English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
machines U 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines U سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machines U بیت اجرا میشود
machines U کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machines U ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machines U خطای ناشی از خرابی قطعه
machines U شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machines U کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machines U ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machines U دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machines U بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machines U زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machines U کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machines U تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machines U کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machines U عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machines U غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machines U تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machines U ماشین
machines U دستگاه
machines U ماشین کردن با ماشین رفتن
machines U تراشکاری کردن صیقل کردن
machines U شیارانداختن روی فلز
machines U براده برداشتن
machines U تراشیدن ماشین
machines U نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machines U یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machines U دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machines U زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machines U که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machines U فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machines U خطای ناشی خرابی سخت افزار
boring machines U دستگاه های مته [ابزار]
knitting machines U ماشین کش بافی
pinball machines U ماشین پینبال
pinball machines U ماشین ساچمه پران
washing machines U ماشین رختشویی
vending machines U ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود
slot machines U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
answering machines U نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
drilling machines U دستگاه های مته [ابزار]
smart machines U ماشینهای هوشمند
carpenter's machines U ماشین الات درودگری
sewing machines U چرخ دوزندگی
fruit machines U جک پات
drilling machines U دریل ها [ابزار]
boring machines U دریل ها [ابزار]
drilling machines U مته های برقی [ابزار]
boring machines U مته های برقی [ابزار]
sewing machines U چرخ خیاطی
problem U مساله
problem U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem U یافتن پاسخ برای مشکلی
problem U یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem U خرابی یا اشکال در سخت افزار یا نرم افزار
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
If this is your problem , it is no problem , it is no problem . U اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
problem U معما موضوع
problem U چیستان
problem U مشکل
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
problem U زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
What's the problem? U مشکل کجاست؟
problem U مسئله
eight queens problem U مسئله هشت وزیر شطرنج
problem checklist U فهرست مشکلات
problem box U جعبه مساله
problem behavior U رفتار مشکل افرین
problem analysis U تجزیه و تحلیل مسئله
problem state U حالت مسئلهای
problem state U وضعیت مسئله
determinate problem U مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
identification problem U مسئله شناسائی
identification problem U مسئله تعیین هویت
feeding problem U مشکل تغذیه
domestic problem U مساله خانوادگی
problem statement U حکم مسئلهای
problem child U کودک مشکل افرین
problem program U برنامه مسئلهای
problem plav U نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
problem program U برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
problem solving U حل مسئله
problem oriented U مسئله گرا
problem identification U بازشناسی مشکل
problem identification U شناسایی مسئله
problem file U پرونده مسئلهای
problem description U شرح مسئله
problem description U تشریح مسئله
problem definition U تعریف مسئله
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem child U فرزند مسئله دار
definition of a problem U تعریف یک برنامهThe
chess problem U معما
solution to a problem U راه حل یک مسئله
test problem U مسئله ازمابنده
problem-free <adj.> U بدون دردسر
A problem is a chance for you to do your best. U مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
to crack a problem U مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
Problem - solving . U گره گشایی ( رفع مشکل )
the heart of the problem U اصل مساله
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
solution of a problem U حل یک مسئله
check problem U مسئله مقابلهای
chess problem U مسئله شطرنج
benchmark problem U مسئله محک
check problem U مسئله ازمایشی
benchmark problem U کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
problem-solving U مساله گشایی
problem-free <adj.> U بدون زحمت
More money is not the answer to this problem. U پول بیشتر حل این مسئله نیست.
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
We are confronting a difficult problem. U با مسأله مشکلی روبرو هستیم
It is an extremely complicated problem. U مسأله بسیار پیچیده ایست
problem oriented language U زبان باگرایش مسئله
problem oriented language U زبان مسئله گرا
on line problem solving U حل مسئله بطور درون خطی
mooney problem checklist U مشکل سنج مونی
mind body problem U مساله تن و روان
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
one's biggest worry [problem number one] U بزرگترین نگرانی
real U راستین
real U حقیقی
real U واقعی موجود
real U غیر پولی
real value U ارزش واقعی
real will U نظریه اراده واقعی
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real U اصل
real U بی خدشه صمیمی
real <adj.> U درست
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real U غیر مصنوعی طبیعی
real <adj.> U شایسته
real <adj.> U مناسب
real <adj.> U صحیح
the seeming and the real U فاهروباطن
the seeming and the real U نماوحقیقت
real U واقعی
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real estate U املاک و ساختمان
real time U انی
real time U بلادرنگ
real time U زمان حقیقی
real investment U سرمایه گذاری واقعی
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
real time U بازده فوری
real time U ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time U داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time U سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real world U دنیایحقیقی
real time U مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
She was a real beauty. U یک تکه ماه بود
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real estate U خرید زمین
real estate U معاملات زمین
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
real estate U زمین
real estate U ملک
real time U بلا درنگ
real number U عدد حقیقی [ریاضی]
real numbers U اعدد حقیقی [ریاضی]
real estate U مستغلات
real estate U املاک و مستغلات
real estate U مال غیرمنقول
real estate U مستغل
real wage U مزد واقعی
real costs U هزینههای واقعی
real earnings U درامدهای واقعی
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real storage U حافظه حقیقی
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real sector U بخش واقعی
real score U نمره واقعی
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real fluid U سیال واقعی
real function U تابع حقیقی
real constant U ثابت حقیقی
real capital U سرمایه واقعی
real account U حساب خرید املاک
real action U دعوی غیر منقول
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
real address آدرس واقعی
real address آدرس حقیقی
real anxiety U اضطراب واقعی
real assets U دارائیهای واقعی
real address U آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real storage U انباره واقعی
real gas U گاز حقیقی
real property U دارایی غیر منقول
real memory U حافظه واقعی
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode U حالت واقعی
real number U عددی که با بخش کسری همراه است .
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com