English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He writes a legible ( beautiful ) hand . U خط خوانایی ( قشنگه ) دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He writes with the left hand. U با دست چپ می نویسد
legible U روشن
legible U خوانا
beautiful U زیبا
beautiful U قشنگ
beautiful U خوشگل
beautiful U عالی
beautiful U جمیل
Cheap is beautiful. U کنس بودن محشر است.
Ravishingly beautiful. U مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
rarely beautiful U استثنائی یافوق العاده
rarely beautiful U دارای زیبائی
City Beautiful U [جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
Ravishingly beautiful . U مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
She is beautiful but insipid . U خوشگله اما بی نمکه
How wonderful(nice,beautiful). U چه خوب ( چه عالی )
Beautiful music ( weather ) . U موسیقی ( هوای ) قشنگ
He plays a beautiful game of volleyball. U مثل ماه والیبال بازی می کند
to writes down U واردکردن یادداشت کردن
writes U حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
to writes down U ثبت کردن
writes U تحریر کردن
writes U سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان نوشتن به همراه چندین عمل خواندن روی فایل میدهد
writes U وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes U ثبت رای کتبی
writes U رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
writes U قراردادن متن یا داده روی دیسک یا نوار
writes U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes U انشاکردن
writes U وسیله ارسالی که میتواند داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
writes U تالیف کردن
writes U وسیله ارسالی که میتواندداده راسوی رسانه مغناطیسی بنویسد
writes U با اب وتاب شرح دادن
writes U سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes U کسر کردن
writes U سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان یک عمل نوشتن به همراه چندعمل خوا ندن روی فایل می دهد
writes U نوشتن
to writes down a person U چیزی برضدکسی نوشتن وازان راه اورابی اعتبارکردن
he writes for the papers U برای روزنامه هامقاله مینویسد
he writes himself captain U درنوشتن خودراسروان مینامد
He writes well . he wields a formidable pen . U قلم خوبی دارد
pass from hand to hand U ترتب ایادی
Hand to hand fighting U جنگ تن به تن
to shuffle from hand to hand U دست بدست کردن
hand in U سمت زمین سرویس
hand out <idiom> U از چیزهایی مشابه به هم دادن
hand in U سمت زمین سرویس اسکواش
He must have a hand in it. U حتما" دراینکار دست دارد
an old hand at something <idiom> U کارکشته
hand in hand U دست دردست یکدیگر
hand in hand U دست بدست
To be an old hand at something. U درکاری سابقه وتجربه داشتن
She has become rather off hand. U سایه اش سنگین شده
off hand U بدون آمادگی
under the hand of hand U به امضای .....
from hand to hand <idiom> U از یک شخص به یک شخص دیگری
on hand <idiom> U قابل دسترس
on hand <idiom> U حاضر
on the other hand <idiom> U درمقابل
second hand <idiom> U دست دوم
try one's hand <idiom> U بیتجربه بودن
in hand <idiom> U زیرنظر
off hand U فی البداهه
off hand U سر ضرب
be off hand with someone <idiom> U سر سنگین بودن
have a hand in something <idiom> U در کاری دست داشتن
on hand <idiom> U دردسترس
have a hand in <idiom> U مسئول کاری شدن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
hand down <idiom> U وصیت کردن
hand in <idiom> U به کسی چیزی دادن
hand it to (someone) <idiom> U به کسی اعتبار دادن
hand-me-down <idiom> U بدش به من
hand-out <idiom> U پاداش ،معمولا از طرف دولت
hand down U به ارث گذاشتن
hand down U بتواتر رساندن
hand down U پشت درپشت چیزی رارساندن
hand-out <idiom> U
hand over <idiom> U
to hand down U بدوره بعدانتقال دادن
on one hand U ازیکسو
on hand U وسایل موجود درانبار
right hand U دست راست
take a hand at U شرکت کردن در
in hand U گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
in hand U در جریان
in hand U در دست اقدام
to come to hand U بدست امدن
to come to hand U رسیدن
to get ones hand in U دست یافتن به
to get ones hand in U تسلط پیداکردن در
on hand U موجود
out of hand U فورا
out of hand U غیر قابل جلوگیری
on one hand U ازطرفی
on one hand U ازیک طرف
on the other hand U از سوی دیگر
off hand U بی تهیه
off hand U بی مطالعه
on the other hand U ازطرف دیگر
near at hand U دم دست
near at hand U در دسترس
near at hand U نزدیک
one hand U گرفتن توپ با یک دست
to hand U دردسترس
to hand down U بارث گذاشتن
to hand out U از پنجره اویزان کردن
hand over U تحویل دادن
hand over U تسلیم کردن
hand out U حریف دریافت کننده سرویس
hand out U خراب کردن سرویس اسکواش
hand out U خطای سرویس
hand on U پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
hand on U تسلیم کردن
hand off U رد کردن توپ به یار
hand off U کنار زدن حریف بوسیله توپدار
hand over U فرستادن
hand over U به قبض دادن
hand over U تفویض کردن
to hand over U تحویل دادن
to hand over U واگذارکردن
to take in hand U دردست گرفتن
to take in hand U بعهده گرفتن
hand saw U اره قد کن
hand saw U اره دستی
under hand U درنهان به پنهانی
under the hand of U به امضای
on hand U در دست
hand off U رد کردن توپ
on the other hand <adv.> U از سوی دیگر
hand U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
on the other hand <adv.> U درمقابل
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
on the other hand <adv.> U طور دیگر
on the other hand <adv.> U به ترتیب دیگر
hand U بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
hand U امضا
hand U دستخط
on the one hand <adv.> U یکی انکه
hand U میلههای تسخیرشده حریف در پایان
hand to hand U دسته و پنجه نرم کردن
hand U خطای دست
on the other hand <adv.> U ازطرف دیگر
first-hand U اصلی
first-hand U مستقیم
second hand U عاریه
second hand U مستعمل دست دوم
second hand U کار کردن
second hand U نیم دار
hand U یاری دادن
hand U دست به دست کردن
on the one hand <adv.> U در یک طرف
hand U عقربه [ساعت ...]
hand-to-hand U دست به یقه
second-hand U ثانیه شمار
hand-to-hand U دردسترس
hand-to-hand U دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand U نزدیک
hand to hand U رزم نزدیک رزم تن به تن
hand to hand U دست به یقه
hand to hand U دردسترس
hand to hand U دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand U نزدیک
second-hand U مستعمل
second-hand U نیمدار
little hand U عقربه کوچک [ساعت]
hand-me-down U ارزان
hand-me-down U لباس ارزان ودوخته
hand me down U ارزان
hand me down U لباس ارزان ودوخته
hand-to-hand U رزم نزدیک رزم تن به تن
hand-to-hand U دسته و پنجه نرم کردن
hand U سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
hand U سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد
right-hand U واقع در دست راست
off-hand U پاس کوتاه روی سر
hand U دخالت کمک
hand U دادن
Do you need a hand? U میتونم کمکت کنم؟
hand U خط
Do you need a hand? U کمک میخوای؟
hand U کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
hand U دسته دستخط
better hand U تقدم
second-hand <adj.> U کارکرده
for ones own hand U بابت خود شخص
hand U طرف
for ones own hand U به خاطر خود شخص
hand U شرکت
four in hand U گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
first hand U دست اول
hand U پهلو
first hand U نخستین بازی کن
to hand somebody something U به کسی چیزی دادن
better hand U پیشی
hand U پیمان
hand U کمک
at the hand of U بدست
old hand U ادم با سابقه و مجرب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com