
order of discharge
U
حکم تصفیه
non self maintained discharge
U
تخلیه وابسته
neural discharge
U
تخلیه عصبی
mutual discharge
U
مبارات
main discharge
U
تخلیه اصلی
lightning discharge
U
تخلیه اتمسفری
internal discharge
U
تخلیه جزیی داخلی
internal discharge
U
تخلیه داخلی
implusive discharge
U
تخلیه غیر متناوب
electrostatic discharge
U
تخلیه الکتروستاتیکی
brush discharge
U
تخلیه جارویی
absolute discharge
آزادی مطلق
deep discharge
U
تخلیه الکتریکی عمیق
[مهندسی برق یا الکترونیک]
average discharge
U
بده متوسط
average discharge
U
بده میانگین
average available discharge
U
بده متوسط مفید
average available discharge
U
بده میانگینی دسترس
anuual discharge
U
بده سالانه
to discharge someone without honor
[from the army]
U
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
gas discharge relay
U
رله تخلیه گازی
glow discharge tube
U
لامپ مشتعل
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
glow discharge lamp
U
لامپ تخلیه کنتاکتی
bad conduct discharge
U
اخراج به علت عدم صلاحیت
high rate discharge
U
تخلیه شدید
semi self maintained discharge
U
تخلیه نیم وابسته
gas discharge lamp
U
لامپ تخلیه گازی
gas discharge display
U
صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas discharge arrester
U
برقگیر تخلیه گازی
To dismiss(sack,discharge)someone.
U
کسی را جواب کردن
bad conduct discharge
U
اخراج از خدمت
electric discharge lamp
U
لامپ تخلیه الکتریکی
luminous discharge lamp
U
لامپ تخلیه الکتریکی
abnormal glow discharge
U
تخلیه تابناک نامتعارف
xenon discharge lamp
U
لامپ تخلیهای گزنون
variable discharge turbine
U
توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
capacitor discharge ignition
U
سیستم احتراق با انرژی زیاد
discharge indicator disc
U
دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
incandescent cathode discharge
U
تخلیه کاتد ملتهب
high frequency discharge
U
تخلیه فرکانس بالا
discharge rate
[of a pump]
U
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
maximum flood discharge
U
بده بیشینه طغیان
mistake while in discharge of duty
U
خطا در حین انجام وفیفه
cooling water discharge
U
تخلیه اب سرد
maximum flood discharge
U
بده حداکثرطغیان
normal glow discharge
U
تخلیه تابناک متعارف
low pressure discharge
U
تخلیه ی فشار ضعیف
compressor discharge pressure
U
فشار در قسمت خروجی کمپرسور
discharge rate
[of a pump]
U
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
discharge rate
[of a pump]
U
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
corona discharge current
U
جریان تخلیه کورونا
lightning discharge current
U
جریان تخلیه
high frequency gas discharge breakdown
U
شکست تخلیه گازی فرکانس بالا
glow discharge cold cathode tube
U
لامپ مشتعل
charge
U
پرکردن
charge
U
موردحمایت
(in) charge of something
<idiom>
U
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
charge
U
مطالبه بها
charge
U
بار الکتریکی
charge
U
خرج منفجره
charge
U
بار کردن
on charge of
U
به اتهام
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
شارژ کردن شارژ
charge
U
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
U
متهم ساختن
charge
U
بدهکار کردن
charge
U
حمله به حریف
like charge
U
قطبهای همنام
like charge
U
شارژ همنام
charge
U
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
U
بار
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
take over in charge
U
تصدی
charge
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
U
خطای حمله
charge
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
U
پر کردن
charge
U
اتهام
charge
U
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
U
خرج
charge
U
محفظهای
charge
U
متهم کردن
charge
U
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
in charge
<idiom>
U
مسئول بودن
in charge
U
متصدی
charge
U
عهده دارکردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com