English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To drag a country into war . U کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to drag on or out U ادامه دادن
drag U لایروبی کردن کشش
drag U قلاب
drag U اسباب لایروبی
drag U روی صفحه نشان داده میشود
drag U به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U عمل حرکت دستگاه OUSE
to drag on or out U کشیدن
drag on <idiom> U دراز کردن
drag in <idiom> U پا فشاری روی موضوع دیگری
To drag on and on. U بدرازا کشیدن
drag U کشیده شدن
drag U سخت کشیدن لاروبی کردن
drag U کاویدن باتورگرفتن
drag U چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag U کشاندن
drag U کشیدن بزور کشیدن
drag U سنگین وبی روح
drag U کشیدن
drag U اصطکاک
drag U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag U ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag U پسا
drag U کشش
drag U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag bar U میله اتصال
drag hook U قلاب کشش
drag force U نیروی مقاوم حرکت
drag hook U قلاب عایق
drag force U نیروی کششی
drag line U طنای اویزان از بالن هنگام فرود
drag hunt U شکار با تازی در مسیری بابوی مصنوعی روباه بخاطرورزش
drag coefficient U ضریب پسا
drag bike U موتورسیکلت مخصوص مسابقه سرعت
drag boat U کرجی لاروب
drag boat U قایق موتوری مسابقه سرعت
drag bracing U بست کاری داخلی
drag bunt U ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
drag chain U زنجیرکشش
drag chain U عایق
drag coefficient U ضریب رانش
drag link U اتصال کششی
drag link U عضو کشش
induced drag U پسای لازم
form drag U پسای شکل
form drag U مقاومت ناشی از شکل جسم
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
interference drag U پسای داخلی
engine drag U مقاومت مالشی
engine drag U مقاومت اصطکاک
drag strip U مسیر مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag scraper U اسکریپر مخزنی
drag roll U غلطک کششی
drag racing U مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت
drag race U مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag net U توریادامی که روی زمین بکشندکه همه جانوران رایکجابگیرد
drag mark U محل فشار
drag loading U نتیجه کشش بادیا موج انفجار
drag loading U فشار کششی
hydraulic drag U کشش ابی
wire drag U لاروب سیمی
total drag U پسای کل
induced drag U پسای القاء شده
vortex drag U پسای جریانهای حلقوی
wave drag U پسای موج
wing drag U پسای بال
cooling drag U پسای ناشی از خنک کردن موتور
coefficient of drag U ضریب مقاومت در مقابل حرکت
broom drag U جاروی شن کش
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
main drag <idiom> U مهمترین خیابان شهر
drag bar U میله کشش
to drag in a subject U موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
drag axis U محور پسا
parastic drag U پسای مزاحم
momentum drag U پسای ممنتم
profile drag U پسای مزاحم
profile drag U پسای مقطع پسای نیمرخ
star drag U وسیله کشیدن نخ روی قرقره ماهیگیری
lift drag ratio U نسبت برا به پسا
levelling drag scrapers U اسکریپر تیغه دار
anti drag wire U اجزاء بست کاری ساختمانی
drag one's feet/heels <idiom> U آهسته کار کردن
This caravan will drag on until the last day . <proverb> U این قافله تا به یشر لنگ است .
drag chain conveyor U نقاله با زنجیر مقاوم
surface friction drag U پسای اصطکاک سطح
in this country <adv.> U در این کشور
in the country U درییلاق
in the country U در حومه شهر
in this country <adv.> U در اینجا
one country or another U این یا یک کشور دیگری
US (country) U کشورآمریکاStates Unilted
up country U نواحی داخل کشور
up country U ییلاقی
the country is ours U کشور مال ما است
old country U وطن اصلی مهاجرین امریکایی
country U مملکت
country U ییلاق
country U بیرون شهر دهات
country U دیار
country U کشور
Turkey (country) U ترکیه
broken country U زمین دوعارضه
broken country U زمین مضرس
best governed country U کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
cross-country U دو صحرانوردی
To smuggle in to ( out of ) a country . U جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
country house U خانهروستایی
country dancing U نوعیرقص
country-and-western U رجوع شود به music country
country seats U خانهی اربابی
country seats U خانهی بزرگ روستایی
country seat U خانهی اربابی
country seat U خانهی بزرگ روستایی
country court U دادگاه بخش
country file U فایلی در سیستم که پارامترها
mother country U میهن
mother country U کشور اصلی
airspace [over a country] U فضای هوایی [در کشوری]
bordering country U ملت همسایه
bordering country U کشور همسایه
tropical country U گرمسیر
to export something [from / to a country] U صادر کردن [به یا از کشوری]
country town U شهرستان
country file U را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
country club U باشگاه ورزشی وتفریحی
country club U باشگاه خارج از شهر
country clubs U باشگاه ورزشی وتفریحی
country clubs U باشگاه خارج از شهر
country life U زندگی روشنایی
country man U هم میهن
native country U وطن
self supporting country U کشور متکی به خود
rough country U سرزمین ناهموار
forwarding country U کشور فرستنده
rough country U تپه ماهور
rolling country U زمین پوشیده
cross country U میان بر
home country U کشور اصلی
p was restored in the country U ارامش درکشوربرقرارشد
p was restored in the country U کشورامن شد
open country U زمین باز
donee country U کشور کمک گیرنده
donner country U کشوربخشنده
donner country U کشور کمک کننده
natire country U میهن
north country U انگلستان شمالی
native country U میهن
self supporting country U کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
home country U محل تولید
host country U کشور میزبان
country party U حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
country of origin U کشور مبداء
traitor to one's country U خائن به کشور
traitor to one's country U وطن فروش
country side U بیرون شهر حومه شهر
country teams U تیمهای اعزامی به کشورها
to bleed for one's country U برای میهن خود خون دادن
self supporting country U کشور خود کفا
cross country U خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
the youth of the country U جوانان کشور
the talnet of the country U مردم با استعداد کشور
cross country U خارج از جاده
cross country U درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
The route runs across this country. U خط مسیر از این کشور می گذرد.
labor rich country U کشور با نیروی کار فراوان
fenow country men U هم میهن
neighbouring country [British E] U کشور همسایه
neighbouring country [British E] U ملت همسایه
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
cross country mobility U قابلیت حرکت چلیپایی
They have seized ( dominated) the country. U مملکت را قبضه کرده اند
small country town U شهرستان کوچک
this country breeds poets U این کشورشاعر می پرورد
cross-country skier U اسکیبازرویچمن
cross-country ski U اسکیرویچمن
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
to mandate a territory to a country U منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
west country whipping U بست غربی
cross country mill U نورد چلیپایی
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس اوراق بهادار
The country has recalled its ambassador from Indonesia. U این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
He laid down his life in the service of his country . U عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس سهام
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com