English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
incidental learning U یادگیری اتفاقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
learning U یادگیری
learning rate U سرعت یادگیری
latent learning U یادگیری نهفته
learning curve U منحنی یادگیری
vicarious learning U یادگیری مشاهدهای
rate of learning U سرعت یادگیری
serial learning U یادگیری زنجیرهای
verbal learning U یادگیری کلامی
social learning U یادگیری اجتماعی
transfer of learning U انتقال یادگیری
learning U دانش یادگیری
global learning U یادگیری یکپارچه
incentive learning U یادگیری با مشوق
heuristic learning U یادگیری ذهنی
learning set U امایه یادگیری
learning theory U نظریه یادگیری
probability learning U یادگیری احتمالاتی
avoidance learning U یادگیری اجتنابی
unlearning U یادگیری زدایی
one trial learning U یادگیری یک کوششی
subliminal learning U یادگیری زیراستانهای
motor learning U یادگیری حرکتی
whole learning U یادگیری سرتاسری
discrimination learning U یادگیری افتراقی
mastery learning U یادگیری در حدتسلط
maze learning U یادگیری در ماز
massed learning U یادگیری بی وقفه
learning to learn U یادگیری اموزی
perceptual learning U یادگیری ادراکی
computer based learning U یادگیری بر پایه کامپیوتر
distributed learning U یادگیری فاصله دار
rote learning U یادگیری طوطی وار
means end learning U یادگیری وسیله- هدف
mathematical learning theory U نظریه ریاضی یادگیری
insightful learning U یادگیری بینش افرین
statistical learning theory U نظریه اماری یادگیری
trial and error learning U یادگیری از راه کوشش و خطا
how can I learn English U چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
cats U استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
cat U استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
advanced U بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
researched U توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی
research U توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی
researching U توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی
researches U توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی
pick up <idiom> U اتفاقی
adventive U اتفاقی
casuale U اتفاقی
adventitiouse U اتفاقی
chanceful U اتفاقی
stochastic <adj.> U اتفاقی
even tual U اتفاقی
extrinsic U اتفاقی
flukey U اتفاقی
haphazard <adj.> U اتفاقی
haphazardly U اتفاقی
chance U اتفاقی
chanced U اتفاقی
chances U اتفاقی
chancing U اتفاقی
fluky U اتفاقی
fortuitous <adj.> U اتفاقی
episodic U اتفاقی
episodical U اتفاقی
casualness U اتفاقی
casual U اتفاقی
accidents U اتفاقی
random <adj.> U اتفاقی
accidental <adj.> U اتفاقی
randomly U اتفاقی
accident U اتفاقی
contingencies U اتفاقی
contingency U اتفاقی
occasional U اتفاقی
contingent [accidental] <adj.> U اتفاقی
coincidental <adj.> U اتفاقی
casual [not planned] <adj.> U اتفاقی
adventitious <adj.> U اتفاقی
eventual U اتفاقی
accidentalism U اتفاقی
incidental <adj.> U اتفاقی
chancier U اتفاقی
chanciest U اتفاقی
chancy U اتفاقی
stochastical <adj.> U اتفاقی
come across <idiom> U اتفاقی دیدن
by hazard <adv.> U بطور اتفاقی
windfall gains U منافع اتفاقی
by a coincidence <adv.> U بطور اتفاقی
fortuitously <adv.> U بطور اتفاقی
incidentally <adv.> U بطور اتفاقی
by happenstance <adv.> U بطور اتفاقی
stretch a point <idiom> U اتفاقی پذیرفتن
stochastic process U فرایند اتفاقی
coincidentally <adv.> U بطور اتفاقی
accidentally <adv.> U بطور اتفاقی
accidently <adv.> U بطور اتفاقی
as it happens <adv.> U بطور اتفاقی
at random <adv.> U بطور اتفاقی
windfall profits U سود اتفاقی
windfall loss U زیان اتفاقی
by accident <adv.> U بطور اتفاقی
by chance <adv.> U بطور اتفاقی
stochatic procedures U رویههای اتفاقی
accidental reinforcement U تقویت اتفاقی
contingent profit U سود اتفاقی
randomly U اتفاقی الکی
circumstantial evidence U اماره اتفاقی
chromatic U تصادفی اتفاقی
incidental expenses U مخارج اتفاقی
casual labour U کارگر اتفاقی
accidental war U جنگ اتفاقی
accidental error U خطای اتفاقی
adventitiously U بطور اتفاقی
accidentalness U حالت اتفاقی
fortuitcus distortion U اعوجاج اتفاقی
fortuitcus fault U نقص اتفاقی
incidentals time U زمان اتفاقی
incidental memory U حافظه اتفاقی
incidental works U کارهای اتفاقی
crop up <idiom> U اتفاقی پدیدارشدن
contingent liability U بدهی اتفاقی
incidental errors U خطاهای اتفاقی
happenstance U وقایع اتفاقی
fortuitousness U اتفاقی بودن
random U اتفاقی الکی
accidental sepcies گونه های اتفاقی
hazardous U معاملات قماری اتفاقی
chars U کار روزمزد و اتفاقی
charring U کار روزمزد و اتفاقی
jitter U حرکت نامنظم اتفاقی
by accident or d. U بطور اتفاقی یا عمدی
char U کار روزمزد و اتفاقی
accidental fall U ضربه فنی اتفاقی
chare U کار روزمزد و اتفاقی
accident damage to property U خسارت اتفاقی وارده بردارایی
to happen to somebody U برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
randomize U بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
sideshows U موضوع فرعی انحراف اتفاقی
sideshow U موضوع فرعی انحراف اتفاقی
come hell or high water <idiom> U هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
It was a mere accident that we met. U ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
c U استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
random U بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
randomly U بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
drop a hint <idiom> U فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
His coming here was quite accidental. U آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
wait up for <idiom> U به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
I'm dying to know what happened. U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
chance medley U ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
neural network U سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
Can count on the fingers of one hand <idiom> U رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
dead U دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
part learning U یادگیری بخش بخش
gold washing U شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com