Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
setting
U
گیرش صحنه پردازی
settings
U
گیرش صحنه پردازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scenes
U
مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
scene
U
مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
ignition
U
گیرش
vibes
U
گیرش
assumption
U
گیرش
allure
U
گیرش
charisma
U
گیرش
magnetism
U
گیرش
charism
U
گیرایی گیرش
setting time
U
زمان گیرش
maturing heat
U
گرمای گیرش
membrane curing
U
گیرش پوستهای
i had hom there
U
اینجا گیرش اوردم
theater
U
صحنه عملیات صحنه
She has had a windfall . She has come into some easy money .
U
پول مفت گیرش آمده
I must get hold of her at all costs.
U
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
post processing
U
پس پردازی
supererogation
U
بس پردازی
Verbosity. Rhetoric.
U
عبارت پردازی
supererogatory
U
وابسته به بس پردازی
teleprocessing
U
دور پردازی
reminiscences
U
خاطره پردازی
reminiscence
U
خاطره پردازی
symbolism
U
نشان پردازی
symbolization
U
نماد پردازی
theorization
U
نظریه پردازی
pseudologia fantastica
U
دروغ پردازی
batch processing
U
دسته پردازی
call processing
U
فراخوان پردازی
list processing
U
لیست پردازی
preprocessing
U
پیش پردازی
image processing
U
تصویر پردازی
ideation
U
اندیشه پردازی
file processing
U
پرونده پردازی
rhythmization
U
نواخت پردازی
exocathection
U
برون پردازی
endocathection
U
به خود پردازی
priority processing
U
اولویت پردازی
dp
U
داده پردازی
document processing
U
متن پردازی
data processing center
U
مرکزداده پردازی
crystal pulling
U
بلور پردازی
circumstantiality
U
حاشیه پردازی
multiprocessing
U
چند پردازی
naturalism
U
طبیعت پردازی
Synectics
U
بدیعه پردازی
head in the clouds
<idiom>
U
رویا پردازی
data processing
U
داده پردازی
phraseology
U
عبارت پردازی
wordprocessing program
U
برنامه واژه پردازی
fantasised
U
وهم پردازی کردن
scientific data processing
U
داده پردازی علمی
verbiage
U
درازگویی سخن پردازی
fantasises
U
وهم پردازی کردن
versification
U
شاعری قافیه پردازی
dp manager
U
مدیر داده پردازی
distributed data processing
U
داده پردازی توزیعی
fantasized
U
وهم پردازی کردن
data processing center
U
مرکز داده پردازی
businedd data processing
U
داده پردازی تجاری
business data processing
U
داده پردازی تجاری
fantasising
U
وهم پردازی کردن
fantasize
U
وهم پردازی کردن
yarn
U
افسانه پردازی کردن
logomachy
U
بازی واژه پردازی
list processing langauge
U
زبان لیست پردازی
yarns
U
افسانه پردازی کردن
locution
U
سبک عبارت پردازی
locutions
U
سبک عبارت پردازی
hypergnosis
U
نکته پردازی بیمارگون
hypergnosia
U
نکته پردازی بیمارگون
multiprocessing system
U
سیستم چند پردازی
oratory
U
فن خطابه سخن پردازی
fantasizes
U
وهم پردازی کردن
edp manager
U
مدیرداده پردازی الکترونیکی
fantasizing
U
وهم پردازی کردن
bribe
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribes
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribing
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
indemnification
U
تاوان پردازی جبران زیان
bribed
U
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
She takes great care of her appearance
U
خیلی بسرو وضع خود می پردازی
rated through put
U
ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
stage
U
صحنه
arenas
U
صحنه
arena
U
صحنه
stages
U
صحنه
frame
U
صحنه
primal scene
U
صحنه اغازین
Behind the scene.
U
پشت صحنه
shipboard
U
صحنه کشتی
stage doors
U
در عقب صحنه
theater of operations
U
صحنه عملیات
stage door
U
در عقب صحنه
scene of action
U
صحنه عملیات
scenarist
U
صحنه ارا
prosceniums
U
صحنه نمایش
picture
U
دیدن شی یا صحنه
cockpit
U
صحنه تئاتر
ring
U
صحنه ورزش
cockpits
U
صحنه تئاتر
stage
U
در صحنه فاهرشدن
stages
U
صحنه نمایش
stages
U
در صحنه فاهرشدن
histrionics
U
صحنه سازی
prosceniums
U
پیش صحنه
scenery
U
صحنه سازی
stage
U
صحنه نمایش
proscenium
U
صحنه نمایش
proscenium
U
پیش صحنه
campaigns
U
صحنه نبرد
campaigning
U
صحنه نبرد
pictures
U
دیدن شی یا صحنه
frame frequency
U
بسامد صحنه
pictured
U
دیدن شی یا صحنه
intratheater
U
در داخل صحنه
settings
U
صحنه واقعه
setting
U
صحنه واقعه
miseenscene
U
صحنه سازی
stage fright
U
صحنه هراسی
picturing
U
دیدن شی یا صحنه
campaigned
U
صحنه نبرد
field of honor
U
صحنه دوئل
campaign
U
صحنه نبرد
stage whisper
U
نجوای روی صحنه
stagehand
U
کارگردان پشت صحنه
stagehands
U
کارگردان پشت صحنه
onstage
<adj.>
<adv.>
U
روی صحنه
[تئاتر]
proscenium
U
جلو صحنه پیشگاه
props
U
اثاثیه صحنه نمایش
It was stage –managed . It was trumped up.
U
صحنه سازی بود
stage whispers
U
نجوای روی صحنه
The scen of a bloody (great) battle.
U
صحنه نبرد خونین
prosceniums
U
جلو صحنه پیشگاه
bullring
U
صحنه یامیدان گاوبازی
shambles
U
قتلگاه صحنه کشتار
stagestruck
U
عاشق صحنه نمایش
stagestruck
U
مسحور صحنه شده
theatricalize
U
بروی صحنه اوردن
drop curtain
U
پرده جلو صحنه
scene of action
U
صحنه جنگ یادرگیری
exeunt
U
صحنه را ترک گفتن
field buying
U
خریددر صحنه جنگ
curtain call
U
بازگشت هنرپیشگان به صحنه
intratheater
U
داخل صحنه عملیات
to shiftthe scene
U
عوض کردن صحنه
open board
U
صحنه خلوت شطرنج
bullrings
U
صحنه یامیدان گاوبازی
curtain calls
U
بازگشت هنرپیشگان به صحنه
army in the field
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
miseenscene
U
کارگردانی وتنظیم صحنه تاتر
It was the usual scene.
U
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
to go on stage
U
وارد صحنه
[نمایش]
شدن
theater army
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army
U
نیروی زمینی صحنه عملیات
To appear on the scene (stage).
U
روی صحنه ظاهر شدن
theater in the round
U
تماشاخانه دارای صحنه مدور
To enter the arena of bloody politics.
U
وارد صحنه سیاست شدن
upstaging
U
وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstaged
U
وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstages
U
وابسته به عقب یا بالای صحنه
The scene of the nover is laid in scotland.
U
صحنه داستان دراسکاتلند است
parquet
U
محل ارکسترنمایش پایین صحنه
by-play
U
حرکات یا مکالمات کنار صحنه
advance base
U
پایگاه مقدم صحنه عملیات
spotlights
U
شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
forestage
U
قسمت جلو امده صحنه نمایش
fly gallery
U
قسمت برامده کنار صحنه تاتر
offstage
U
خارج از صحنه نمایش درزندگی خصوصی
to launch a product with much fanfare
U
کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
spotlighted
U
شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlight
U
شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
far-right extremist scene
U
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
spotlighting
U
شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
[extreme]
right-wing scene
U
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
authorized strength of theater
U
استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
It was filmed on location.
U
صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
footlights
U
ردیف چراغهای جلو صحنه نمایش ومانند ان
stage fright
U
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
fullwrite professional
U
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
stage set
U
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
The stage was bare but for
[save for]
a couple of chairs.
U
صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
navy component
U
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component
U
نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
The singer and his staff commandeered the entire backstage area.
U
خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
symbolizing
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolised
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolising
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolises
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolized
U
نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
phraseologically
U
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
tactics
U
دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
dress rehearsal
U
اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
dress rehearsals
U
اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
draw direct
U
مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
pictured
U
تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
picturing
U
تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
pictures
U
تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com