Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
activity time
U
زمان هر فعالیت
activity time
U
مدت زمانی که شروع و ختم هرفعالیت در یک شبکه اجرائی مشخص میکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
activity
U
زنده دلی
activity
U
رکورد فعالیتهای انجام شده
activity
U
کار چابکی
activity
U
فعالیت
activity
U
بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
activity
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
activity
U
سازمان
activity
U
ماموریت عمل
activity
U
وفیفه
activity
U
اکتیوایی
activity
U
قسمت یکان
activity
U
بخش
activity
U
کنش وری
activity
U
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activity
U
کار
activity
U
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activity
U
فعال یا مشغول بودن
self activity
U
فعالیت خود بخود
activity
U
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
aman of activity
U
مردجدی
procuring activity
U
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
class i activity
U
فعالیت امادی طبقه 1
class i activity
U
اجرای اماد طبقه 1
class ii activity
U
فعالیت امادی طبقه 2
optical activity
U
فعالیت نوری
class ii activity
U
اجرای اماد طبقه 2
critical activity
U
فعالیت بحرانی
collection activity
عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
business activity
U
فعالیت بازرگانی
auxiliary activity
U
فعالیت فرعی
random activity
U
فعالیت تصادفی
radio activity
U
خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
naval activity
U
یکان دریایی
aman of activity
U
مردکاری
activity wheel
U
گردونه فعالیت
naval activity
U
تاسیسات دریایی قسمت دریایی
major activity
U
قسمت عمده فعالیت عمده
activity ratio
U
نسبت فعالیت
activity rate
U
نرخ فعالیت
activity quotient
U
بهر فعالیت
activity of soil
U
فعالیت خاک
activity light
U
چراغ فعالیت
activity chart
U
نمودار فعالیت
transshipment activity
U
سیستم حمل و نقل سطح مملکتی سازمان حمل و نقل در سطح وزارت دفاع
activity catharsis
U
پالایش عملی
activity coefficient
U
ضریب فعالیت
activity cycle
U
چرخه فعالیت
activity designator
U
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
major activity
U
شعبه اصلی
low activity
U
فعالیت پایین
activity analysis
U
تحلیل فعالیت
activity sampling
U
نمونه گیری از فعالیت
activity drive
U
سائق فعالیت
force activity designator
U
شماره ترتیب فعالیت یکان
gross motor activity
U
فعالیت حرکت عمده
file activity ratio
U
نسبت فعالیت پرونده
activity group therapy
U
درمان با فعالیت گروهی
army class manager activity
U
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
accountable supply distribution activity
U
سازمان نگهداری سوابق امادی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
U
وقتش که شد خبر میکنم
take your time
U
عجله نکن
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
There is yet time.
U
هنوز وقت هست.
at another time
U
در زمان دیگری
out of time
U
بیجا
time will tell
U
در آینده معلوم می شود
against time
U
تایم گیری
against time
U
رکوردگیری
There is still time before I go.
U
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
at a specified time
U
در وقت معین یا معلوم
at the same time
U
ضمنا"
at the same time
U
در ان واحد
at the same time
U
در عین حال
It's time
U
وقتش رسیده که
behind time
U
دیر
behind time
U
بی موقع
time in
U
ادامه بازی پس از توقف
time is up
U
وقت گذشت
what is the time?
U
وقت چیست
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
from time to time
U
هرچندوقت یکبار
from time to time
U
گاه گاهی
from this time forth
U
ازاین ببعد
from this time forth
U
زین سپس
from this time forth
U
ازاین پس
for the time being
U
عجالت
one-time
U
پیشین
one-time
U
قبلی
one-time
U
سابق
f. time
U
روزهای تعطیل دادگاه
four-four time
U
چهارهچهارم
three-four time
U
نت
two-two time
U
نتدودوم
many a time
U
چندین بار
many a time
U
بارها
even time
U
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter.
U
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
all-time
U
بالا یا پایینترین حد
all-time
U
بیسابقه
all-time
U
همیشگی
in time
U
بجا
in time
U
بموقع
in the time to come
U
اینده
in the time to come
U
در
in the mean time
U
ضمنا
in no time
U
خیلی زود
just in time
U
درست بموقع
just in time
U
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
to know the time of d
U
اگاه بودن
to know the time of d
U
هوشیاربودن
to keep time
U
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
two time
U
دو حرکت ساده
i time
U
time Instruction
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
up time
U
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
what time is it?
U
چه ساعتی است
what is the time?
U
چه ساعتی است
What time is it?What time do you have?
U
ساعت چند است
At the same time .
U
درعین حال
mean time
U
زمان متوسط
on time
<idiom>
U
سرساعت
off time
U
وقت ازاد
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
take one's time
<idiom>
U
انجام کاری بدون عجله
time after time
<idiom>
U
مکررا
off time
U
مرخصی
time out
<idiom>
U
پایان وقت
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
old time
U
قدیمی
in no time
<idiom>
U
سریعا ،بزودی
on time
U
مدت دار
once upon a time
U
روزی
once upon a time
U
روزگاری
once upon a time
U
یکی بودیکی نبود
one at a time
U
یکی یکی
out of time
U
بیموقع
out of time
U
بیگاه
keep time
<idiom>
U
نگهداری میزان و وزن
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
mean time
U
ساعت متوسط
down time
U
مرگ
down time
U
زمان تلف
down time
U
زمان بیکاری
down time
U
وقفه
down time
U
زمان تلفن شده
down time
U
مدت از کار افتادگی
Our time is up .
U
وقت تمام است
One by one . One at a time .
U
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
U
زودتراز اینها
all the time
<idiom>
U
به طور مکرر
do time
<idiom>
U
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
U
برای مدتی
from time to time
<idiom>
U
گاهگاهی
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
time
U
مدت
time
U
تایم
time
U
فرصت
time
U
فرصت موقع
she is near her time
U
وقت زاییدنش نزدیک است
time
U
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
U
وقت قرار دادن برای
for the first
[last]
time
U
برای اولین
[آخرین]
بار
time
U
وقت معین کردن
time
U
متقارن ساختن
time
U
مرورزمان را ثبت کردن
time and again
U
بکرات
time and again
U
چندین بار
time
U
زمانی موقعی
there is a time for everything
U
دارد
there is a time for everything
U
هرکاری وقتی
time
U
ساعتی
time
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
specified time
U
وقت معین
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
U
TIفرمان E
time
U
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
U
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
U
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
U
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
U
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
U
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
U
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
U
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
U
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
U
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
some time or other
U
یک روزی
some time or other
U
یک وقتی
some time
U
مدتی
time
U
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
some time
U
یک وقتی
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
ثیر قرار میدهد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com