Perdic | argument separator | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 58 (1 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	argument separator U	جداکننده شناسه

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	separator U	نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
	separator U	جداکن
	separator U	جداگر
	separator U	جداساز
	separator U	میان گیر باتری
	separator U	تفکیک کننده
	separator U	جداکننده
	separator U	الت خامه گیری
	separator U	دستگاه تجزیه
	separator U	فارق
	separator U	جدا ساز
	cream separator U	خامه گیر
	group separator U	جداساز گروه
	glass separator U	میان گیر شیشهای باتری
	field separator U	جدا ساز میدان
	record separator U	جداکننده رکوردها
	water separator U	جداگرآب
	rubber separator U	میان گیر لاستیکی
	celluloid separator U	میان گیر سلولئیدی
	wood separator U	میانگیر چوبی
	synchronizing separator U	جداکننده همزمان سازی
	impluse separator U	جداکننده ایمپولز
	thread rubber separator U	میانگیر نخدار
	liquid/gas separator U	دستگاهتجزیهایگاز
	liquid/gas separator U	مایع
	oil/gas separator U	دستگاهتجزیهروغن
	There is no argument about that. U	حرف ندارد ( کاملا" مسلم وقطعی است )
	argument U	علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
	argument U	دلیل
	argument U	بحث در باره چیزی بدون توافق
	argument U	مباحثه
	argument U	متغیر مستقل
	argument U	بحث
	argument U	شناسه
	argument U	متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
	argument U	نشانوند
	argument U	احتجاج
	he was i. to our argument U	دلائل ما به خرجش نمیرفت
	i did not f. his argument U	دلیلش را نفهمیدم
	argument U	استدلال
	to instigate an argument U	دعوا راه انداختن
	to instigate an argument U	تحریک به دعوا کردن
	argument [of a function] U	متغیر مستقل تابعی [ریاضی]
	to start an argument with somebody U	با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
	hold one's own (in an argument) <idiom> U	دفاع از موقعیت خود
	raise an argument U	حجت اوردن
	dummy argument U	ارگومان یا نشانوند ساختگی
	dummy argument U	نشانوند ساختگی
	sole argument U	یگانه دلیل
	sole argument U	تنها دلیل
	sole argument U	دلیل منحصربفرد
	argument association U	وابسته سازی نشانوند
	actual argument U	نشانوند واقعی
	raise an argument U	احتجاج
	argument [of a function] U	متغیر مستقل [ریاضی]
	The topic of our discussion . The subject of our talk (argument). U	موضوع بحث وصحبت ما
	The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange .	زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy