English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The reporter was held at the checkpoint for several hours. U خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
checkpoint U محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoint U علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint restart U اغازگر مجدد نقطه مقابله
reporter U خبرنگار
reporter U گزارشگر
reporter U جمله ساز نویسنده ناصادق
cub reporter U گزارشگرجوانیکروزنامهکهتحتآموزشاست
police reporter U مخبر پلیس
police reporter U خبرنگارنظامی
held U نگاهداشته
held U نگاهداشته شده
held ball U گرفتن همزمان توپ
held in common U مشترک
held in common U مشاع
hand-held U کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
they held culplabe U اورامقصر یا مجرم شناختند
hand held U دستی
hand-held U آنچه قابل نگهداری در دست است
hand-held U وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند
They held me culpable for the accident. U آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
held in undivided shares U مشاع
My car is held up at the customs . U اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
Commemoration services were held . U مراسم یاد بودانجام شد
hand held computer U کامپیوتر دستی
Ferdowsi is held in the greatest respect. U فردوسی مورد احترام فراوان است
He held me up [slowed me down] for a long time. U او [مرد] من را خیلی معطل کرد.
The police held the crowd back. U پلیس جمعیت را عقب زد
hours U وقت
hours U مدت کم
off hours U ساعات بیکاری
off hours U ساعات فراغت
hours U ساعت
some two hours U یک دو ساعتی
at all hours <adv.> U همیشه
at all hours <adv.> U هر بار
at all hours <adv.> U درهمه اوقات
hours U 06 دقیقه
visiting hours ساعات ملاقات
During the rush hours. درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
licensing hours زمان مجاز
Outside office hours. U خارج از وقت اداری
man-hours U نفرساعت
keep regular hours U ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
out of [outside] office hours U خارج از ساعات اداری
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
small hours U سحرگاهان
the small hours U ساعات بعد از نیمه شب
keep late hours U دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
hours of worship ساعات پرستش یا نماز
kilowatt hours U کیلووات در ساعت
waking hours U ساعات بیداری
business hours U ساعت اداری
office hours U ساعات اداری
man hours U نفر در ساعت
hours of business U ساعتهای کاری
hours of labor U ساعات کار
lighting hours U زمان روشنایی یا سوختن
keep good hours U زود خوابیدن و زود برخاستن
keep early hours U زود خوابیدن و زود برخاستن
keep late hours U دیر خوابیدن و دیر برخاستن
idle hours U ساعتهای بیکاری
keep bad hours U دیر خوابیدن و دیر برخاستن
office hours U ساعات کار
business hours U ساعت کاری
vacant hours U ساعات بیکاری یا فراغت
to keep late hours U دیر برخاستن
to keep late hours U دیر خوابیدن
to keep regular hours U هر کاری را درساعت معین کردن
thoughtful hours U ساعات تفکر
dead hours U ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead hours U ساعات خاموشی در شب
thoughtful hours U ساعات فکر
man-hours U جمع تعداد ساعات کار
small hours ساعات عبادت صبحگاهی
silent hours U ساعات خواب
canonical hours ساعات رسمی نماز یا عقد
impatient hours U ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
Far into the night . Into the early hours. U تا دم دمهای صبح
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
To keep late nights [hours] شب زنده داری کردن
Pleasant hours fly fast. <proverb> U لحظات خوش زود می گذرد.
pleasant hours fly fast. <proverb> U عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com