Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
authorized bank
U
بانک مجاز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
U
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
تصدیق شده
authorized
U
اجازه داده شده
authorized
U
شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
authorized
U
مجاز
authorized
U
ماذون
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
پذیرفته شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
authorized
U
در اختیار قرار داده شده مجاز به اجازه استفاده داده شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
تایید شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
تصویب شده
authorized allowance
U
حق
authorized allowance
U
مزایا مزایای قانونی
fully authorized
U
تام الاختیار
authorized manpower
U
نیروی انسانی مجاز
authorized manpower
U
استعدادپرسنلی مجاز
authorized allowance
U
سهمیه مجاز
authorized strength
U
استعداد مجاز
authorized stoppage
U
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
authorized program
U
برنامه مجاز
authorized parts list
U
سهمیه مجاز قطعات
authorized strength of theater
U
استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
authorized level of organization
U
سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
authorized parts list
U
لیست قطعات مجاز
authorized allowance supplies
U
سهمیه اماد مجاز
authorized allowance supplies
U
سهمیه مجاز اماد
authorized stockage list
U
لیست ذخیره انبار مجاز
authorized stockage list
U
صورت شارژ انبار
near bank
U
ساحل نزدیک رودخانه
bank on
<idiom>
U
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
bank
U
در بانک گذاشتن
bank
U
کناره توده
bank
U
سکو
bank
U
کپه کردن
bank
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
U
قسمت برجسته سر پیچ
bank
U
کرانه دیواری
bank
U
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank
U
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank
U
کنار
bank
U
لب
bank
U
ساحل
bank
U
بانک ضرابخانه
bank
U
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank
U
کپه کردن بلند شدن
bank
U
بطورمتراکم
bank
U
بانکداری کردن
bank
U
بانک
bank
U
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank
U
مجموعهای از وسایل مشابه
You can take it to the bank.
<idiom>
U
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
Which bank do you bank with?
U
با کدام بانک کار می کنید؟
Which bank do you bank with?
U
در کدام بانک حساب دارید؟
You can bank on it!
<idiom>
U
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
to bank
U
واریزکردن
negotiating bank
U
بانک معامله کننده
negotiating bank
U
بانکی که اسناد را معامله میکند
national bank
U
بانک ملی
mortgage bank
U
بانک رهنی
monopoly bank
U
بانک انحصاری
opening bank
U
بانک باز کننده اعتبار
paying bank
U
بانک پرداخت کننده
sand bank
U
ریگ پشته
sand bank
U
جزیره نما
sand bank
U
تپه زیرابی
remitting bank
U
بانک واگذارنده
presenting bank
U
بانک ارائه کننده
piggy bank
U
قللک
penny bank
U
دیناری
penny bank
U
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
memory bank
U
بانک حافظه
loan bank
U
بانک استقراضی
fraudvlent bank
U
ورشکسته به تقصیر
foot bank
U
پیاده رو
foot bank
زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
germplasm bank
U
بانک گونه ها
guide bank
U
دیوار هادی سد
issuing bank
U
بانک صادر کننده
issuing bank
U
بانک گشاینده اعتبار
deposit with the bank
U
در بانک ودیعه گذاردن
deposit in the bank
U
در بانک به ودیعه گذاردن
confirming bank
U
بانک تائید کننده
collecting bank
U
بانک وصول کننده
land bank
U
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
loan bank
U
بانک وامی
development bank
U
بانک توسعه
sand bank
U
ریگ تپه
saving bank
U
بانک پس انداز
Where is the nearest bank?
U
نزدیکترین بانک کجاست؟
savings bank
U
صندوق پس انداز
provident bank
U
صندوق پس انداز
penny bank
U
صندوق پس انداز
bank accounts
U
حساب بانکی
account with
[at]
a bank
U
حساب بانکی
break the bank
<idiom>
U
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
intermediary bank
U
بانک میانجی
approved bank
U
بانک تایید شده
piggy bank
<idiom>
U
بانک کوچک
bottle bank
U
سطلآشغالمخصوصبطری
savings bank
U
قللک
savings bank
U
صندوق پس انداز
spoin bank
U
انبار مازاد
spoin bank
U
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
state bank
U
بانک استان
state bank
U
بانک دولتی
world bank
U
بانک جهانی
world bank
U
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
bank holiday
U
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
bank holiday
U
ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday
U
هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
fog bank
U
تودهی مه
fog bank
U
مه انباشت
bank of heliostats
U
کرانهنورگرایی
bank balance
U
پولموجود در حساببانکیفرد
bank loan
U
وام بانکی
bank manager
U
رییسبانک
bank draft
U
برات بانکی
bank bill
U
حواله بانکی
bank bill
U
اسکناس
bank bill
U
برات بانک
bank asset
U
دارائی بانک
bank annuities
U
هم نامیده شده
bank annuities
U
سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle
U
سراشیب مسیر هواپیما
bank angle
U
زاویه سراشیب مسیر
bank angle
U
زاویه شیب ساحل
bank advance
U
وام بانکی
bank acceptance
U
قبولی بانکی
bank acceptance
U
دریافتی
bank bond
U
تعهد
bank bond
U
ضمانت بانکی
bank charge
U
هزینههای بانکی
bank discount
U
سپردههای بانکی
bank discount
U
تخفیف بانکی
bank discount
U
تنزیل بانکی
bank development
U
گسترش شبکه بانکی
bank deposit
U
سپرده بانکی
bank credit
U
اعتبار بانکی
bank contraction
U
انقباض بانکی
bank commission
U
کارمزد بانکی
bank check
U
چک بانکی
bank charges
U
bank
bank charges
U
هزینههای بانکی
advising bank
U
اعلام میکند
bank account
U
حساب بانکی
bank statements
U
صورتحساب بانکی
bank statements
U
صورت حساب بانکی
bank statement
U
صورتحساب بانکی
bank statement
U
صورت حساب بانکی
data bank
U
بانک اطلاعاتی
data bank
U
پایگاه داده ها
data bank
U
پایگاه داده
data bank
U
base data
data bank
U
بانک اطلاعات
data bank
U
بانک داده ها
river bank
U
ساحل رودخانه
clearing bank
U
بانک پس انداز
bank rate
U
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
advising bank
U
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
advising bank
U
بانک ابلاغ کننده
accepting bank
U
بانک قبول کننده
accepting bank
U
بانک پذیرنده حواله یابرات
accepting bank
U
بانک قبولی نویس
blood bank
U
بانک جمع اوری خون
oyster bank
U
پرورشگاه صدف
merchant bank
U
بانک بازرگانی
commercial bank
U
بانگ بازرگانی
bank holidays
U
تعطیلات رسمی
bank holidays
U
تعطیلات بانکی
bank rate
U
نرخ بهره بانکی
bank rate
U
نرخ بانک
bank rate
U
نرخ بانکی
clearing bank
U
بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
central bank
U
بانک مرکزی
bank paper
U
اسکناس
bank overdraft
U
بدهی به بانک
bank overdraft
U
حساب جاری
bank overdraft
U
استفاده بیش از میزان اعتباردر
bank of trancformer
U
دسته مبدل
bank of lamps
U
مقاومت با لامپ ردیفی
bank of issue
U
بانک ناشر اسکناس
bank of deposit
U
صندوق پس انداز
bank of deposit
U
بانک پس انداز
bank notes
U
اسکناس
bank note
U
چک تضمین شده سند در وجه حامل
bank note
U
پول
bank paper
U
چک تضمین شده سفته بانکی
bank paper
U
سفته
bank paving
U
فرش کناره
bank transfers
U
انتقالات بانکی
bank switching
U
راه گزینی محدوده
bank stock
U
سهام بانک
bank sluice
U
دریچه تخلیه
bank sluice
U
دریچه کنترل
bank shot
U
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank shot
U
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank shot
U
پرتابی که به تخته بخورد
bank revetment
U
پوشش ساحل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com