English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pages U صفحه
pages U ترتیب متن و تصاویر در یک صفحه از متن
pages U حافظه در چاپگر صفحه که تصاویر را پیش از چاپ نگه می دارد
pages U نرم افزاری که عملیات چاپگر را برای چاپ یک متن به قالب خاص طبق دستورات کاربر کنترل میکند
pages U نمایش یک صفحه متن در صفحه نمایش که پس از چاپ فاهر میشود
pages U کلیدی که محل نمایشگر را با تعداد خط وط صفحه نمایش پایین می برد
pages U با قالب و حاشیه و نمایش گرافیکی مختلف
pages U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pages U 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
pages U طول صفحه
pages U عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
pages U ورق کاغذ
pages U وسیلهای که اطلاعات نوشته شده یا تایپ شده را به حالتی که کامپیوتر می فهمد و پردازش میکند تبدیل کند
pages U جهت لبه بلند یک ورق کاغذ
pages U کلیدی که محل نشانه گر را به اندازه خط وط یک صفحه حرکت دهد
pages U انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages U چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
pages U اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
pages U عدد یکتا انتساب شده به هر صفحه در برنامه چند رسانهای برای استفاده در صفحه با کلمات کلیدی و انتقال بین صفحات
pages U 1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود.
pages U گوه چوبی
pages U صفحات را نمره گذاری کردن
pages U صفحه برگ
pages U خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
pages U پادو
pages U پسر بچه
pages U حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
pages U تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
odd pages U صفحات فرد
facing pages U صفحات روبرو
To turn over the pages . U ورق زدن ( کتاب وغیره )
Several pages have been torn out. U چندین صفحه اش پاره شده
Yellow Pages U بخش آگهیهای دفتر تلفن
To leave ones mark in the pages of history . U درتاریخ از خود نام ونشانی با قی گذاشتن
The book runs to nearly 600 pages. U این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
e hour U وقت ستادی
e hour U وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
h hour U ساعت شروع عملیات
hour ly U ساعت به ساعت
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
h hour U ساعت س
Every so often . Every hour on the hour. U دم به ساعت
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
do not go in an u. hour U وقتی که ساعت بداست نروید
hour U 06 دقیقه
hour U وقت
hour U مدت کم
zero hour U هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
hour U ساعت
zero hour U ساعت شروع عملیات
zero hour U لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
zero hour U ساعت س
kilowatt hour U کیلووات در ساعت
watt hour U وات ساعت
rush-hour U ساعت پرمشغله
rush-hour U ساعت شلوغی
rush-hour U وقت پررفت و آمد
at an unearthy hour U بی موقع
the hour has struck U موقع بحران رسید
the hour has struck U زنگ ساعت زده شد
quarter of an hour U یک چهارم سده
quarter hour U ربع ساعت
quarter hour U پانزده دقیقه
hour hand U عقربه ساعت شمار
eleventh hour U آخرینفرصت
at the elventh hour U دقیقه نود کاری انجام دادن
at the eleventh hour U در آخرین لحظات
unearthly hour <idiom> U مزاحمت
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
The darkest hour is that before the down. <proverb> U تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
happy hour <idiom> U ساعات تفریح وخوشی
man-hour U نفرساعت
It take one hour there and back. U رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
man-hour U جمع تعداد ساعات کار
lunch hour U ساعتصرفنهار
man hour U یک ساعت کار یک کارگر
man hour U واحد کار بر حسب ساعت
man hour U نفر ساعت
in the space of an hour U بفاصله یک ساعت
in hour's time U دو ساعت
in hour's time U د ر
half hour U 03 دقیقه
hour meter U زمان شمار
horsepower hour U توان اسب در ساعت
hour angle U زاویه نصف النهارجغرافیایی
hour glass U ساعت ریگی
hour angle U زاویه ساعتی
hour angle U زاویه ساعتی خورشید
hour circle U نصف النهار حلقه مدرج
half hour U نیم ساعت
hour land U عقربه ساعت شمار
hour hands U عقربه ساعت شمار
man hour U واحد زمان کار که برابر یک ساعت کار یک فرد است وبرای پرداخت مزد منظورمیشود
hour circle U دایره ساعتی
ampere hour U امپر- ساعت
ampere hour U امپر ساعت
rush-hour traffic U ساعت شلوغی ترافیک
rush-hour traffic U وقت شلوغ رفت و آمد
ampere hour capacity U فرفیت باطری
How did this half hour unfold? U این نیم ساعت چطور پیش رفت؟
greenwich hour angle U زاویه ساعتی بین نصف النهارسماوی گرینویچ و نصف النهار محل
sidereal hour angle U زاویه ساعتی نجومی
life is not worth an hour's p U ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
kilowatt hour meter U کنتور کیلووات ساعت
var hour meter U کنتور مصرف کور
local hour angle U زاویه ساعتی محلی
watt hour meter U وات- ساعت سنج
watt hour meter U وات ساعت متر
The poison took effect after one hour. زهر پس از یکساعت اثر کرد اما حرفم در او اثر نداشت.
ampere hour meter U امپر- ساعت سنج
watt hour meter U کنتور وات ساعت کنتور مصرف واقعی
hour angle gear U ساعتدندهدارگوشهای
induction type hour meter U کنتور القائی
the morning hour has gold in its mouth <proverb> U سحرخیز باش تا کامروا باشی
induction watt hour meter U کنتور وات ساعت القائی
ampere hour meter regulation U تنظیم امپر- ساعت سنج
volt ampere hour meter U کنتور مصرف فاهری
twenty four hour charge rate U امپر مجاز باتری
ampere hour efficiency of storage batter U بازده باتری انبارهای
reactive volt ampere hour meter U کنتور ولت- امپر- ساعت- راکتیو
reactive volt ampere hour meter U کنتور مصرف کور
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com