Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The details of the report were verified by the police.
U
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
details
U
جزئیات
Notice the details!
U
توجه کنید به جزییات !
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
تحقیق کردن
verified
U
رسیدگی کردن
verified
U
ممیزی کردن
verified
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified
U
وارسی کردن
verified
U
بازبینی کردن
verified
U
بررسی اینکه داده ضبط شده یا ورودی درست است
verified
U
فرمان VERIFY
police
U
اداره شهربانی
police
U
پاسبان
police
U
حفظ نظم وارامش
police
U
کردن
police
U
شهربانی
police
U
پلیس
police
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police
U
شرطه
known to the police
U
دارای سابقه در شهربانی
police
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
He is known to the police .
U
هویتش نزد پلیس معلوم است
police court
U
دادگاه خلاف
police district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police dog
U
سگ نگهبان
police dog
U
سگ پلیس
Police are out in force.
U
نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
police court
U
ضابطین شهربانی
police calls
U
استمداد پلیس
police court
U
محکمه خلاف
police court
U
کلانتری
police action
U
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
police headquarters
U
اداره کل شهربانی
police licence
U
ضرورت شعری
police magistrate
U
رئیس دادگاه لغزش
border police
U
پلیس مرزبانی
frontier police
U
پلیس مرزبانی
police office
U
کلانتری
prefect of police
U
رئیس شهر بانی
police officers
U
مامور پلیس
police officers
U
پاسبان
police officers
U
افسر شهربانی
police officers
U
افسر پلیس
police officer
U
مامور پلیس
police officer
U
پاسبان
police officer
U
افسر شهربانی
police officer
U
افسر پلیس
sergeant in the police
U
سرپاسبان
under police surveillance
U
تحت نظر پلیس
turn over to the police
U
تحویل پلیس دادن
the police headquaters
U
اداره کل شهربانی
Metropolitan Police
U
نیرویپلیسلندن
police constable
U
پلیسباپائینتریندرجه
riot police
U
پلیسضدآشوب
police office
U
پاسگاه پلیس
police power
U
نیروی انتظامی
police power
U
نیروی پلیس
police power
U
دادگاه پلیس
police reporter
U
خبرنگارنظامی
police reporter
U
مخبر پلیس
the police are on his track
U
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
punitive police
U
نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
to register with the police
U
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
The police stopped me.
U
پلیس جلویم را گرفت
the police are on his track
U
شهربانی اوراتعقیب میکند
military police
U
دژبان
secret police
U
سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
police force
U
نیروی پلیس
police force
U
دادگاه پلیس
police forces
U
نیروی انتظامی
police forces
U
نیروی پلیس
police forces
U
دادگاه پلیس
police stations
U
کلانتری
air police
U
دژبان نیروی هوایی
police states
U
حکومت پلیسی
police states
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police state
U
حکومت پلیسی
police state
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police force
U
نیروی انتظامی
chief of police
U
رئیس شهربانی
police stations
U
ایستگاه پلیس
police station
U
کلانتری
police station
U
مرکز پلیس
police raid
U
ورود ناگهانی پلیس
police raid
U
حمله ناگهانی پلیس
police stations
U
مرکز پلیس
police station
U
ایستگاه پلیس
The thief surrender himself to the police.
U
سارق خود را تسلیم پلیس کرد
copper
[police officer]
U
پاسبان
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
copper
[police officer]
U
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
armed forces police
U
دژبان نیروهای مسلح
report
U
معرفی کردن خود
report
U
خبردادن
report
U
اطلاع دادن
report
U
گزارش دادن به
report
U
گزارش
report
U
گزارش دادن
report
U
صدا
the report goes
U
چنین گویند
report
U
انتشار
report
U
صدای شلیک
report
U
گزارش دیدبانی
report
U
مدرک
report
U
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report
U
گواهی
report
U
شهرت
report
U
خبر
report
U
شایعه
division police petty officer
U
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
A posse of police officers and soldiers
U
یک دسته از پاسبان و سرباز
The police held the crowd back.
U
پلیس جمعیت را عقب زد
The police officer took down the car number .
U
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
viva report
U
گزارش شفاهی
to report oneself
U
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
to report for duty
U
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
this report is incredible
U
این گزارش را نمیتوان باورکرد
to report
[to a body]
U
گزارش دادن
[به اداره ای]
press report
U
گزارش خبری
to write out a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
to make out a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
to draw up a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
to write up a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
report card
U
کارنامه
final report
U
گزارش نهایی
fitness report
U
گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
fitness report
U
تعرفه خدمتی
flash report
U
گزارش انی
flash report
U
گزارش برق اسا
hot report
U
گزارش مهم
hot report
U
اطلاعات مهم کسب شده از روی تفسیرعکس هوایی
i saw the report in the rough
U
من پیش نویس این گزارش رادیدم
internal report
U
گزارش داخلی
management report
U
گزارش مدیریت
mortar report
U
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
neither report was correct
U
هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
of good report
U
نیک نام
periodic report
U
گزارش دورهای
interim report
U
گزارش پیشرفت کار
progress report
U
گزارش پیشرفت کار
feeder report
U
گزارشات بعدی
feeder report
U
گزارشات تکمیلی
evaluation report
U
گزارش ارزیابی وضعیت
report cards
U
کارنامه
action report
U
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
amplifying report
U
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
an incomprehensive report
U
گزارش کوتاه
annual report
U
گزارش سالانه
annual report
U
گزارش سالیانه
command report
U
گزارش فرماندهی
contact report
U
گزارش اخذ تماس
contact report
U
گزارش تماس با هواپیمای دشمن
critic report
U
گزارش نتیجه جلسه انتقاد
demand report
U
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
departure report
U
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
detailed report
U
گزارش مشروح
docking report
U
گزارش تعمیر ناو
docking report
U
گزارش عملیات تعمیراتی در حوضچه
draft report
U
گزارش نیمه نهایی
error report
U
گزارش خطا
situation report
U
گزارش وضعیت
survey report
U
گزارش بازرسی
report generator
U
گزارش ساز ایجادکننده گزارش
report generator
U
تولیدگزارش
report generator
U
گزارش زایی گزارش گیری
report of survey
U
گزارش تحقیقات یا بررسیها
report writer
U
نویسنده گزارش
report program
U
برنامه گزارش
report writer
U
گزارش نویسی
schedule report
U
گزارش زمانبندی شده
school report
U
گزارش اموزشگاه
self report inventories
U
پرسشنامههای خودسنجی
technical report
U
گزارش فنی
shelling report
U
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
snap report
U
گزارش فوری یا انی
spot report
U
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
subemit a report
U
گزارش دادن
submit a report
U
گزارش دادن
report generator
U
برای تامین گزارش کامل
status report
U
گزارش وضعیت
report file
U
فایل گزارش
readiness to report
U
امادگی برای پاسخ دادن
report generation
U
گهارش زایی
report generation
U
تولید گزارش
readiness to report
U
حاضر جوابی
report generator
U
گزارش زا
quarterly report
U
گزارش سه ماهه
report generator
U
نرم افزاری که امکان ادغام فایل ازپایگاه داده ها به متن را میدهد
report generator
U
مولد گزارش
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police.
U
هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
cargo outturn report
U
گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
aircraft accident report
U
گزارش سانحه هوایی
project technical report
U
گزارش فنی پروژه
a true and accurate report
U
گزارشی درست و دقیق
project technical report
U
گزارش فنی طرح
weekly progress report
U
گزارش هفتگی کار
report progarm generator
U
زبان ار- پی- جی
report progarm generator
U
تولیدبرنامه گزارش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com