English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
certain relations of the offender U blood of payment responsiblefor are offenceswho innon-internatinal money عاقله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
offender U تخطی کننده
offender U مجرم
offender U خلاف کار
offender U متجاوز
offender U متخلف
first offender U متخلف برای اولین بار
first offender U کسی که برای اولین بار قانوناتخلف کرده است
principal offender U مباشر
persistent offender U مجرم مصر به تکرار جرم در CL هر گاه کسی پس ازرسیدن به 12 سال سه بارمرتکب جرایمی که مجازاتشان حبس است بشودمشمول تجدید مجازات میشود
offender against this article U متخلفین از این ماده
principal offender U مباشر در جرم مجرم اصلی
juvenile offender U طفل بزهکار
The suspected offender [perpetrator] is a previously respectable father. U پدری تا به حال محترم مشکوک به جرم است .
relations U مناسبات
relations U روابط
relations U اقربا
matrimonial relations U علقه زوجیت
maternal relations U خویشان مادری
p sexual relations U امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
labor relations U روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
interstate relations U روابط بین الدول
marital relations U روابط زناشویی
relations of production U رابطه تولید
commercial relations U مناسبات تجاری
race relations U روشیکهافراددرمسابقهبایکدیگررابطهدارند
international relations U رابطهسیاسیبینکشورها
space relations U روابط فضایی
social relations U روابط اجتماعی
sexual relations U روابط جنسی
sexual relations U مقاربت جنسی
sexual relations U جماع
ideological relations U روابط ایده ئولوژیک
ideological relations U روابط ارمانی
community relations U قسمت روابط عمومی
community relations U روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
break of relations U قطع روابط کردن
public relations U روابط عمومی
industrial relations U روابط صنعتی
industrial relations U روابط کارگر وکارفرما
diplomatic relations U روابط سیاسی
diplomatic relations U روابط دیپلماتیک
financial relations U روابط مالی
good relations U مناسبات حسنه
economic relations U روابط اقتصادی
good relations U روابط حسنه
to discontinue relations [with somone] U رابطه قطع کردن [با کسی]
to break off diplomatic relations U روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
international economic relations U روابط اقتصادی بین المللی
good neigbourly relations U روابط حسن همجواری
means end relations U روابط وسیله- هدف
civil military relations U روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
reestablishment of diplomatic relations U برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
rupture of diplomatic relations U قطع روابط سیاسی
severance of diaplomatic relations U قطع روابط سیاسی
rupture of diplomatic relations U قطع روابط دیپلماتیک
interruption of diplomatic relations U قطع روابط سیاسی
breach of diplomatic relations U قطع روابط سیاسی
minnesota spacial relations test U ازمون روابط فضایی مینه سوتا
relations between load, shear and moment U رابط بین بار و نیروی برشی و لنگر خمشی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com