English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight U دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
weight average molecular weight U میانگین وزنی وزن مولکولی
carries U رقم نقلی
carries U انتقال دادن
carries U جبران ضعف یار
carries U رانینگ
carries U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carries U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries U حمل غیرمجاز توپ
carries U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries U تیررسی حالت دوش فنگ
carries U تیر رسی داشتن
carries U روپوش پرچم
carries U حمل ونقل کردن
carries U حمل کردن
carries U بدوش گرفتن
carries U انداختن یک یا دو میله بولینگ
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carries U خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carries U محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carries U وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries U بردن
carries U نشانه وقوع وام
carries U وام ایجاد شده در وام توسط جمع کننده
carries U عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
cash-and-carries U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
He carries water in asieve. <proverb> U آب در غربال یمل مى کند.
cuts U درو زدن ژیمناست
cuts U تقلیل دادن
cuts U بریدن
cuts U زدن
cuts U بریده
cuts U تخفیف بریدگی
cuts U جوی
cuts U کانال
cuts U شکاف معبر
cuts U چاک
cuts U برش
cuts U عبور کردن گذاشتن
cuts U تراش دادن
cuts U کم کردن
cuts U قطع کردن
cuts U گسیختن
cuts U پاره کردن
cuts U گسستن چیدن
cuts U خاکبرداری
cuts U کند
cuts U قطعه حذف شده از فایل
cuts U حذف یک قطعه از فایل
cuts U حذف بخشی از متن از یک فایل تا کوتاه تر شود
cuts U روشی که به صورت خودکار کاغذ را درون چاپگر قرار میدهد
cuts U فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
cuts U تغییر سمت سریع
cuts U حذف بازیگر پس ازازمایش
cuts U ضربه قوس دارپرتاب به پشت میله ها
cuts U کات
cuts U توپ قوسداربلند
cuts U برش بریدگی
outside influence U نفوذ بیرونی یا خارجی
influence value U ضریب تاثیر
to use one's influence upon U اعمال نفوذ کردن بر
influence value U ارزش تاثیر
use one's influence U اعمال نفوذ کردن
influence U تجلی
influence U نفوذ
influence U تاثیر
influence U توانایی
influence U اعتبار
influence U برتری تفوق
influence U نفوذکردن بر
influence U تحت نفوذ خود قراردادن
influence U تاثیر کردن بر
influence U وادارکردن
influence U ترغیب کردن
to draw cuts U بوسیله چوبهای کوتاه وبلندقرعه کشیدن
wage cuts U کاهش دستمزد
beef cuts U قطعات مختلف گوشت لاشهء گاو
crew cuts U اصلاح سربطوری که موهاکوتاه شده وشبیه ماهوت پاک کن شود
cold cuts U گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
short cuts U راه میان بر
cold cuts U گوشت پخته سرد
tax cuts U کاهش مالیات
The tongue is not steel , yet it cuts. <proverb> U زبان اگر چه فولاد نیست اما برنده است .
area of influence U منطقه اثر
he is an influence in politics U فلانی نفوذ سیاسی دارد
ship influence U تاثیر عبور کشتی
undue influence U اعمال نفوذ ناروا
circle of influence U دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
He has no influence in this company . U دراین شرکت کاره ای نیست
combination influence U عامل ترکیبی
To have power and influence. U تیغ برایی داشتن
area of influence U منطقه نفوذ
combination influence U مکانیسم عامل مرکب
sphere of influence U منطقه نفوذ
personal influence U نفوذ شخصی
planetary influence U تاسیس ستارگان یا کواکب
radius of influence U شعاع تاثیر
exercising influence U دست اندرکار
ship influence U عامل محرکه عبور کشتی
social influence U نفوذ اجتماعی
inductive influence U تاثیر القائی
influence sweep U پاکسازی میدان مین بااستفاده از امواج رادار یارادیویی
influence line U خط تاثیر
influence mine U مین مجاورتی
influence mine U مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
combined influence mine U مین با مکانیسم عامل مرکب مین مجهز به مدار باحساسیت مرکب
error due to external influence U خطای محیطی [ریاضی]
self weight U ویژه وزن
weight in U وزن کشی
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
self weight U خود وزن
weight U نزن
weight U گرانی
weight U سنگینی
weight U سنگ وزنه
weight U چیزسنگین
weight U میزان
weight U سنگین کردن
weight U لنگر
weight U فشار
weight U قطعه سرب درکیف زین برای جبران کمبودوزن اسب
weight U وزن
weight U وزن دادن
weight U بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
weight U بارکردن
statistical weight U احتمال ترمودینامیکی
unit weight U وزن واحد
specific weight U سنگینی ویژه
short weight U سنگ کم
unladen weight U وزن ناخالص خودرو
operating weight U وزن عملیاتی
paper weight U کاغذ نگهدار
paper weight U وزنه
light-weight U سر خالی
carpet weight U وزن فرش
to lose weight U لاغر شدن
ramp weight U حداکثر وزن ممکن هواپیما
short weight U وزنه کم
specific weight U وزن مخصوص
specific weight U وزن ویژه
net weight U وزن خالص
statistical weight U وزن اماری
weight man U پرتابگر وزنه یا چکش پرتابگر چکش
weight of solids U وزن ذرات
weight percent U درصد وزنی
weight program U تمرین وزنه برداری
weight ratio U نسبت وزن
weight the sugar U قند را بکشید
weight throw U پرتاب وزنه
You are going to gain weight. if you let yourself go. U اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
weight trainer U آموزندهوزنه
weight trainer U مربیوزنه
sliding weight U وزنمتحرک
weight ton U تن سنگین
weight training U بدن سازی
weight zone U مربع وزن گلوله
wet weight U وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
where is the kilogramme weight ? U سنگ کیلوگرم کجاست
weight lifting U وزنه برداری
the weight is kilogrammes U وزن
the weight is kilogrammes U ان 5 کیلوگرم است
to carry weight U نفوذ یا اهمیت داشتن
toe weight U وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
total weight U وزن کل
unit weight U وزن مخصوص
unladen weight U وزن کامل خودرو
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
weight and measures U سنگ و اندازه
put on weight <idiom> U افزایش وزن
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
weight function U تابع وزنی
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
weight index U شاخص موزون
weight lifter U وزنه بردار
where is the kilogramme weight ? U وزنه ....
design take off weight U حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
curb weight U وزن کل خودرو با سوخت وتجهیزات
cross weight U وزن ناخالص
counter weight U وزنه مقابل
counter weight U پاسنگ
counter weight U وزنه تعادل
certificate of weight U گواهی وزن
weight by volume U وزن حجمی
draw weight U نیروی لازم برای کشیدن زه
drop weight U وزن سقوطی
gross weight U وزن کل هواپیما یاخودرو با بار وزن خالص
gross weight U وزن کل
formula weight U وزن فرمولی
fixed weight U وزن ثابت
equivalent weight U وزن هم ارز
equivalent weight U وزن معادل
empty weight U وزنه بدنه هواپیما و موتور وتجهیزات ان
volumetric weight U وزن حجمی
brake weight U لنگر
bow weight U وزن کمان
make-weight U سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make weight U سر وزن رسیدن وزنه بردار
make weight U سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com