English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
at least four times a week U کم کمش چهار بار در هفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
per week U هر هفته
week U هفته
week U هفت روز
for a week U برای یک هفته
next week U هفته گذشته
last week U هفته گذشته
this d. a week U یک هفته از امروز
A whole week U یک هفته تمام
a week U یک هفته
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
She is week and wet. U آدم شل و ولی است
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
rag week U هفتهایکهدرآنبرایامورخیریهپولجمعمیکنند
work week U کارهفته
inside of a week U کمتر از یک هفته
inside of a week U در یک هفته کمتر
passion week U هفته مصیبت
to morrow week U از فردا یک هفته
tomorrow week U هشت روز دیگر
week day U روز معمولی هفته
week end U اخر هفته
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
write me every week U هر هفته برای من نامه بنویسید
Holy Week U هفتهی مقدس
gang week U هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
A week from today U هفت روز پس از امروز
passion week U هفته پیش از رستاخیز مسیح
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
one anxious week of waiting U یک هفته انتظار با نگرانی
We stayed at the seaside for one week . U یک هفته کنا ردریا ماندیم
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
Trade ( business ) is slack this week . U این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Three times two is six. U سه ضرب در دو می شود شیش.
three times two is six U 3دفعه 2 شش میشود
three times two is six U سه دو تاشش تا
times U فرصت
times U ضربدر [ریاضی]
many times <adv.> U غالب اوقات
many times U چندین بار
keep up with the times U موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
many times <adv.> U بکرات
eight times <adv.> U هشت بار [هشت دفعه]
behind the times <idiom> U از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
many times <adv.> U خیلی از اوقات
many times <adv.> U بارها
many times <adv.> U اغلب
many times <adv.> U چندین بار
many times <adv.> U به کرارا
many times <adv.> U به تکرار
times U وقت
times U فرصت موقع
times U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
times U وقت قرار دادن برای
times U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
times U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
times U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
times U تایم
times U زمان
times U گاه
times U فرصت مجال
times U هنگام
times U زمانه
times U روزگار
times U مدروز
times U عهد
times U مدت
times U وقت معین کردن
times U متقارن ساختن
times U مرورزمان را ثبت کردن
times U زمانی موقعی
times U ساعتی
times U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
times U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
times U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
times U TIفرمان E
at all times U درهمه اوقات
at all times U همیشه
f. times U ایام قدیم
at times U گاه گاهی
at times U گاه گاه
behind the times U کهنه
behind the times U بی خبراز
times U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times U ایام
times U ثیر قرار میدهد
times U اندازه گیری زمان یک عملیات
times U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
times U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
nine times out ten U غالبا
a lot of times <adv.> U غالب اوقات
a lot of times <adv.> U چندین بار
dozens of times U بسیاربارها
a lot of times <adv.> U بکرات
a lot of times <adv.> U به تکرار
a lot of times <adv.> U به کرارا
nine times out ten U بیشتر اوقات
hard times U هنگام تنگدستی
at odd times <adv.> U در وقت و بی وقت
from immemorial times U اززمانی که کسی بیاد ندارد
it is four times my size U چهاربرابر
it is four times my size U من است چهارتای من است
one hundred times as many U سد چندان
dozens of times U چندین بار
from immemorial times U ازعهد دقیانوس
a lot of times <adv.> U اغلب
one hundred times as many U صد برابر
From the historic times. U اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
meal times U زمان وعده های غذا
from immemorial times U از زمان خیلی قدیم
hard times U روزگارسخت
in ancient times U در روزگار باستانی
in ancient times U در اوقات جهان باستانی
times roman U تایمز رومن
times without number U پی در پی
times without number U بطور مکرر
a lot of times <adv.> U بارها
a lot of times <adv.> U خیلی از اوقات
prehistoric times U ازمنه ماقبل تاریخ
at odd times U وقت و بی وقت
It changed hands a few times before I got it. U چند دست گشت تا به من رسید
double times march U قدم دو
double times march U بدو رو
At odd times . At irregular intervals . U وقت وبی وقت
Financial Times Share Index U شاخصقیمتهایسهام
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
Financial Times Stock Exchange 100 Index U شاخصقیمتهایسهام
drastic times call for drastic measures <idiom> U [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com