English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
call on to the carpet <idiom> U مورد مواخذه قرارگرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
what [some] people would call [may call] <adj.> U باصطلاح
what [some] people would call [may call] <adj.> U کذایی
what [some] people would call [may call] <adj.> U که چنین نامیده شده
carpet U فرش
to be on the carpet U مطرح بودن
carpet value U ارزش قیمتی فرش
carpet U قالی
carpet U زیلو
Dudley carpet U فرش سفارشی ایرانی دادلی [مربوط به قرن هفدهم میلادی به همراه درختان شکوفه دار و زمینه گل و بته بصورت ردیف های عرضی و جلوه ای از طرح جوشقان]
carpet-dyer U رنگرز قالی
carpet workshop U کارگاه قالیبافی
Chelsea carpet U فرش های با نقش لهستانی مربوط به قرن شانزدهم میلادی
carpet weaver U قالی باف
coronation carpet U فرش تاجگذاری [این فرش که منصوب به اصفهان می باشد در قرن هفدهم میلادی جهت تاجگذاری فردریک پنجم در دانمارک بافته شده و اکنون نیز در موزه سلطنتی دانمارک نگهداری می شود]
circular carpet U قالی مدور یا دایره ای شکل که قدیمی ترین آن مربوط به قرن شانزدهم میلادی می باشد
carpet-bedding U [گلکاری به روش قرن نوزدهم میلادی]
Zeigler carpet U فرش زیگلر [فرش طاقی]
mirror carpet U طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
landscape carpet U فرش دور نما [فرش چشم انداز] [عده ای آن را طرح گورستان می نامند با عقیده به اینکه این طرح در مراسم تدفین بکار می رفته است. نمای کلی فرش جلوه ای از خانه ها و درختان و حالت عادی زندگی را نشان داده.]
greige carpet U فرش خود رنگ [فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
Gohar carpet U فرش گوهر [این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
felt carpet U فرش نمدی
felt carpet U زیرانداز
carpet bombing U توزیع بمب جهت پوشش یک منطقه بمباران منطقهای
carpet width U پهنا و عرض فرش
carpet weaving U بافتن فرش
carpet beetle U نوعی سوسک که در حالت لارو حشره الیاف پشم را مورد تغذیه خود قرار داده و اصطلاحا باعث بیدزدگی فرش می شود
carpet classification U طبقه بندی [درجه بندی] فرش
carpet exporter U صادرکننده فرش
red carpet U علامت پذیرایی مخصوص
carpet loom U دار قالیبافی که بصورت افقی، ثابت و یا گردان تهیه می شود و شامل تیرک ها و پیج و مهره ها می شود
carpet market U بازار فرش
carpet materials U مواد اولیه فرش
carpet moth U بید فرش که خصوصا در جاهای تاریک و کم نور الیاف پشم فرش را مورد حمله قرار می دهد
carpet showroom U نمایشگاه و غرفه فرش
carpet thinckness U کلفتی یا ضخامت فرش
carpet beetle U بالشک مار
carpet beetle U بالشتک مار
carpet bag U خرجین
carpet washing U قالی شویی
carpet washing U شستن فرش
Ardabil carpet U فرش شیخ صفی و یا فرش اردبیل که یکی در موزه ویکتوریا و آلبرت و دیگری در موزه هنر لس آنجلس نگهداری می شوند
carpet sweepers U جاروی فرش پاک کن
carpet sweeper U جارو نپتون [نظافت] [خانه داری]
magic carpet U فرشجادوئی
Persian carpet U قالی ایرانی
stair carpet U فرش راه پله
carpet weight U وزن فرش
carpet sweeper U جاروی فرش پاک کن
red carpet U تشریفات و احترامات رسمی
carpet bombing U بمباران منطقهای
prayer carpet U سجاده
table carpet U فرش رومیزی [اینگونه فرش ها بصورت دایره یا بیضی بافته شده. نقوش قدیمی آن بیشتر از طرح مملوک و فرش های جدیدتر از طرح های قفقازی و ترکی بهره گرفته است.]
carpet slipper U دمپاییراحتی
carpet and floor brush U جارویکفوفرش
To rinse the prayer carpet . <proverb> U جا نماز آب کشیدن .
carpet exporters union U اتحادیه صادرکنندگان فرش
roll out the red carpet <idiom> U حسابی پذیرایی کردن
To snake the dust off the carpet. U خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
roll out the red carpet <idiom> U برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
Iran Carpet Company U شرکت سهامی فرش ایران
Imperial Silk Hunting Carpet U فرش شکارگاهی ابریشمی درباری [این فرش مربوط به قرن شانزده میلادی بوده و در زمینه حاشیه از صحنه های شکار به همراه گل های شاه عباسی و اسلیمی استفاده شده است.]
to call U نامیدن
call off <idiom> U کنسل کردن
to call in U دعوت کردن
to call from within U ازتویا اندرون صدا کردن
to call in U مطالبه کردن
to call something your own U چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
to call in U خواستن
to call out U بلندصداکردن
to call U نام دادن
call off U بر هم زدن
to call out U دادزدن
to call off U منحرف یامنصرف کردن
to call into being U هستی دادن
to call into being U بوجوداوردن
call on <idiom> U صدا زدن کسی
call off U خاتمه دادن
to call in U صداکردن
call up <idiom> U تلفن کردن
call for someone <idiom> U آمدن وبردن کسی
If anyone should call , let me know. U اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
first call U شیپور جمع
on call U بنا به درخواست
call on <idiom> U سرزدن به کسی
next call U تماسخواب
to call up U بخاطراوردن یاداوردن
on call <idiom> U آماده برای ترک خدمت
to call up U احضارکردن
to call up U خواستن
to call together U جمع کردن
to call together U فراهم اوردن
through call U مکالمه مستقیم
to call U توجه کسیراجلب کردن
to call for U خواستن
To call someone. U کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
to call for a U احتیاج بدقت داشتن
on call U اتشهای طبق درخواست
to be on-call U در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
at call U اماده فرمان
at call U عندالمطالبه
at call U به محض درخواست عندالمطالبه
at call U فورا
at or within call U اماده فرمان
to call somebody to [for] something U پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
call-up U تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up U صدا زدن
call U صدا زدن
call up U احضار برای فعالیتهای نظامی
call up U دستور ارسال گزارش
call up U شیپور احضار بخاطر اوردن
call up U تذکر دادن جمع کردن
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up U تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up U احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up U دستور ارسال گزارش
call-up U شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up U تذکر دادن جمع کردن
at his call U بر حسب اخطار یا احضار او
call forth U بکار انداختن
to call for anyone U پی کسی فرستادن
call for some one U پی کسی فرستادن
call out U اعلام خطر کردن
call out U اعلام خطر
call off U فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call off U صرفنظر کردن
call for U مستلزم بودن
call for U ایجاب کردن
call off U منحرف کردن
call down U ملامت کردن تحقیر کردن
call down U سرزنش کردن
call by name U فراخوانی با نام
call in U تو خوانی
call in U تو خواندنی
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
call by value U فراخوانی با ارزش
call someone names U بد دهنی کردن
to call to witness U بشهادت طلبیدن
call someone names U دشنام دادن
I'd like to have a place of my own [to call my own] . U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
to call to witness U استشهادکردن از
to call to witness U بگواهی خواندن
to call to remembrance U بخاطر اوردن
to call to arms U اعلام دست به اسلحه کردن
to call on god U بخدادعاکردن
to call somebody back U کسی را احضار کردن
to call somebody back U کسی را معزول کردن
to call somebody back U کسی را فراخواندن
to call the rolls U حاضروغایب کردن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to call to mind U بیاداوردن
to call to mind U بخاطراوردن
to call to remembrance U بیاداوردن
to call into requisition U بمصادره یاسخره گرفتن
call box U اتاقک تلفن
call-up order U دستور به خدمت [سربازی]
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
To visit someone . To call on someone. U بدیدن کسی رفتن
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
To call on ( visit ) someone . U سر وقت کسی رفتن
at someone's beck and call <idiom> U همیشه آماده پذیرایی
call it quits <idiom> U متوقف کردن تمام کار
call of nature <idiom> U احتیاج به دستشویی داشتند
to call somebody through [via] [over] Skype U به کسی با [بوسیله] سکایپ زنگ زدن
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
call someone's bluff <idiom> U ثابت کردن ادعا
call the shots <idiom> U سفارش دادن
phone call U تماستلفنی
call box U کابین تلفن
call box U کیوسک تلفن
call box U تلفن صحرایی
call boxes U اتاقک تلفن
call boxes U کابین تلفن
call boxes U کیوسک تلفن
call boxes U تلفن صحرایی
curtain call U کف زدن حضار
curtain call U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
clarion call U احساساتعمومیدربارهچیزی
You can call me at ... [phone no.] <idiom> U شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
on-call service U آماده برای ترک در خدمت [اصطلاح رسمی]
drill call U شیپور شروع مشق صف جمع
call the roll U حضور و غیاب کردن
call statement U حکم فرا خوانی
call processing U فراخوان پردازی
call price U ارزش اسمی
call over the coals U سرزنش کردن
call option U خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call one's shot U مشخص کردن هدف
call mission U درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
call meter U کنتور مکالمات تلفنی
call into requisition U به مصادره گرفتن
call instruction U دستورالعمل فراخوانی
call in question U تردید کردن در
call in evidence U گواهی خواستن از
call for tender U برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
call for help to god U دعا
call for fire U درخواست اتش کردن
call the roll U حاضر و غایب کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com