Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bottle bank
U
سطلآشغالمخصوصبطری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
U
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
bottle
U
محتوی یک بطری
bottle
U
بطری
bottle
U
دربطری ریختن
bottle
U
شیشه
absorption bottle
U
بطری جذب
bottle holder
U
یار
bottle holder
U
نوکر یا ملازم پهلوان مشت زن
bottle flower
U
گل دکمه
bottle companion
U
هم پیاله
bottle brush
U
شیشه پاک کن
water bottle
U
غمغهآب
bottle holder
U
یاور
case-bottle
U
شیشه چارپر
bottle opener
U
دربازکن
bottle-dungeon
U
سیاه چال
bottle green
U
سبزپررنگ
bottle-feed
U
بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
bottle-opener
U
دربازکنبطری
bottle holder
U
پشت
bottle rack
U
جا بطری
bottle neck
U
مانع اشکال کار
bottle neck
U
گیر در کار
hit the bottle
<idiom>
U
الکل نوشیدن
case bottle
U
چارپر
case bottle
U
شیشه چارپهلو
bottle neck
U
محل تراکم عبور ومرور
To bottle up ones anger.
U
خشم خود را دردل نگاهداشتن
To bottle up a sentiment.
U
احساسی رادر دل خود جمع کردن
bottle neck
U
مهلکه
bottle-feeding
U
تغذیه با بطری
wash bottle
U
بطری شستشوی
the neck of a bottle
U
گردن بطری
oxygen bottle
U
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
stock bottle
U
شیشه ذخیره
leather bottle
U
مشک
gourd bottle
U
قمقمهای که ازکدوی قلیانی بسازند
ink bottle
U
دوات
gourd bottle
U
قمقمه
shake bottle
U
بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
scent bottle
U
شیشه عطری
scent bottle
U
عطر دان
ink bottle
U
مرکب دان
beather bottle
U
خیک
feeding bottle
U
بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
nursing bottle
U
شیشه شیر بچه
beather bottle
U
مشک
ink bottle
U
شیشه مرکب شیشه جوهر
gas bottle
U
بطری گاز
bottle feeding
U
تغذیه با بطری
gas bottle
U
سیلندر گاز کپسول گاز
weighting bottle
U
فرف توزین
wash bottle
U
اب فشان
nursing bottle
U
بطری شیربچه
feeding-bottle
U
بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
bottle top mold
U
انگشتانه
water bottle clip
U
گیرهنگهدارندهغمغمه
black glass bottle
U
بطری
bottle pocket billiard
U
بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
hot-water bottle
U
کیسهآبگرم
black glass bottle
U
بطلی
bottle silt sampler
U
نمونه برداری با بطری
gas washing bottle
U
بطری گاز شویی
duplex weighting bottle
U
بطری دو دردار توزین
The bottle is fI'lled up with water
U
بطری با آب پر شده است
near bank
U
ساحل نزدیک رودخانه
bank on
<idiom>
U
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
bank
U
کناره توده
bank
U
سکو
bank
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
U
قسمت برجسته سر پیچ
bank
U
در بانک گذاشتن
bank
U
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank
U
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank
U
کنار
bank
U
لب
bank
U
بانک ضرابخانه
bank
U
ساحل
bank
U
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank
U
کپه کردن بلند شدن
bank
U
بطورمتراکم
bank
U
بانکداری کردن
bank
U
بانک
bank
U
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank
U
مجموعهای از وسایل مشابه
Which bank do you bank with?
U
در کدام بانک حساب دارید؟
Which bank do you bank with?
U
با کدام بانک کار می کنید؟
bank
U
کپه کردن
You can bank on it!
<idiom>
U
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
You can take it to the bank.
<idiom>
U
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
bank
U
کرانه دیواری
to bank
U
واریزکردن
loan bank
U
بانک وامی
loan bank
U
بانک استقراضی
national bank
U
بانک ملی
memory bank
U
بانک حافظه
mortgage bank
U
بانک رهنی
foot bank
زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
issuing bank
U
بانک گشاینده اعتبار
land bank
U
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
foot bank
U
پیاده رو
germplasm bank
U
بانک گونه ها
confirming bank
U
بانک تائید کننده
development bank
U
بانک توسعه
deposit in the bank
U
در بانک به ودیعه گذاردن
deposit with the bank
U
در بانک ودیعه گذاردن
guide bank
U
دیوار هادی سد
monopoly bank
U
بانک انحصاری
issuing bank
U
بانک صادر کننده
fraudvlent bank
U
ورشکسته به تقصیر
negotiating bank
U
بانکی که اسناد را معامله میکند
savings bank
U
صندوق پس انداز
Where is the nearest bank?
U
نزدیکترین بانک کجاست؟
piggy bank
<idiom>
U
بانک کوچک
break the bank
<idiom>
U
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
bank manager
U
رییسبانک
bank loan
U
وام بانکی
bank balance
U
پولموجود در حساببانکیفرد
penny bank
U
صندوق پس انداز
bank of heliostats
U
کرانهنورگرایی
fog bank
U
مه انباشت
provident bank
U
صندوق پس انداز
account with
[at]
a bank
U
حساب بانکی
intermediary bank
U
بانک میانجی
approved bank
U
بانک تایید شده
data bank
U
بانک اطلاعاتی
fog bank
U
تودهی مه
bank holiday
U
هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
sand bank
U
جزیره نما
sand bank
U
تپه زیرابی
remitting bank
U
بانک واگذارنده
presenting bank
U
بانک ارائه کننده
piggy bank
U
قللک
penny bank
U
دیناری
penny bank
U
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
paying bank
U
بانک پرداخت کننده
opening bank
U
بانک باز کننده اعتبار
sand bank
U
ریگ پشته
sand bank
U
ریگ تپه
saving bank
U
بانک پس انداز
bank holiday
U
ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday
U
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
world bank
U
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
world bank
U
بانک جهانی
state bank
U
بانک دولتی
state bank
U
بانک استان
spoin bank
U
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
spoin bank
U
انبار مازاد
savings bank
U
صندوق پس انداز
savings bank
U
قللک
negotiating bank
U
بانک معامله کننده
bank draft
U
برات بانکی
bank bill
U
حواله بانکی
bank bill
U
اسکناس
bank bill
U
برات بانک
bank asset
U
دارائی بانک
bank annuities
U
هم نامیده شده
bank annuities
U
سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle
U
سراشیب مسیر هواپیما
bank angle
U
زاویه سراشیب مسیر
bank angle
U
زاویه شیب ساحل
bank advance
U
وام بانکی
bank acceptance
U
قبولی بانکی
bank acceptance
U
دریافتی
bank bond
U
تعهد
bank bond
U
ضمانت بانکی
bank charge
U
هزینههای بانکی
bank discount
U
سپردههای بانکی
bank discount
U
تخفیف بانکی
bank discount
U
تنزیل بانکی
bank development
U
گسترش شبکه بانکی
bank deposit
U
سپرده بانکی
bank credit
U
اعتبار بانکی
bank contraction
U
انقباض بانکی
bank commission
U
کارمزد بانکی
bank check
U
چک بانکی
bank charges
U
bank
bank charges
U
هزینههای بانکی
authorized bank
U
بانک مجاز
advising bank
U
اعلام میکند
bank account
U
حساب بانکی
bank statements
U
صورتحساب بانکی
bank statements
U
صورت حساب بانکی
bank statement
U
صورتحساب بانکی
bank statement
U
صورت حساب بانکی
data bank
U
پایگاه داده ها
data bank
U
پایگاه داده
data bank
U
base data
data bank
U
بانک اطلاعات
data bank
U
بانک داده ها
river bank
U
ساحل رودخانه
clearing bank
U
بانک پس انداز
bank accounts
U
حساب بانکی
bank rate
U
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
advising bank
U
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
advising bank
U
بانک ابلاغ کننده
accepting bank
U
بانک قبول کننده
accepting bank
U
بانک پذیرنده حواله یابرات
accepting bank
U
بانک قبولی نویس
blood bank
U
بانک جمع اوری خون
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com