English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
irredentism U نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
Viking U جنگجوی اسکاندیناوی
Vikings U جنگجوی اسکاندیناوی
guerrilla U جنگجوی غیر نظامی
guerrillas U جنگجوی غیر نظامی
guerillas U جنگجوی غیر نظامی
guerilla U پارتیزان جنگجوی غیر نظامی
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
townsflk U اهالی شهر
townspeople U اهالی شهر
guerrillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrilla U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
crusaders U نوعی هواپیمای جنگنده یک موتوره و یکنفره جنگجوی صلیبی
crusader U نوعی هواپیمای جنگنده یک موتوره و یکنفره جنگجوی صلیبی
moorish U وابسته به اهالی شمال افریقا
kakistocracy U حکومت به دست بدترین اهالی
jayhawker U لقب اهالی استان کانزاس دراتازونی
guerillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrilla U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
plebiscitary U وابسته به اراعموم اهالی مبنی بر یا افهارعقیده عامه
new england U نام شش ایالت در شمال خاوراتازونی در امتداداقیانوس اهالی انراگویند
municipium U شهری که اهالی ان از حقوق شهر نشینان رومی بهره مند میشدند
he was refused employment U کردند
they proclaimed him sovereign U اعلان کردند
they mulcted him U او را جریمه کردند
The trees are in bloom . U درختها گه کردند
they put their heads together U با هم مشورت کردند
what a ready welcome i found! U چه حسن استقبالی از من کردند !
It was required of me . They imposed it on me . U آنرا به من تکلیف کردند
They pinched my keys. U کلیدهایم رابلند کردند
they had words U باهم نزاع کردند
They escaped under cover of darkness. U درتاریکی شب فرار کردند
they put up a good fight U جنگ خوبی کردند
They greeted each other. U با هم سلام وتعارف کردند
he was sent to england U به انگلیس اعزام کردند
potsdom agreement U تاکید وتشریح کردند
yodel U صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeling U صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelled U صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelling U صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeled U صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodels U صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
amenableness U پیروی
subjection U پیروی
subsequent U پیروی
sequacity U پیروی
imitation U پیروی
following U پیروی
imitations U پیروی
its was extended U مدت اعتبارانرا دراز کردند
The kids stamped on the ants . U بچه ها مورچه را با لگه له می کردند
bombers raided the city U بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
they were made one U یعنی باهم عروسی کردند
they poured toward that city U سوی ان شهر هجوم کردند
the house was highly rated U خانه رازیاد تقویم کردند
They changed seats . U صندلی هایشان را با هم عوض کردند
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
They beat each other black and blue. U همدیگر را خونین ومالین کردند
His path was strewn with flowers . U مقدم اورا گلباران کردند
He was deported from Iran. U اورااز ایران اخراج کردند
pursuitmeter U پیروی سنج
law abidingness U پیروی قانون
to follow the example of U پیروی کردن از
conformance U پیروی متابعت
conscientiousness U پیروی وجدان
conventionalism U پیروی از رسوم
go by U پیروی کردن از
faddism U پیروی از مد زودگذر
religiousness U پیروی مذهب
to do after U پیروی کردن
followed U پیروی استنباط
sensuousness U پیروی جسمانی
follows U پیروی کردن از
listened U پیروی کردن از
conform U پیروی کردن
conformed U پیروی کردن
conforming U پیروی کردن
followed U پیروی کردن از
conforms U پیروی کردن
follow U پیروی استنباط
orinality U پیروی ابتکار
listens U پیروی کردن از
sectarianism U پیروی از یک فرقه
listening U پیروی کردن از
listen U پیروی کردن از
follow U پیروی کردن از
autonomy U خود پیروی
follows U پیروی استنباط
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
They shook hand and made up. U با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
We sent for the doctor. U برای ما این دکتر را صدا کردند.
the exercised thier veto U انها حق وتوی خود را اعمال کردند
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
he paid through the nose U زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
They searched the whole town . U تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
Fatimid U [پادشاهان اسلامی که در مصر حکومت می کردند.]
He was framed. U برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
she was shot for a spy U اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
bombers raided the city U بمب افگن هابران شهرحمله کردند
The soldirs leg was amputated . U پای سرباز را قطع کردند ( بریدند )
to rangeoneself U خودرا
the inhabitants of tehran U ساکنان یا اهالی تهران زیستوران تهران
knickerbocker U زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
inns of chancery U عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند
corinthian brass or bronze U یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند
they howled the speaker down U سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
They I got confused . U آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
Everybody condemned his foolish behaviour . U همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
The bandits stripped him of all his belongines . U دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
sentimentalism U پیروی از عواطف واحساسات
probity U پیروی دقیق از اصول
scientism U پیروی از روش علمی
Scientologist U پیروی دین ساینتولوژی
to go by a rule U ازقانونی پیروی کردن
pursuit rotor U پیروی سنج چرخان
to follow in ones footsteps U پیروی تاتقلیدازکسی کردن
psychologism U پیروی از اصول روانی
Jungian U پیروی یونگ [روانشناسی]
rotary pursuit U پیروی سنج چرخان
manichaeism U پیروی از دین مانی
sensationalism U پیروی از عواطف واحساسات
episcopalianism U پیروی از کلیسای اسقفی
nudism U پیروی از عقایدجماعت برهنگان
conventionality U پیروی از سنت قدیم
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
conformity U پیروی از رسوم یاعقاید
illuminism U پیروی ازفلسفه اشراقی
Taoism U پیروی از طریقت چینی
lyricism U پیروی از سبک اشعاربزمی
isolationism U پیروی از سیاست انزوا
islamism U پیروی از دین اسلام
sentimentality U پیروی از عواطف واحساسات
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
to dress up U خودرا اراستن
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
to d. oneself up U خودرا گرفتن
to a onself U خودرا اراستن
Shoppers were scrambling to get the best bargains. U خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
The victors demanded unconditional surrender . U فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
The planes pin- pointed the enemy targets . U هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
self abandonment U افسارگسیختگی پیروی از هوی هوس
secarianism U پیروی از تیره یا فرقه یاحزبی
sensualize U پیروی از هوای نفس کردن
specialism U پیروی علم یا پیشه ویژه
vigilantism U پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
sensationalism U پیروی از مسائل احساساتی وشورانگیز
syndicalism U پیروی از اصول اتحادیه صنفی
classicism U پیروی از سبکهای یونان وروم
Methodism U پیروی از متد یا روش بخصوصی
classicalism U پیروی سبکهاوانشاهاوادبیات وصنایع باستانی
inflationism U پیروی از روش تورم اقتصادی
predestinarianism U پیروی از فلسفه قدری وجبری
occidentalism U پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
latitudinarianism U پیروی از وسعت نظر پنهاگرایی
specialisms U پیروی علم یا پیشه ویژه
lyrism U پیروی از سبک اشعار بزمی
consequentiality U پیروی به ترتیب منطقی خودگیری
sansculottism U پیروی از اصول انقلاب افراطی
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
to breakin U خودرا داخل کردن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
minces U حرف خودرا خوردن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
self assertion U خودرا جلو اندازی
flatten U روحیه خودرا باختن
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
flattens U روحیه خودرا باختن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
pontify U خودرا مقدس نمودن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
insconce U خودرا جای دادن
mince U حرف خودرا خوردن
Boers U سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
Boer U سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
Few reporters dared to enter the war zone. U چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
The room is bare of furniture . U این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
leet U دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. U من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. U همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com