English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
metaphse U یکی از مراحل تقسیم پس گاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sequences U مراحل
phasing U مراحل
sequence U مراحل
sequence U مراحل کار
budget cycle U مراحل بودجه
phasing U مراحل عملیات
budget process U مراحل بودجه
sequences U مراحل کار
the four last things U مراحل چهارگانه
incunabula U مراحل اولیه
phasess of development U مراحل توسعه
logic U مراحل و تصمیمات و ارتباطات
phase difference U اختلاف مراحل عملیات
processes U مراحل مختلف چیزی
stages U مراحل مختلف یک موشک
incipient stages U مراحل نخستین یا ابتدائی
process U مراحل مختلف چیزی
stages of economic growth U مراحل رشد اقتصادی
phases of life U مراحل یاشئون زندگی
stage U مراحل مختلف یک موشک
macro U نمایش گرافیکی مراحل منط قی
logical U مراحل و تصمیمات و ارتباطات آنها
military planning process U مراحل طرح ریزی نظامی
slow-wave sleep [SWS] U مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
phase of smoke U مراحل تولید پرده دود یاتشکیل ان
outline U مراحل و تصمیمات اصلی در برنامه یا سیستم
outlined U مراحل و تصمیمات اصلی در برنامه یا سیستم
outlines U مراحل و تصمیمات اصلی در برنامه یا سیستم
deep sleep U مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
outlining U مراحل و تصمیمات اصلی در برنامه یا سیستم
executing U سیگنالی که مراحل CPU را در حلقه اجرا طی میکند
executed U سیگنالی که مراحل CPU را در حلقه اجرا طی میکند
executes U سیگنالی که مراحل CPU را در حلقه اجرا طی میکند
execute U سیگنالی که مراحل CPU را در حلقه اجرا طی میکند
geometry and rendering U مراحل اصلی برای ایجاد و نمایش شی سه بعدی
instar U حشره پروانه یابندپایی در مراحل مختلف رشد خود
flowchart U نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
exempt player U بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
flow diagram U نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
fetch U سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
fetches U سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
take off U خیز . یکی از مراحل توسعه اقتصادی در نظریه روستو
fetched U سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
sort effort U تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
charting U نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
refan U جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
charts U نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
chart U نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
charted U نمایش گرافیکی عناصر منط قی مراحل تصمیمات و ارتباطات در سیستم
mesne process U مراحل مختلفه و احکام وقرارهای مختلف دادگاه تاپیش از دستور اجرا
cycles U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycled U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
pipeline U UPC یا ALU که در بلاکهایی ساخته شده است و دستورات را در مراحل اجرا میکند
pipelines U UPC یا ALU که در بلاکهایی ساخته شده است و دستورات را در مراحل اجرا میکند
instructional computing U فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
approved data U سوابق و اطلاعاتی که میتوانندبرای تعیین مراحل تعمیرات یاتغییرات هواپیمای ویژهای بکارروند
cleco fastener U وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
emitter coupled logic U طرح مدار منط قی با سرعت بالا با استفاده از انتشار کنندههای ترانزیستور به عنوان خروجی به سایر مراحل
ecl U طراحی مدار منط قی با سرعت بالا با استفاده از منتشر کننده ترانزیستورها به عنوان اتصالات خروجی به مراحل دیگر
staple U [الیاف کوتاه مانند پنبه و پشم که طی مراحل نخ ریسی تبدیل به نخ مناسب جهت تار و پود فرش می گردند.]
charts U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charting U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
chart U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charted U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
terminal guidance U هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
work in process U کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in progress U کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
parent program U در حین اجرا. مراحل اصلی که به برنامه پدر بر می گردد پس از اتمام کار برنامه فرزند
multisession compatible U که میتواند دیسکهای photo CD یا دیسکهای دگر را بخواند که در مراحل مختلف ایجاد شده اند
stages theory of economic growth U نظریه مراحل رشد اقتصادی نظریه روستو
layer U استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
layers U استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
accelerators U ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
accelerator ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
allotment U تقسیم
sharing U تقسیم
allocate U تقسیم
allocating U تقسیم
allotments U تقسیم
allocates U تقسیم
cleavage U تقسیم
dispensation U تقسیم
dispensations U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
branches U تقسیم
cleavages U تقسیم
divisions U تقسیم
branch U تقسیم
admeasurement U تقسیم
admensuration U تقسیم
repartition U تقسیم
apportionment U تقسیم
dealing U تقسیم
division U تقسیم
distribution U تقسیم
distributions U تقسیم
demultiplexer U تقسیم کننده
intersects U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
delay allowance U زمان تقسیم
compart U تقسیم کردن
distribution pannel U تابلوی تقسیم
dividable U قابل تقسیم
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
divide exception U استثناء تقسیم
divide exception U خطای تقسیم
divisibility U قابلیت تقسیم
dividing U تقسیم بندی
compartment U تقسیم کردن
distributing box U جعبه تقسیم
splice box U جعبه تقسیم
subdivisions U تقسیم مجدد
distribution box U جعبه تقسیم
distribution coefficient U ضریب تقسیم
distribution of forces U تقسیم نیروها
frequency alloment U تقسیم فرکانس
distribution of the estate U تقسیم ترکه
to share out U تقسیم کردن
subdivision U تقسیم مجدد
partition function U تابع تقسیم
clastic U تقسیم شونده
busbar U جعبه تقسیم
dichotomy U تقسیم به دو بخش
administer U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
scissor U قطع تقسیم
divider U تقسیم کننده
o o line U خط تقسیم دیدبانی
divisive U تقسیم کننده
divided U تقسیم شده
severability U قابلیت تقسیم
sharing the market U تقسیم بازار
sortition U تقسیم با قرعه
dichotomies U تقسیم به دو بخش
division U عمل تقسیم
division check U ازمایش تقسیم
division line U خط تقسیم شده
battery bus U جعبه تقسیم
division of labor U تقسیم کار
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
divisional U مربوط به تقسیم
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
autotomy U تقسیم خودبخود
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
aminister U تقسیم کردن
divisions U عمل تقسیم
fire distribution U تقسیم اتش
short division U تقسیم باختصار
intersected U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
load distribution U تقسیم بار
division of labour U تقسیم کار
divisions of labour U تقسیم کار
zeradivide U تقسیم بر صفر
parting U تقسیم تجزیه
partings U تقسیم تجزیه
junction box U جعبه تقسیم
junction boxes U جعبه تقسیم
hyphenation U تقسیم کلمه
line graduation U تقسیم بندی خط
distributes U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
division U تقسیم [ریاضی]
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
division sign U نماد تقسیم
indistributable U تقسیم نشدنی
allotment U پخش تقسیم
allotments U پخش تقسیم
frequency division U تقسیم فرکانس
water point U نقطه تقسیم اب
graduate U بدرجات تقسیم
denominators U تقسیم کننده
market segmentation U تقسیم بازار
denominator U تقسیم کننده
divider U پرگار تقسیم
meiosis U تقسیم کاهشی
meiosis U تقسیم سلولی
frequency distribution U تقسیم فرکانس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com