English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
consign U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
(in) care of someone <idiom> U فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
to send something to my friend U چیزی را به دوستم فرستادن
to call somebody to [for] something U پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
to send to the press U برای چاپ فرستادن
serve a notice on someone U برای کسی اخطار فرستادن
to send for a person U پیغام برای کسی فرستادن که بیا
ascender U وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to serve a notice on some one U اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. U برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to grieve over anything U برای چیزی
requested U تقاضا برای چیزی
requesting U تقاضا برای چیزی
inclinable to something U مساعد برای چیزی
to grumble at any thing U برای چیزی غرغرکردن
requests U تقاضا برای چیزی
request U تقاضا برای چیزی
look to <idiom> U آمادگی برای چیزی
ask U برای چیزی بی تاب شدن
asks U برای چیزی بی تاب شدن
asked U برای چیزی بی تاب شدن
asking U برای چیزی بی تاب شدن
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
approval U توافق برای استفاده از چیزی
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
steeper U فرف برای خیساندن چیزی
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
demands U تقاضا برای انجام چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
demand U تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
security blanket <idiom> U استفاده از چیزی برای راحتی
to get something to somebody U برای کسی چیزی را آوردن
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
application [for something] U درخواست نامه [برای چیزی]
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
in defence of somebody [something] U برای دفاع از کسی [چیزی]
demand U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
impetrate U برای چیزی لابه واستغاثه کردن
demands U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
lanyard U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyards U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
demanded U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
spoon-feed <idiom> U ساده کردن چیزی برای کسی
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
apply U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applies U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
wringer U ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
applying U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
make something out <idiom> U ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
bring up <idiom> U معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to be the obvious thing [for somebody or something] U آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
To lick ones lips . U شکم خود را برای چیزی صابون زدن
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
measure U عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
represented U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
Do you have nothing to declare? U آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represents U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
represent U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
amulet U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
Would you like something to drink? <idiom> U آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to not give a shit about something U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something [British E] U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permutation U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
not to have a prayer of achieving something U کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
permutations U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to not give a damn about something [somebody] U برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
balances U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
On the recent developments he had nothing to say. U در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to offshore something U چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
moulage U انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
balance U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
rain check <idiom> U بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to suggest it is appropriate to do so [matter] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
peg U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
dipsticks U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labelled U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labels U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
pipeline U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipelines U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping U 1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to send off U فرستادن
despatching U فرستادن
sending U فرستادن
send U فرستادن
sends U فرستادن
give off <idiom> U فرستادن
hand over U فرستادن
despatched U فرستادن
send back U پس فرستادن
to send back U پس فرستادن
remits U فرستادن
send in U فرستادن
pack U فرستادن
dispateh U فرستادن
send out U فرستادن
send round U فرستادن
dispatch U فرستادن
remit U فرستادن
packs U فرستادن
despatch U فرستادن
remitted U فرستادن
dispatched U فرستادن
to serve a subpoena on U فرستادن
to send off U فرستادن
dispatches U فرستادن
consigns U فرستادن
to a. letter U فرستادن
remitting U فرستادن
consigning U فرستادن
consigned U فرستادن
consign U فرستادن
despatches U فرستادن
to have something made [by somebody] U بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند
clip-on <adj.> U گیره دار [چیزی با گیره برای بستن]
issued U نشریه فرستادن
forward U فرستادن رساندن
issue U نشریه فرستادن
forwarded U فرستادن رساندن
remittances U فرستادن پول
remittance U فرستادن پول
circularize U بخشنامه فرستادن به
issues U نشریه فرستادن
delegating U به نمایندگی فرستادن
send up U بزندان فرستادن
return U پس فرستادن عودت
send-up U بزندان فرستادن
send-ups U بزندان فرستادن
returns U پس فرستادن عودت
to send for a person U بی کسی فرستادن
to call for anyone U پی کسی فرستادن
send on U جداگانه فرستادن
consignments U امانت فرستادن
consignment U امانت فرستادن
to send a message U پیام فرستادن
to send down rain U باران فرستادن
imparadise U به بهشت فرستادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com