English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The written statements of the witness. U اظهارات کتبی شاهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
you are written U شما اشتباه کردید
you are written U عقیده یاسخن شما درست نیست
you are written U حق با شما نیست
it is written that U نوشته اندکه
it is written that U مکتوب است که
it is written that U نوشته شده است که
written U نوشتاری
written U کتبی
written U مکتوب
written U نوشته شده
written by one self U خودنوشته
written contract U پیمان نامه
written evidence U دلیل کتبی
written evidence U مدرک
written laws U قوانین مدون
written application U تقاضانامه
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
written agreement U قولنامه
the paper is written all over U همه جای کاغذ نوشته شده است که
written promise U قولنامه
written in water U نا پایدار
written in water U فانی
written word U کلماتنوشتاری
written portion U بخش نوشتنی
written notice U اخطاریه
written laws U حقوق مدون
written language U زبان نوشتاری
It is written for our benefit U نوشته کردن برای ما فایده دارد
written judement U دادنامه
By written by … authored by … U بقلم ( تألیف ) ...
item of written comment U رای
item of written comment U نظر
item of written comment U پاسخ
to apply for written testimony U court of out
to apply for written testimony U استشهاد تمام کردن
statements U تذکر
statements U بیانیه دستور
statements U گفته
statements U عبارت
statements U 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements U ابلاغ
statements U بیان
statements U افهار
statements U صورت
statements U صورت حساب
statements U صورت وضعیت
statements U افهاریه
statements U بیانیه
statements U اعلام کردن
statements U حکم
statements U بیان وضعیت
statements U به مجموعهای از مابارات دستوری
statements U تقریر
statements U شماره انتساب شده
statements U صورتحساب اعلامیه
statements U گفته بیانیه
statements U عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
statements U اعلامیه
statements U شرح توضیح
statements U قطعنامه
statements U تقریر صورتمجلس
statements U کشف صورتحساب
statements U دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند
statements U دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,....
statements U دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statements U خط ی در برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statements U ادعاء تصریح
statements U شرح
statements U بیانیه افهاریه
statements U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements U 1-دستور برنامه که یک برنامه را هدایت میکند
statements U افهار صورت حساب
bank statements U صورت حساب بانکی
bank statements U صورتحساب بانکی
it confirms my statements U موید افهارات من است
inconsistent statements U گفتههای ناجوریا متناقص
divers statements U گفته هایی چند
witness U گواه اوردن
witness U گواه شاهد شهادت دادن
witness U گواهی دادن
witness U شاهد
witness U شهادت دادن
witness U شاهد مدرک
witness U گواه
witness U شهادت
witness U گواهی
witness U دیدن گواه بودن بر
A detailed (itemized)statements. U صورت جزء ( ریز به ریز ؟ قلم به قلم )
data formatting statements U احکام قالب بندی داده ها
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
charge and discharge statements U حساب انحصار وراثت
eye-witness U گواه عینی
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
eye-witness U شاهد عینی
To produce a witness. U دردادگاه شاهد آوردن
as God is my witness ... U خدا شاهد است ...
eye witness U شاهد عینی
Jehovah's Witness U ارگانیمذهبیکهعقایدوایدههایبعضیازمسیحیانمبنیبرخاتمهپذیریدنیاراقبولدارند
eye witness U گواه عینی
witness stand U محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
mountains witness U کوه هاهم گواهی میدهند حتی کوه ها.......
bear witness U شهادت دادن
false witness U گواهی یاشهادت دروغ
eye witness U گواه عینی
eye witness U شاهد عینی
expert witness U شاهد خبره
ear witness U گواه بگوش شنیده شاهدسمعی
challenging a witness U جرح شاهد
call to witness U به شهادت طلبیدن
call to witness U گواهی خواستن از
call to witness U گواه گرفتن
bear witness U گواهی دادن
witness box U جایگاه ویژه گواهان در دادگاه
witness box U جایگاه شهود گواه جای
producing a witness U استشهاد
summoning a witness U استشهاد
ocular witness U شاهد عینی
to bear witness to U شهادت دادن نسبت به
to call to witness U بگواهی خواندن
to call to witness U بشهادت طلبیدن
to bear witness U گواهی دادن
to call to witness U استشهادکردن از
subscriping witness U گواهی کننده سند
subscriping witness U مسجل
subscriping witness U مصدق
skilled witness U کارشناس اهل خبره
witness heaven! U خدا گواه است
in witness whereof U برای گواهی مراتب بالا
skilled witness U شاهد متخصص
to bear witness to U گوهی دادن به
he summoned god for witness U خداراشاهدگرفت
he summoned god for witness U خدارابگواهی طلبید
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
My clothes are a witness to my poverty. U لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
examination of witness's eligibility U تزکیه
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
tradition related by successive witness U سنت متواتر
tradition related by successive witness U تواتر
Pay attention to the house rules [hazard statements] . U توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com