English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
upstart U یکه خوردن روشن کردن
upstarts U یکه خوردن روشن کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
illumination by diffusion U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight U روز روشن روشن کردن
daylit U روز روشن روشن کردن
explain U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
hard U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati U روشن ضمیران روشن فکران
swag U تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork U ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
refresh U روشن کردن
fire up U روشن کردن
turn on U روشن کردن
lumine U روشن کردن
to shed light on U روشن کردن
brighten U روشن کردن
clears U : روشن کردن
illuminate U روشن کردن
to fire up U روشن کردن
clarifying U روشن کردن
clarify U روشن کردن
clarifies U روشن کردن
clearer U : روشن کردن
illuminates U روشن کردن
refreshed U روشن کردن
ignited U روشن کردن
igniting U روشن کردن
ignite U روشن کردن
clear U : روشن کردن
illuminating U روشن کردن
to bring tl light U روشن کردن
to clear up U روشن کردن
to switch on U روشن کردن
ignites U روشن کردن
emblaze U روشن کردن
refreshes U روشن کردن
elucidate U روشن کردن
light U روشن کردن
power up U روشن کردن
brightened U روشن کردن
illume U روشن کردن
illumines U روشن کردن
lighted U روشن کردن
elucidates U روشن کردن
brightening U روشن کردن
brightens U روشن کردن
illumined U روشن کردن
power on U روشن کردن
elucidated U روشن کردن
illumine U روشن کردن
illumining U روشن کردن
relume U روشن کردن
elucidating U روشن کردن
clearest U : روشن کردن
lightest U روشن کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
refurbished U روشن و تازه کردن
coldest U روشن کردن یک کامپیوتر
refurbish U روشن و تازه کردن
refurbishes U روشن و تازه کردن
igniting U روشن کردن گیراندن
turn over <idiom> U موتور را روشن کردن
lighten U درخشیدن روشن کردن
owl light U کمی روشن کردن
ignite U روشن کردن گیراندن
cold U روشن کردن یک کامپیوتر
lightens U درخشیدن روشن کردن
ignited U روشن کردن گیراندن
lightening U درخشیدن روشن کردن
to make oneself clear <idiom> U منظور را روشن کردن
to bring out in relief U برجسته یا روشن کردن
colder U روشن کردن یک کامپیوتر
lightened U درخشیدن روشن کردن
to play with fire U آتش روشن کردن
illuminating U روشن کردن منطقه
refurbishing U روشن و تازه کردن
colds U روشن کردن یک کامپیوتر
clarifying U روشن کردن یا شدن
explicate U روشن کردن فاهرکردن
cold start U دوباره روشن کردن
explicated U روشن کردن فاهرکردن
explicating U روشن کردن فاهرکردن
clarify U روشن کردن یا شدن
explicates U روشن کردن فاهرکردن
clarifies U روشن کردن یا شدن
to make something clear U چیزی را روشن کردن
restart U روشن کردن دوباره
to start a car [to crank a car] [American English] U ماشینی را روشن کردن
illuminates U روشن کردن منطقه
To light a fire . U آتش روشن کردن
illuminate U روشن کردن منطقه
to kindle U آتش روشن کردن
To light ( kindle) a fire. U آتش روشن کردن
ignites U روشن کردن گیراندن
to light a cigarette U سیگاری را روشن کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen U صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
enlightening U روشن کردن تعلیم دادن
alighted U روشن کردن اتش زدن
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
to turn on U روشن کردن [کلید الکتریکی]
alight U روشن کردن اتش زدن
shines U براق کردن روشن شدن
mezzotinto U نقاشی سایه روشن کردن
mezzotint U نقاشی سایه روشن کردن
clearest U پیام کشف روشن کردن
illumination U روشن کردن منطقه روشنایی
turn on U بجریان انداختن روشن کردن
clearer U پیام کشف روشن کردن
search light illumination U روشن کردن منطقه با نورافکن
alights U روشن کردن اتش زدن
clears U پیام کشف روشن کردن
shine U براق کردن روشن شدن
enucleate U روشن کردن توضیح دادن
enlightens U روشن کردن تعلیم دادن
illuminations U روشن کردن منطقه روشنایی
alighting U روشن کردن اتش زدن
clear U پیام کشف روشن کردن
enlighten U روشن کردن تعلیم دادن
runs U به کار انداختن روشن کردن موتور
refreshes U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to put one's affairs in order [to settle one's business] U تکلیف کار خود را روشن کردن
run U به کار انداختن روشن کردن موتور
refreshed U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to kick-start a motorcycle U موتورسیکلتی را با پا هندل زدن [روشن کردن]
illume U منور کردن روشن فکر ساختن
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
to switch on the dipped [dimmed] headlights U چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
to start U روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
powered U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
powers U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
trip U لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles U غلت خوردن معلق خوردن
trips U لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped U لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble U غلت خوردن معلق خوردن
switched U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
coldest U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colder U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
coldest U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold fault U نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
colds U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold boot U روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
illumination by reflection U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
shadow RAM U ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
switches U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
format U تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
formats U تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
switch U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
dye U رنگ کردن یا خوردن
dyes U رنگ کردن یا خوردن
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
to goose [American E] the engine U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
sensed U روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
to rev [British E] the engine U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
sense U روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
auto U امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
senses U روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
autos U امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
grog U دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
moved U حرکت کردن تکان خوردن
avowing U قسم خوردن وقف کردن
avows U قسم خوردن وقف کردن
guts U غارت کردن حریصانه خوردن
gutting U غارت کردن حریصانه خوردن
to abstain from meat U ازگوشت خوردن خوداری کردن
stumbled U سکندری خوردن سهو کردن
to sustain a shock U ضربت خوردن وپایداری کردن
move U حرکت کردن تکان خوردن
stumble U سکندری خوردن سهو کردن
moves U حرکت کردن تکان خوردن
stumbling U سکندری خوردن سهو کردن
stumbles U سکندری خوردن سهو کردن
to i. on something U به چیزی خوردن یا تصادف کردن
gut U غارت کردن حریصانه خوردن
avow U قسم خوردن وقف کردن
begrudge U غبطه خوردن مضایقه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com