English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to have the munchies for something U یکدفعه هوس چیزی [غذایی] را کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to quit something cold turkey U چیزی را یکدفعه ترک کردن [مانند سیگار یا الکل]
Other Matches
Better face in danger once than to be always in da. <proverb> U مرگ یکدفعه شیون یکدفعه.
enmasse U یکدفعه
All of a sudden , he turned up in Europe . U یکدفعه سر از اروپا درآورد
The guy vanished into thin air . U طرف یکدفعه غیبش زد
She shot up last year . U پارسال یکدفعه قد کشید
I've got the munchies. U یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
to snap U یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
I bought the bicycle on impulse . U یکدفعه زد بکله ام واین دوچرخه راخریدم
to snap at someone U یکدفعه سر کسی [با عصبانیت] داد زدن
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
to go cold turkey U یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
The doctors cannot understand why I am suddenly so well again. U پزشکان نمیتونن تشخیص بدهند که چرا حال من یکدفعه خوب شد.
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
phase U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
stuck on <idiom> U دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
phased U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
something like 00 rials U سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
phases U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
to poke a hole in any thing U چیزی را
anything U چیزی
indigence U بی چیزی
aught U چیزی
light purse U بی چیزی
something U یک چیزی
something U چیزی
destitution U بی چیزی
to bring something U آوردن چیزی
to refresh oneself U چیزی خوردن
fiddled U ور رفتن به چیزی
to search for anything U پی چیزی گشتن
unstring U نخ چیزی را کشیدن
mindful of anything U باخبر از چیزی
mindful of anything U ملتفت چیزی
to toy with the idea of doing something <idiom> U چیزی را در سر پروراندن
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
to equip something U چیزی را آراستن
sponsors U بانی چیزی ش دن
sponsoring U بانی چیزی ش دن
sponsor U بانی چیزی ش دن
to abstain from something U پرهیزکردن [از چیزی]
to equip something U چیزی را مجهزکردن
cork U راه چیزی
corks U راه چیزی
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
it is immaterial U چیزی نیست
defrost U یخ چیزی را اب کردن
nothing was left over U چیزی زیادنیامد
not that i know of U چیزی که من بدانم نه
to be involved in something U با چیزی درگیربودن
to have something at one's disposal U چیزی داشتن
fill U پر کردن چیزی
long haired U علاقمند به چیزی
lion's share U همهی چیزی
longhair U علاقمند به چیزی
rejection U نپذیرفتن چیزی
to bring something U گرفتن چیزی
fills U پر کردن چیزی
inlay U در چیزی کارگذاشتن
inlays U در چیزی کارگذاشتن
to get [hold of] something U گرفتن چیزی
to obtain something U گرفتن چیزی
spiel U از چیزی دم زدن
lay hands on something U چیزی را یافتن
bonks U خوردن سر به چیزی
to get [hold of] something U آوردن چیزی
make do with something U با چیزی تا کردن
use [of something] U استفاده [از چیزی]
make something do U با چیزی تا کردن
wriggler U چیزی که می لولد
bonking U خوردن سر به چیزی
coding U کد گذاری چیزی
bonked U خوردن سر به چیزی
bonk U خوردن سر به چیزی
to cut something U چیزی را کم کردن
waterish U هر چیزی شبیه اب
to lop something off U بریدن چیزی
to chop something off U بریدن چیزی
to chop something off U زدن چیزی
exordium U اول هر چیزی
to lop something off U زدن چیزی
positioned U محل چیزی
to work out something U چیزی را حل کردن
inlaying U در چیزی کارگذاشتن
to grieve over anything U برای چیزی
to net soemthing U به تورانداختن چیزی
deduct U کم کردن چیزی از کل
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
there is nothing wanting U چیزی کم نسبت
the thing is U چیزی که هست
to get [be] up to mischief U در چیزی دو به هم زدن
to do something wrong U در چیزی دو به هم زدن
the search of U جستجوی چیزی
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
deducted U کم کردن چیزی از کل
deducting U کم کردن چیزی از کل
to be up to something U در چیزی دو به هم زدن
deducts U کم کردن چیزی از کل
dont mention it U چیزی نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com