English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collaboration U کار مشترک
collaboration U همکاری مشترک
collaboration U همکاری
collaboration U همدستی
environment U محیط
environment U اطراف
environment U احاطه
environment U پرگیر
environment U محیط زیست
environment U فراگیر
environment U حجم حافظه خالی قابل استفاده توسط برنامه
environment U موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
environment U محیط یا موقعیتهای فیزیکی
environment U دور وبر
environment U متغیر تنظیم شده توسط سیستم یا کاربر در دستورات سیستم که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
operational environment U محیط فعالیت
campus environment U محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
living environment U محیط زنده
controlled environment U محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
mixed environment U محیط درهم
psychological environment U محیط روانی
terrestrial environment U وضع عوارض و اب و هوای زمین
eupelagic environment U محیط زیر لایه زیرین
environment division U یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
environment architecture U معماری محوطه
operational environment U محیط عملیاتی
environment architecture U معماری محیط
living environment U جانداران محیط زیوندگان- پرمون
induced environment U محیط القایی
induced environment U محیط القا شده
windowing environment U محیط پنجرهای
shelf environment U محیط کم عمق
shelf environment U کم ژرفگاه
terrestrial environment U وضع محیط زمین
data base environment U محیط پایگاه داده
open U مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open U به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open U کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open U نابسته
open U 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open U بلامتصدی
open U کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open U دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open U نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open U فایل خواندنی و نوشتنی
open U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open U پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open U برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open U آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open U برداشتن پوشش یا باز کردن در
open U آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
the open U ملا عام
open out U توسعه دادن
open out U بسط دادن
to open out U بسط دادن
to open out U گستردن
to open out U توسعه دادن
to open out U باز کردن
X/OPEN U ول ایجاد سیستمهای باز هستند
the open U ملاء عام
To come into the open. U آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open U باز کردن باز شدن
the open U هوای ازاد
open U بی دفاع واریز نش
open to any one U مباح
open U بازکردن
open U واریز نشده
open U بی ابر
open U بی پناه
open U درمعرض
open U صریح
open U مفتوح
open U :باز
open U مهربان رک گو
open U بی الایش
open U ازاد اشکار
open U روباز
open U دایر
open U گشوده سرگشاده
open U گشودن گشادن
open U افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open U مفتوح شدن
open U وزن ازاد
open U وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open U خط بازبی دفاع
open U اشکار
open U سکی
open U قابل بحث
open U مروحه را باز کنید
open U وضع زه هنگام کشیده شدن
open U شکفتن
open U روشن شدن خوشحال شدن
open U باز شدن
open U باز
open U فضای باز
open U ازاد
open U زمین باز گسترده
open trade U تجارت ازاد
open tournament U تورنمنت ازاد شطرنج
open travers U پیمایش باز
open treaty U معاهده باز
open handed U بخشنده
open to the public U برملا
open to the public U علنی
open to the public U واضح درنظر عموم
open hands U سخاوت
open hands U دست باز بودن
open hawse U زاویه میان دو لنگر
open hearted U دل و زبان یکی
open to the public U اشکار در نزد همه
open handed U گشاده دست گشاده کف
open universe U جهان باز
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open fire U شروع به تیراندازی کردن
open fire U اتش
open fire U شروع
open frame U هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open game U بازی باز شطرنج
open group U گروه باز
open guard U گارد باز
open handed U دست باز
open terrace U مهتابی
open wiring U سیمکشی باز
open wire U سیم هوایی
open wire U سیم لخت
open water U فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open vertict U رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open file U فایل باز
open hearted U راست باز خوش گمان
open syllable U هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open subroutine U زیرروال باز
open subrotine U زیرروال باز
open heartedness U رک گویی صداقت
open storage U انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open space U گردشگاه ازاد
open space U میدان
open machine U ماشین باز
open loop U حلقه باز
open loop U مدار باز
open lines U خطوط باز شطرنج
open light U پنجره واشو
open indent U سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open system U نظام باز
open system U سیستم باز
open heartedness U راست بازی
open to attack U در معرض حمله
open theft U سرقت مشهود
open the meeting U رسمیت جلسه را اعلام کردن
open the door to U مجال دادن به
open heartedness U خوش گمانی
open hearth U کوره فولاد سازی دهان باز
open hospital U بیمارستان ازاد
open ice U قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open system U سازگان باز
open indent U سفارش خرید باز
rights open to everyone U مباحات
open interval U فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
to knock something open U با ضربه چیزی را باز کردن
to strike something open U با ضربه چیزی را باز کردن
Open-plan <adj.> U سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
with open arms <idiom> U با گرمی استفاده کردن
open secret <idiom> U راز فاش شده
open one's heart <idiom> U از ته قلب حرف زدن
Open the door. U در درراباز کن
He is open to bribery. U اهل رشوه (رشوه گیری) است
In the open air. U در هوای آزاد.
Open to the publice. U ورود برای عموم آزاد است
to split open U با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
open to question <adj.> U مشکوک
open to question <adj.> U مورد شک
open-handed <adj.> U دست و دلباز
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
open-plan U ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
open-necked U پیراهنیابلوزبدونیقه
open-cast U معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
to open fire U شروع به اتش کردن
to lay open U هویدا
to lay open U اشکار ساختن
to keep an open house U مهمان نواز بودن
to keep an open house U در خانه باز داشتن
to keep open house U ازهرکس پذیرایی کردن
to keep open house U درخانه بازداشتن
to fly open U بازشدن
to break open U سوراخ کردن
to break open U شکستن
the secret will open to me U خواهد گردید
the secret will open to me U ان راز بمن اشکار
the open of a street U دهنه خیابان
the open door U ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
to open one's mind U اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to open one's mind U دل خود را خالی کردن
Open University U دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
open prison U زندانیکهبهزندانیانآزادیبیشتریدادهمیشود
open day U روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
open secrets U سر افشا شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com