English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to give wide berth to U کناره گیری کردن از
to give wide berth to U دوری کردن از
give a wide birth to <idiom> U دورنگهداشتن از
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
resolved U با عزم
resolved U دارای عزم ثابت مصمم
to be resolved U تصمیم گرفتن
to be resolved U مصمم شدن
resolved that ...... U قرار بر این شد که
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] U آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
berth U اطاق کشتی لنگرگاه
berth U خوابگاه کشتی
berth U پهلوگرفتن
berth U جای خوابیدن درقایق
berth U کسب عنوان
berth U موقعیت جا
berth U پهلوگاه
berth U لنگرگاه
berth U اسکله
berth U محل لنگراندازی
on berth U ناوی که داخل پناهگاه یا بندرلنگرانداخته است
on berth U در داخل بندر
berth U جایی که قایق به لنگربسته میشود
on berth U ناوحاضربه بارگیری
sick berth U بهداری کشتی ودانشکده وغیره
transfer berth U دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
To dock . To berth. U پهلو گرفتن (کشتی در اسکله )
charging berth U اسکله بارگیری
discharging berth U اسکله تخلیه
sick berth attendant U پزشکیار
look to the future U باینده نظر افکندن
future U اخرت
future U بعد اینده اتیه
the future U جهان اینده
the future U دنیای دیگر عقبی
the future U عاقبت
future U بعدی
in the near future U در آینده نزدیک
future U مستقبل
future U اینده
for the future <adv.> U برای آینده
a rosy future U آینده امید بخشی
office of the future U ادارهای که استفاده گستردهای از کامپیوتر
to mortgage one's future U خسارت زدن به آینده خود
prospect of the future U دورنمای اینده
future-oriented <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
future tense U زمانآینده
future-oriented <adj.> U آینده گرا
he could read the future U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
fear of the future U وحشت از آینده
future attacks U حملههای اینده را پیش بینی نکردند
future perfect U شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
office of the future U ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
I am hopeful about the future. U درباره آینده امیدوارهستم
remote future U آینده دور
future shock U اضطراب دگرگونی
future promissory U زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
Give me a call! or [Give me a ring!] U به من زنگ بزنید [بزن] !
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
This is important, not only today, but also and especially for the future. U این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
to look forward expectantly to the future U با انتظار به آینده نگاه کردن
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
The future of the team is shrouded in uncertainty. U آینده این تیم بلاتکلیف است.
debt due at a future time U دین موجل
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. U این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
wide U زیاد
wide U گشاد
far and wide <idiom> U هرکجا
wide U فراخ وسیع
far and wide U درهمه جا
wide U خط کناری والیبال
wide apart U زیاد از هم جدا
wide U پهناور
wide U پرت کاملا باز
wide U عمومی
wide U نامحدود وسیع
wide U توپ خارج از خط کناری توپ اوت شده پرتاب دورازمیلههای کریکت و دورازدسترس توپزن
wide U تیر دوراز هدف خارج از مسیر مسابقه
wide U عریض
far and wide U دورودراز
wide U پهن
it is of a wide distribution U در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
wide of the mark <idiom> U از هدف به دور بردن ،نادرست
is of a wide distribution U درخیلی جاهاپیدا میشود بسیارفراوان است
wide-ranging U متنوع - گوناگون
world wide U مشهور جهان متداول درهمه جا
wide strip U نوار پهن
wide eyed U حیرت زده
wide flange U نیمرخ بال پهن
wide open U حمله
of a wide scope U وسیع
wide of the subject U از موضوع پرت خارج ازموضوع
wide-awake U آگاهانه
wide awake U کاملا بیدار
wide awake U هوشیار
wide eyed U دارای چشم باز
wide angle U عدسی گسترش
wide-angle U عکسبرداری بازاویه دید عریض 09 درجهای
wide-angle U واید انگل
wide-angle U عدسی گسترش
wide-angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
wide angle U عکسبرداری بازاویه دید عریض 09 درجهای
wide angle U واید انگل
wide angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
wide-awake U سرحال
wide-awake U هوشیار
a wide array of ... U آرایه وسیعی از ...
wide eyed U دارای چشم گشاد
wide eyed U متعجب
wide awake U هشیار اگاه
wide-eyed U دارای چشم گشاد
wide awake U مسبوق
wide mouthed U دهن گشاد
wide awake U مراقب
wide awake U سرحال
wide-awake U کاملا بیدار
wide-awake U هشیار اگاه
wide-awake U مسبوق
wide-awake U مراقب
wide-eyed U حیرت زده
wide-eyed U متعجب
wide-eyed U دارای چشم باز
wide arm handstand U بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار
wide flange beam U تیر بال پهن
wide-angle lens U لنززاویهعریض
wide strip mill U دستگاه نورد نوار پهن
wide area network U شبکهای که ترمینالهای مختلف آن دور هستند و از طریق رادیو , ماهواره و کابل بهم وصل اند
wide area network U شبکه گسترده
wide area network U شبکه راه دور
wide area network U شبکه بلند پوشش
wide flanged beam U تیراهن لبه پهن
To walk with ones feet wide apart. U گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes. U با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
wide area telephone service U سرویس تلفنی گسترده
The field is wide open . It is up to you to take up the challenge . U بیا این گوی واین میدان
to give away U ازدست دادن
to give a U اجازه حضوردادن گوش دادن
to give a U باردادن
to give U پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
I'll give you that [much] . U دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
to give being to U هستی بخشیدن
to give away U واگذارکردن رسواکردن
to give being to U افریدن
give off <idiom> U فرستادن
to give forth U بیرون دادن
to give forth U منتشرکردن انتشاردادن
to give forth U گزارش دادن
to give in U تسلیم شدن
give out <idiom> U نابود شده
give out <idiom> U رد شده
Give him my regards. U سلام من را به او برسان. [مرد]
give away U لو دادن
give-and-take U آماده به توافق
GIVE WAY U سبقت آزاد
GIVE WAY U محل سبقت
Give and take . <proverb> U با هر دست که دادى پس مى گیرى .
give way <idiom> U ویران شدن
give up <idiom> U تسلیم شدن
give someone the ax <idiom> U اخراج شدن
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
give out <idiom> U تمام شده
to give in U ازپادرامدن
to give off U دادن
to give way U پس رفتن فرورفتن
to give way U خراب شدن ارزان شدن
to give way U تن دردادن
give it to <idiom> U سرزنش کردن
give in <idiom> U راه را به کسی نشان دادن
give away <idiom> U باعث فاش شدن راز شدن
give away <idiom> U دادن چیزی به کسی
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
give or take U تخمین تقریبی
Please give me this one . U این یکی را لطفا" بدهید
Please give him my (best) regards. U سلام مرا به اوبرسانید
Please give me four more. U چهار تای دیگر به من بدهید
to give way U جاخالی کردن
to give up U لودادن
to give up U تسلیم کردن امیدبریدن از
to give ones a to U رضایت دادن به
to give out U بیرون دادن
to give out U بخش کردن توزیع کردن
to give out U تمام شدن انتشاردادن
to give over U دست کشیدن از
to give over U ترک کردن واگذاردن
to give thanks U سپاس گزاری کردن تشکرکردن
to give thanks U شکرکردن
to give the go by to U پیشی جستن بر
to give the go by to U اعتنانکردن به
to give the go by to U ول کردن
to give the go by to U کنارگذاشتن بدوردگفتن ب
to give up U ول کردن
to give up U ترک کردن واگذاردن
give up U منصرف شدن
give U بخشیدن
give out U اعلان کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com