English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Bad news travels fast . <proverb> U خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
travels U راه
travels U حرکت
travels U مسیر
travels U رانینگ
travels U جهانگردی
travels U گردش
travels U حرکت جنبش
travels U سفر
travels U مسافرت
travels U رهسپارشدن
travels U سفر کردن مسافرت کردن
travels U درنرودیدن
news U خبر
Thats no news to me. U این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
news U اوازه
keep up with the news <idiom> U حفظ اطلاعات
news U اخبار
what news U چه خبر تازه دارید
what news U خبرتازه چه دارید
to break news U فاش کردن اخبار
good news U مژده
That was exhilarating news. U روح این خبر روحم را شاد کرد
The news bowled her over . U این خبر کمرش را شکست
break the news <idiom> U اول ازهمه خبر را رساندن
news writer U خبرنگار
What is the latest news? U آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
hot news U خبر دست اول
to skim ones the news U به اخبارنگاهی سطحی کردن
good news U خبر خوش
impartation of news U رساندن یا ابلاغ خبر
The news shocked me. U این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
news agencies U آژانس خبری
news agency U بنگاه خبرگزاری
news agency U آژانس خبری
news agencies U بنگاه خبرگزاری
news vendor U روزنامه فروش
news room U اطاق روزنامه خوانی
news reader U نرم افزاری که به کاربر امکان مشاهده لیست گروههای خبری و خواندن مقالات چاپ شده در هر گروه یا ارسال آن مقاله را میدهد
news print U کاغذروزنامه
news agent U خبرگزار
news agent U روزنامه فروش
The news got round that he has come. U خبرپیچیدکه اوآمده است
unofficial news U خبر غیر رسمی
news-stand U جایگاه فروش روزنامه
They were devastated by the news. U این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Job's news U خبر بد
news-stands U جایگاه فروش روزنامه
news conference U مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
news conferences U مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
news stand U جایگاه فروش روزنامه
He cried the news all over the town . U با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
The news caused a sensation. U خبر مثل توپ صدا کرد
daily news paper U روزنامه یومیه
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
To pass the news by word of mouth . U خبری را در دهان به دهان پخش کردن
fast U روزه
fast U سفت
fast U پایدار باوفا
fast U رنگ نرو
fast U جلد وچابک
fast U سریع السیر
fast U تندرو
fast U تند
fast U سطح لغزنده یا سفت
to fast off U باگره محکم کردن
to keep a fast U روزه داشتن
fast U روزه گرفتن
fast U کیلو baud میدهد
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast U روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast by U نزدیک
fast U حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast U محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast U فورا
fast U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
to stand fast U ثابت بودن
to sleep fast U خواب خوش
water fast U رنگ نرو
fast shuttle U تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
to sleep fast U رفتن
to walk fast U تندراه رفتن
to stand fast U محکم ایستادن
to take fast hold of U گرفتن
to take fast hold of U سفت
water fast U غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
fast food U تند خوراک تندکار
It was raining fast. U باران تندی می آمد
colour fast U دارایرنگثابت
He is fast asleep. U خواب خواب است
fast buck <idiom> U پول درآوردن ساده وآسان است
fast talker <idiom> U گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
fast forward U جلوبر
pull a fast one <idiom> U تقلب کردن
fast-forward U جلو زدن فیلم
water fast U پارچه شورنرو
fast and loose U ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
fast neutron U نوترون سریع
fast pill U ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
fast shuttle U نقل و انتقال سریع
fast handed U خسیس
hard and fast U ثابت
fast bowler U توپ انداز پرتاب سریع
hard and fast U غیر قابل تغییروانحراف
fast handed U خشک دست
hard and fast U سخت ومحکم
acid fast U مقاوم در برابر رنگ بری اسید
fast break U حمله سریع به دروازه
fast break U ضدحمله
fast cruise U ازمایش سریع ناو در بندر
fast cruise U ازمایش حرکت سریع ناو
fast day U روز روزه
fast and loose U نااستوار
fast access U با دستیابی سریع
acid fast U دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
make fast U مهار
to hold fast U محکم
to break ones fast U روزه
to break ones fast U خوردن
hard and fast U لازم الاجراء
to hold fast U نگاهداشتن
to lay fast U نگاه داشتن
to live fast U خوش گذرانی کردن
to live fast U ولخرجی کردن
to make fast U بستن
to make fast U محکم کردن
to observe a fast U روزه گرفتن
to observe a fast U روزه داشتن
to break ones fast U ناشتایی خوردن
to break ones fast U افطارکردن
to break one's fast U افطار کردن
stern fast U طناب پاشنه قایق
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stand fast U متوقف شدن
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> U کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
fast heart beat U تندتپشی [پزشکی]
fast heart beat U تاکی کاردی [پزشکی]
to play fast and loose U بی ثباتی نشان دادن
the car goes nice and fast U اتوموبیل بد نمیرود
lay fast by the heels U تعقیب کردن
The clock is fast (gaining). U ساعت دیواری تند کار می کند
hard and fast rule U قانون خشک و سخت
My watch is fast (gaining). U ساعتم جلو می افتد
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
Rumors circulate fast. U شایعات سریع در همه جا می پیچد
fast moving stock U موجودی که به سرعت کاهش می یابد
fast moving stock U کالایی که به سرعت فروخته میشود
heat fast paint U رنگ مقاوم گرما
fast breeder reactor U رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
fast moving depression U کمفشاری سریع
fast moving depression U کمفشاری تند
fast-forward button U دکمهجلوبر
fast forward key U کلیدجلوبرندهسریع
hard and fast rule <idiom> U نتیجه ماندگار
fast bindŠfast find U جای محکم بگذارتازودپیداکنی
Making fast progress. U سریع ترقی کردن
fast data entry control U کنترلدخولاطاعاتسریع
Pleasant hours fly fast. <proverb> U لحظات خوش زود می گذرد.
pleasant hours fly fast. <proverb> U عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
You pulled a fast one. That was a neat trick you played. U خوب حقه زدی ( سوار کردی )
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally . U سفت کن شل کن درآوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com