English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
basic of issue U مبنای توزیع
basic of issue U مبنای واگذارکردن اقلام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
basic issue items U وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
basic issue list U اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
Other Matches
issue U عمل
issue U نوع
issue U نژاد
issue U رواج دادن
issue U انتشار دادن
issue U ناشی شدن
issue U خارج شدن
issue U بیرون امدن
issue U نشریه فرستادن
issue U پی امد
issue U بر امد
issue U صادر شدن
issue U کردار اولاد
issue U نتیجه بحث
issue U موضوع شماره
issue U افتتاح کردن
issue U ممر
issue U موضوع دعوی
issue U انتشار
issue U انتشار دادن صدور
issue U صدور مطلب
issue U مسئله قضیه تحویل جنس
issue U توزیع
issue U صادرکردن
issue U مسئله
issue U موضوع
at issue U موضوع بحث
issue U توزیع کردن
of no issue U بیهوده
over issue U اضافه براعتبار رواج دادن
of no issue U بی نتیجه
issue U صادر کردن
over issue U زیاد انتشاردادن
issue commissary U مسئول توزیع
To settle the issue one way or the other. U تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
issue commissary U کارپردازی یادفتر توزیع
issue note U برگه صدور
issue a guarantee U صدور ضمانتنامه
gratuitous issue U لباس پیشکش
issue a credit U افتتاح اعتبار
gratuitous issue U اماد پیشکشی
general issue U تدارکات عمومی ارتش
general issue U ملزومات ارتش
bond issue U صدور اوراق قرضه
fiduciary issue U اسکناسهای اعتباری
bank of issue U بانک ناشر اسکناس
issue of fact U نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
issue of law U نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
back issue U نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
I wI'll not comment on this issue. U درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
unit of issue U واحد توزیع
to put to the issue U در معرض داوری گذاشتن
to put to the issue U بطور متنازع فیه مطرح کردن
to issue instructions U دستور صادر کردن
unit of issue U مبنای توزیع
loose issue U تدارکات روباز
issue priority U ترتیب تقدم توزیع
issue priority U تقدم توزیع اماد
issue price U قیمت اعلام شده
issue pea U داغ نخود
side issue U مسئله فرعی
side issue U موضوع فرعی
to revisit an issue U مسئله ای را بازدید کردن
issue [outcome] U نتیجه [بحثی ]
This question is not at issue. U بحث روی این موضوع نیست.
issue [outcome] U بر آمد
to die without issue U بدون اولاد مردن
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on). U صلاحت نیست با من طرف بشوی
issue a warning U اخطار صادر کردن
May be I can interest you in this issue . U شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
issue [outcome] U پایان
loose issue U تدارکات خارج شده از بسته بندی
the German issue U مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
I feel relieved because of that issue! U خیال من را از این بابت راحت کردی!
issue [of something] [ID card or check] U صدور [چیزی] [کارت شناسایی] [چک]
free issue system U سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
free issue materials U موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
he rode me off on a side issue U نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
issue [of something] [ID card or check] U انتشار [اسکناس] [اوراق بهادار]
to carry something to a successful issue U چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
to issue marching order U دستور پیشروی دادن [ارتش]
join issue with a person U با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
starting with the issue of July 1 U هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
To lock horns with someone. To take issue with someone. U با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
To bring a matter to successful issue . U کاری را به نتیجه رساندن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
To stick to the main topic ( issue ). U از موضوع اصلی خارج نشدن
Lets pass on (proceed) to the main issue. U برویم سر مطلب اصلی
basic U یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic plus U نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
basic course U دوره مقدماتی
basic U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic U سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic U کد دودویی که مستقیماگ و فقط با استفاده از آدرس ها و مقادیر مطلق در CPU عمل میکند.
basic U روش استاندارد ذخیره سازی داده روی دیسک تا سایر کامپیوتر ها هم بتوانند استفاده کنند
basic U دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic U مقدماتی اساسی
basic U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic U مین دستیابی
basic U بیسیک
basic U Symbolic sAll-Purpose"Beginner Instructioncode
basic U حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
basic U بخشی از کنترل کننده ارتباطات که توابع ریاضی و منط قی را بررسی میکند
basic U روش ذخیره و بازیابی بلاکهای داده به ترتیب
basic U بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic U نرم افزاری که اجرای سطح پایین و ابتدایی سخت افزار و مدیریت فایل را کنترل میکند
basic U کنترل استاندارد خط وط ارسالی با استفاده از کدهای مخصوص
basic U به یک وسیله راه دور
basic U بنیانی
basic U اساسی مقدماتی
basic U اولیه
basic U ابتدایی
basic U بنیادی
basic U تهی بنیانی
basic U اصلی
basic U اساسی
basic U پایهای
basic U قلیایی
basic U بازی
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... U بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
microsoft basic U مدل مشهوری از زبان برنامه نویسی BASIC که روی ریزکامپیوترها بکاربرده میشود
basic allowance U سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
quick basic U کوئیک بیسیک
basic capacity U گنجایش پایه
tiny basic U یک زبان برنامه سازی سطح بالا که زیرمجموعه BASICاست و برای ریزکامپیوترطراحی شده است
basic allowance U شارژ انبار
basic price U قیمت مبنا
basic anxiety U اضطراب بنیادی
basic data U اطلاعات اولیه
basic branch U رسته اولیه
basic brick U اجر قلیائی
basic capacity U گنجایش مبنا
integer basic U نوعی زبان BASIC که میتواند تمام اعداد را موردپردازش قرار دهد
basic communication U گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
basic circuit U مدار ساده
true basic U تروبیسیک
basic price U قیمت پایه
applesoft basic U نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
basic agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
basic ground U زمینه و متن اصلی فرش
basic dye U رنگ قلیایی
basic crops U جو
basic agreement U توافق اولیه
basic research U علم پایه
basic research U علم بنیادی
advanced basic U بیسیک پیشرفته
airman basic U سرباز ساده و بدون درجه نیروی هوایی
basic weaves U رگباسلیق
Visual Basic U ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
basic conflict U تعارض بنیادی
basic deficit U کسری کلی
basic crops U پنبه تنباکو و برنج
basic ration U جیره اصلی
basic ration U جیره مقدماتی جیره مبنا
basic research U تحقیقات مقدماتی
basic salt U نمک بازی
basic sciences U علوم پایه
basic point U نقطه مبداء
basic shaft U محور اصلی
basic shaft U محور واحد
basic size U اندازه اصلی
basic size U اندازه اولیه
basic slag U سرباره قلیایی
basic speed U سرعت اولیه
basic standard U استاندارد اولیه
basic data U عناصر تیر اولیه
basic pay U حقوق اصلی
basic pay U اصل حقوق
basic deficit U کسری اساسی
basic dye U رنگینه بازی
basic fortran U استاندارد امریکایی و تاییدشده از زبان برنامه نویسی فرترن
basic gearing U گیربکس
basic gearing U چرخ دندههای اصلی
basic intent U نیت عام
basic date U تاریخ ترفیع
basic date U تاریخ شروع خدمت در هردرجه
basic language U زبان بیسیک
basic lining U پوشش یا استر قلیایی
basic linkage U پیوند اساسی
basic load U بار مبنا
basic load U بار مبنای مهمات یا وسایل
basic data U دادههای اولیه عناصر اولیه
basic surplus U مازاد اساسی
basic crops U محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
basic cover U عکسبرداری اولیه هوایی
basic training U اموزش مقدماتی
basic training U تعلیمات ابتدایی
basic variable U متغیر اصلی
basic variable U متغیر اساسی
basic hole U سوراخ مقدماتی
basic crops U ذرت
basic verses U ایات محکمات
basic bessemer process U فرایند مقدماتی بسمر
basic bessemer steel U فولاد مقدماتی بسمر
basic pig iron U اهن خام قلیایی
basic machine unit U واحد دستگاه مقدماتی
basic allowance for subsistence U حق معاش
basic pig iron U اهن توماس
basic bessemer converter U مبدل مقدماتی بسمر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com