English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
. She dropped her demands (claim). U دست از تقاضاهای خود برداشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
demands U تقاضا برای انجام چیزی
demands U مطالبه تقاضا کردن
demands U مطالبه
demands U تقاضای خرید کالا
demands U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demands U جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demands U انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demands U تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
demands U نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demands U یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demands U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands U خواستارشدن
demands U درخواست مطالبه
demands U طلب
demands U تقاضا کردن تقاضا
demands U نیاز
demands U مطالبه کردن
demands U تقاضا
demands U خواست
demands U درخواست کردن
demands U تقاضا کردن
demands U نیاز احتیاج
demands U درخواست
Caution demands that . . . U شرط احتیاط آنست که …
Courtesy demands that . . . . U شرط ادب آنست که …
dropped U کم کردن
dropped U سقوط
dropped U افت
dropped U انداختن قطع مراوده
dropped U رهاکردن
dropped U افتادن چکیدن
dropped U از قلم انداختن
dropped U اب نبات
dropped U نقل
dropped U فرود
dropped U قطره سقوط کردن کم کنید
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropped U چکه سقوط
dropped U بار
dropped U دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dropped U یک تکه کثیفی که روی سطح دیسک یا نوراقراردارد و اجازه ضبط داده در آن محل نمیدهد
dropped U جاگذاشتن حریف
dropped U چکه
dropped U افت سقوط
dropped U ژیگ
dropped U پشت سر گذاشتن حریف دو
dropped U خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropped U محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
dropped U قطره
I dropped in to say hello. U آمدم اینجا یک سلامی بکنم
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش دوزاریش افتاد! [اصطلاح]
dropped egg U تخم مرغ اب پز
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
dropped goal U رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
My jaw dropped to the floor! <idiom> U از تعجب داشتم شاخ در می آوردم! [اصطلاح روزمره]
demands of providing healthy living and working conditions U خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack. U سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
re claim U تقاضای مجدد
re claim U مجددا ادعا کردن
having a just claim U ذیحق
cause of claim U منشاء دعوی
non claim U فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
claim U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim U درخواست
claim U طلب ادعای خسارت کردن
claim U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim U مطالبه کردن
claim U قرارداد رسمی خرید اسب
claim U خواسته
claim U ادعا
claim U طلب
claim U دادخواست
claim U دعوی
claim U مطالبه
claim U ادعاکردن
waiving a claim U اسقاط دعوی
waive one's claim U از ادعای خود صرفنظر کردن
submission of a claim U تسلیم دادخواست
to claim somebody's life U کسی را کشتن
To claim against (sue) someone. U از کسی ادعای خسارت کردن
I have no claim to this house. U نسبت به این خانه ادعایی ندارم
to claim somebody's life U کسی را قتل کردن
to claim somebody's life U جان کسی را ستاندن
to claim somebody's life U کسی را هلاک کردن
statement of a claim U افهار نامه
small claim U ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
set up claim to U دعوی کردن
lay claim to U ادعا کردن
give up one's claim U رضایت دادن
claim for restitution U دعوی استرداد
counter claim U دعوی متقابل
claim under a guarantee U مطالبه تحت ضمانتنامه
claim of insurance U ادعای اخذ بیمه
claim of compensation U ادعای خسارت
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
claim for indemnification U ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
advertising claim U شعار تبلیغ
loss of claim U فقدان غرامت
object of claim U مدعی به
object of claim U خواسته
relinquishment of a claim U اسقاط دعوی
relinquishment of a claim U ترک دعوی
relinquish a claim U ترک دعوی کردن
put in a claim for something U مدعی مالکیت چیزی شدن
object of claim U مدعی به متنازع فیه
object of claim U خواسته دعوی
object of claim in respect of which U فرجام خواسته
First prove that you are a brother , then claim th. <proverb> U اول برادریت را ثابت کن بعد ادعاى ارث کن .
object of claim in respect of which U the to made is appeal an
baggage claim area U محلتحویلساک
claim guarantee form U مطالبه پرداخت ضمانتنامه
He lays claim to learning. U ادعای علم وفضل می کند
object of claim in respect of which U court supreme
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com