Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
carriage costs
U
هزینه باربری
carriage costs
U
هزینه حمل و نقل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
through carriage
U
حمل یکسره
carriage and four
U
درشکه چهاراسبه
to keep a carriage
U
درشکه داشتن
there is a p in the carriage
U
درشکه مسافردارد
Where is carriage no ...?
واگن شماره ... کدام است؟
Where is carriage no ...?
واگن شماره ... کجاست؟
carriage
U
کنترل چاپگر
carriage
U
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
carriage
U
کدهایی که حرکت کارتریج چاپگر را کنترل می کنند
under carriage
U
ارابه فرود
carriage
U
کالسکه
carriage
U
نورد
carriage
U
قنداق توپ یا جنگ افزار قنداق
carriage
U
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage
U
حمل
carriage
U
هزینه حمل
carriage
U
نرده
smoking carriage
U
واگنی که سیگار کشیدن در ان مجازاست
land carriage
U
حمل و نقل خشکی
land carriage
U
بار کشی زمینی
horseless carriage
U
درشکه بی اسب
horseless carriage
U
اتومبیل
dual carriage way
U
شاهراه دو طرفه
dead carriage
U
کرایه باربری جهت فرفیت استفاده نشده
dead carriage
U
کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
hackney carriage
U
درشکه کرایهای
gun carriage
U
قنداق توپ
ginny carriage
U
واگن بارکش که روی ریل حرکت میکند
railroad carriage
U
واگن باری
railroad carriage
U
اطاق کالسکهای راه اهن
main carriage
U
حاملاصلی
lace carriage
U
حاملتوری
carriage handle
U
دستگیرهحامل
baby carriage
U
کالسکهی بچه
water carriage
U
حمل از راه اب
top carriage
U
قنداق بالا
the body of a carriage
U
بدنه یک کالسکه
slip carriage
U
واگنی که از قطار راه اهن ول میشود
baby carriage
U
صندلی چرخدار بچه
sleeping carriage
U
خوابگاه قطار
sleeping carriage
U
واگن تختخواب دار
crossrial carriage
U
پاگیر تیر عرضی
carriage paid to ...
U
با هزینه حمل تا ...
carriage forward
U
کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward
U
هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage return
U
سیگنال یا کلیدی که به شروع خط بعد کاغذ یا صفحه نمایش می رود
carriage return
U
سر سطر رفتن
carriage return
U
بازگشت نورد
carriage payed
U
کرایه حمل پرداخت شده
carriage paid to
U
هزینه حمل به حامل پرداخت شده
automatic carriage
U
تعویض خودکار
artillery carriage
U
قنداق توپ
artillery carriage
U
قنداق سلاح توپخانه
carriage of goods
U
حمل و نقل کالا
carriage drive
U
خیابان پارک
carriage control
U
کنترل نورد
carriage forward
U
پس کرایه
carriage road
U
راه درشکه رو
carriage return
U
تعویض سطر Return/Enter
soft carriage return
U
خط فاصله خالی
carriage control tape
U
نوار کنترل نورد
carriage control dial
U
کنترلشمارهگیرنورد
carriage and insurance paid to
U
هزینه حمل و بیمه به حامل پرداخت شده
carriage freight paid to ...
U
با هزینه حمل تا ...
to limber up a gun carriage
U
پیش قطار و پس قطار توپ رابهم بستن
carriage control tape
U
نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
car railway carriage
U
واگن
on costs
U
هزینههای غیرمستقیم
on costs
U
هزنههای ثابت
with costs
U
با هزینه دادرسی
overall costs
U
هزینه کامل
with costs
U
بعلاوه هزینه دادرسی
costs
U
هزینه دادرسی
at all
[any]
costs
<adv.>
U
در هر حال
[بی شرط]
overall costs
U
هزینه کلی
costs
U
خسارت دادرسی
total costs
U
هزینه کامل
running costs
U
پرداختروزانهپول
construction costs
U
هزینه های ساختمان
taxation of costs
U
ارزیابی هزینههای دعوی
taxation of costs
U
مالیات هزینه دادرسی
tangible costs
U
هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
supplementary costs
U
هزینههای اضافی
to carry costs
U
هزینه مرافعه دادن
spillover costs
U
عوارض منفی خارجی
total costs
U
هزینه کلی
average costs
U
معدل هزینه کل محصولات
It costs quite a bit .
U
کلی پولش می شود
I must get hold of her at all costs.
U
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
What costs little is little esteemed .
<proverb>
U
آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
avoidable costs
U
هزینههای قابل اجتناب
At all costs . At any price .
U
به هر قیمتی که شده
wage costs
U
مخارج دستمزد
valuation of costs
U
ارزش گذاری هزینه ها
transaction costs
U
هزینههای معاملاتی
building costs
U
هزینههای ساختمان
construction costs
U
هزینه های ساخت و ساز
supplementary costs
U
هزینههای مکمل
storage costs
U
هزینههای انبارداری
comparative costs
U
هزینههای نسبی
historical costs
U
هزینه اولیه
historical costs
U
هزینه واقعی
holding costs
U
مخارج نگهداری
implicit costs
U
هزینههای ضمنی
implicit costs
U
هزینههای نامرئی
internalization of costs
U
داخلی کردن هزینه ها
joint costs
U
هزینههای مشترک
joint costs
U
هزینه مشترک
bill of costs
U
صورت هزینه دادرسی
fixed costs
U
هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
costs arabicus
U
قسط شیرینی
costs of proceedings
U
مخارج عدلیه
costs of proceedings
U
هزینه دادرسی
design costs
U
هزینههای طراحی
environmental costs
U
مضار زیست محیطی
estimate of costs
U
تخمین مخارج
fixed costs
U
هزینههای ثابت
fixed costs
U
هزینههای سرمایهای
material costs
U
هزینههای مواد
standard costs
U
هزینههای استاندارد
operational costs
U
هزینههای عملیاتی
selling costs
U
هزینههای فروش کالا
selling costs
U
هزینههای فروش
security for costs
U
تامین هزینه دعوی
secondary costs
U
هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
recurring costs
U
هزینههای تکرار شونده
real costs
U
هزینههای واقعی
prime costs
U
هزینههای اولیه
ordering costs
U
هزینههای مربوط به سفارش کالا
standard costs
U
هزینههای نرمال
ordering costs
U
هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
overhead costs
U
هزینههای بالاسری
overhead costs
U
هزینههای اضافی
overhead costs
U
هزینههای حاشیهای
overhead costs
U
هزینههای عمومی
spillover costs
U
هزینههای خارجی
additional costs
[expenses]
U
هزینه های اضافی
additional costs
[expenses]
U
هزینه نهایی
costs an arm and a leg
<idiom>
U
[فوق العاده پرخرج یا گران]
costs and arm and a leg
<idiom>
U
خیلی گرونه
measurement of benefits and costs
U
اندازه گیری منافع و هزینه ها
free of shipping costs
<adj.>
U
ارسال مجانی
free of forwarding costs
<adj.>
U
ارسال مجانی
free of shipping costs
<adj.>
U
ارسال رایگان
free of forwarding costs
<adj.>
U
ارسال رایگان
free of shipping costs
<adj.>
U
حمل رایگان
free of forwarding costs
<adj.>
U
حمل رایگان
direct materials costs
U
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
to fix a person with costs
U
هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
life cycle costs
U
هزینههای دوره عمر یک محصول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com