Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The police held the crowd back.
U
پلیس جمعیت را عقب زد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
actual job
[job held]
[occupation held]
U
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
held
U
نگاهداشته شده
held
U
نگاهداشته
crowd
U
شلوغی اجتماع
to crowd out
U
ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
crowd
U
سرداب کلیسا
crowd
U
جماعت
crowd
U
بازور وفشارپرکردن انبوه مردم
crowd
U
ازدحام کردن چپیدن
crowd
U
گروه
crowd
جمعیت
crowd
U
ازدحام
hand-held
U
وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند
hand-held
U
کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
hand-held
U
آنچه قابل نگهداری در دست است
held in common
U
مشاع
hand held
U
دستی
held ball
U
گرفتن همزمان توپ
held in common
U
مشترک
they held culplabe
U
اورامقصر یا مجرم شناختند
to be a crowd-pleaser
U
مردم نواز بودن
He forced his way thru the crowd .
U
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
Move along, please!
[in a crowd]
U
لطفا بجلو حرکت کنید!
[در جمعیتی]
crowd the plate
U
نزدیک به پایگاه اصلی قرارگرفتن
to the cheers of
[the crowd]
U
با تشویق
[جمعیت]
the crowd scattereal
U
جمعیت متفرق شد
There were some angry looks in the crowd .
U
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
Commemoration services were held .
U
مراسم یاد بودانجام شد
held in undivided shares
U
مشاع
hand held computer
U
کامپیوتر دستی
They held me culpable for the accident.
U
آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
My car is held up at the customs .
U
اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
She lost her husband in the crowd .
U
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
The crowd was pressing against the gate .
U
جمعیت به درورودی فشار می دادند
A big crowd gathered.
U
جمعیت انبوهی جمع شد
He held me up
[slowed me down]
for a long time.
U
او
[مرد]
من را خیلی معطل کرد.
Ferdowsi is held in the greatest respect.
U
فردوسی مورد احترام فراوان است
The reporter was held at the checkpoint for several hours.
U
خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
A big crowd surged into the streets.
U
جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
police
U
پاسبان
known to the police
U
دارای سابقه در شهربانی
police
U
پلیس
police
U
حفظ نظم وارامش
police
U
کردن
police
U
شهربانی
police
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police
U
شرطه
police
U
اداره شهربانی
police
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
He is known to the police .
U
هویتش نزد پلیس معلوم است
frontier police
U
پلیس مرزبانی
police district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police dog
U
سگ نگهبان
military police
U
دژبان
Police are out in force.
U
نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
border police
U
پلیس مرزبانی
police raid
U
حمله ناگهانی پلیس
police raid
U
ورود ناگهانی پلیس
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
chief of police
U
رئیس شهربانی
to register with the police
U
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
air police
U
دژبان نیروی هوایی
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
secret police
U
سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
police dog
U
سگ پلیس
police states
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police state
U
حکومت پلیسی
police court
U
محکمه خلاف
police states
U
حکومت پلیسی
police stations
U
کلانتری
police officers
U
افسر پلیس
police officer
U
مامور پلیس
police officer
U
پاسبان
police officer
U
افسر شهربانی
police officer
U
افسر پلیس
the police headquaters
U
اداره کل شهربانی
police station
U
کلانتری
the police are on his track
U
شهربانی اوراتعقیب میکند
sergeant in the police
U
سرپاسبان
Metropolitan Police
U
نیرویپلیسلندن
police constable
U
پلیسباپائینتریندرجه
police forces
U
دادگاه پلیس
police forces
U
نیروی پلیس
the police are on his track
U
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
police station
U
ایستگاه پلیس
police stations
U
ایستگاه پلیس
police force
U
نیروی انتظامی
police force
U
نیروی پلیس
police station
U
مرکز پلیس
police force
U
دادگاه پلیس
police forces
U
نیروی انتظامی
police officers
U
مامور پلیس
police officers
U
پاسبان
police officers
U
افسر شهربانی
police stations
U
مرکز پلیس
riot police
U
پلیسضدآشوب
police power
U
نیروی پلیس
police headquarters
U
اداره کل شهربانی
police licence
U
ضرورت شعری
police magistrate
U
رئیس دادگاه لغزش
The police stopped me.
U
پلیس جلویم را گرفت
punitive police
U
نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
prefect of police
U
رئیس شهر بانی
police court
U
کلانتری
police reporter
U
مخبر پلیس
turn over to the police
U
تحویل پلیس دادن
police reporter
U
خبرنگارنظامی
police office
U
کلانتری
police office
U
پاسگاه پلیس
police state
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
under police surveillance
U
تحت نظر پلیس
police court
U
دادگاه خلاف
police power
U
دادگاه پلیس
police action
U
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
police power
U
نیروی انتظامی
police calls
U
استمداد پلیس
police court
U
ضابطین شهربانی
copper
[police officer]
U
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
armed forces police
U
دژبان نیروهای مسلح
The thief surrender himself to the police.
U
سارق خود را تسلیم پلیس کرد
copper
[police officer]
U
پاسبان
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
back to back credit
U
اعتبار اتکایی
back to back housing
U
خانه ی پشت به پشت
A posse of police officers and soldiers
U
یک دسته از پاسبان و سرباز
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
The police officer took down the car number .
U
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
division police petty officer
U
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
The details of the report were verified by the police.
U
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police.
U
هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
Welcome back.
U
رسیدن بخیر
up and back
U
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w
U
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to look back
U
از پیشرفت خودداری کردن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
to keep back
U
دفع کردن پنهان کردن
to get one's own back
U
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to keep back
U
بازداشتن
come back
U
دوباره مد شدن
to keep back
U
مانع شدن
back up
U
دور زدن
[با اتومبیل]
to go back
U
برگشتن
to get back one's own
U
انتقام خودراگرفتن
to get back
U
دوباره بدست اوردن
behind his back
U
پشت سراو
to look back
U
سرد شدن
out back
U
مایع روان شده
keep back
U
نزدیک نشوید
keep back
U
جلونیایید
keep back
U
مانع شدن
keep back
U
دفع کردن
on ones back
U
بستری
to back out of
U
جرزدن
back out
<idiom>
U
زیر قول زدن
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
U
به فکر شخص برگشتن
to get back
U
بازیافتن
the back of beyond
U
دورترین گوشه جهان
out back
U
چسب مایع
on the way back
U
در برگشتن
To be taken a back.
U
جاخوردن ( یکه خوردن )
look back
U
سر خوردن
right back
U
بک راست
look back
U
سرد شدن
Back and forth.
U
پس وپیش ( جلو وعقب )
To back down .
U
کوتاه آمدن
I'll take back what i said.
U
حرفم را پس می گیرم
come back
<idiom>
U
دوباره معروف شدن
to back out of
U
دبه کردن
to back up
U
یاری یاکمک کردن
on one's back
<idiom>
U
پافشاری درخواستن چیزی
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
U
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
U
در پشت
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back up
U
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
come back
U
بازگشت بازیگر
come back
U
برگشتن
off one's back
<idiom>
U
توقف آزار رساندن
get back
U
دوباره بدست اوردن
to come back
U
برگشتن
to come back
U
پس امدن
from way back
<idiom>
U
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
U
برگشتن
get back at
<idiom>
U
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
U
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
U
به عقب برگشتن
go back
U
برگشتن
come back
U
بازگشتن
back
U
مدافع خط میدان
back
U
سطح ازاد
back
U
سمت عقب
back
U
پشت ریختن پشت انداختن
back
U
پشت را تقویت کردن
back
U
فهر
back
U
پشت نویسی کردن
back
U
تنظیم بادبان پشت کمان
back
U
بک
back
U
مدافع
back
U
پشتیبان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com