Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
emaciated
U
گوشت رفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damped wave
U
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number
U
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set).
U
آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindled
U
رفته رفته کوچک شدن
to peter out
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindle
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindling
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindles
U
رفته رفته کوچک شدن
salami
U
گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pomace
U
گوشت سیب گوشت میوه
club steak
U
قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
by degrees
<adv.>
U
رفته رفته
thrawart
U
در رفته
short tempered
U
از جا در رفته
bit by bit
<adv.>
U
رفته رفته
gradually
U
رفته رفته
dislocated
U
در رفته
in process of time
U
رفته رفته
inchmeal
U
رفته رفته
frenetical
U
از جا در رفته
by inches
U
رفته رفته
departed
U
رفته
gradually
<adv.>
U
رفته رفته
on average
[on av.]
U
روی هم رفته
weatherbeaten
U
رنگ و رو رفته
averaged
U
روی هم رفته
exhausted
U
تحلیل رفته
pallid
U
رنگ رفته
by and large
<idiom>
U
روی هم رفته
overall
U
رویهم رفته
overalls
U
رویهم رفته
red-hot
U
ازجادر رفته
smudgy
U
رنگ و رو رفته
smudgiest
U
رنگ و رو رفته
smudgier
U
رنگ و رو رفته
pulled
U
تحلیل رفته
it has escaped my remembrance
U
از خاطرم رفته
in the lump
U
روی هم رفته
in the a
U
روی هم رفته
iam bored
U
حوصله ام سر رفته
i have been to paris
U
پاریس رفته ام
all in all
U
روی هم رفته
all told
U
روی هم رفته
first and last
U
روی هم رفته
averagly
U
روی هم رفته
he knew that i had gone
U
او میدانست که من رفته ام
sunken
U
فرو رفته
defunct
U
ازبین رفته
deep-set
U
فرو رفته
unbridle
U
مهاردر رفته
truncated soil
U
خاک رو رفته
frantic
U
ازکوره در رفته
on a par
U
روی هم رفته
consumptive
U
تحلیل رفته
consumptives
U
تحلیل رفته
retreating forehead
U
پیشانی تو رفته
frenzied
U
ازجا در رفته
madding
U
از کوره در رفته
windswept
U
بر باد رفته
day a day
U
روی هم رفته
installed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
averages
U
روی هم رفته
away
U
غایب رفته
neatest
U
شسته و رفته
extinct
U
ازبین رفته
applied
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
chafed
U
پوست رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
overseen
U
غلط رفته
jitters
U
از کوره در رفته
I'm glad he's gone.
U
خوشحالم که او رفته.
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
averaging
U
روی هم رفته
averaged
U
روی هم رفته
neater
U
شسته و رفته
off shade
U
رنگ رفته
neat
U
شسته و رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
cavetto
U
[پخی تو رفته]
gone
<adj.>
U
از دست رفته
altogether
U
روی هم رفته
average
U
روی هم رفته
I feel pins and needles in my foot.
U
پایم خواب رفته
advanced pawn
U
پیاده پیش رفته
you are mistaken
U
خطا رفته اید
power
U
توان از دست رفته
saddle nose
U
بینی فرو رفته
what is done cannot be undone
U
اب رفته بجوی برنمیگردد
Have you been there recently (lately)
U
تازگیها آنجا رفته ای ؟
Vanished(shattered, dashed) hopes.
U
امیدها ی بر باد رفته
income forgone
U
درامداز دست رفته
we cannot undo the past
U
اب رفته بجوی برنمیگردد
he is off to the war
U
رفته است به جنگ
revendication
U
استردادزمین ازدست رفته
immersed in debt
U
فرو رفته در فرض
lorn
U
از دست رفته بربادرفته
sunken eyes
U
چشمان فرو رفته
tacky
U
رنگ ورو رفته
neatest
U
شسته و رفته مرتب
retreating chin
U
چانه عقب رفته
neater
U
شسته و رفته مرتب
forged side
U
سطح فرو رفته
powering
U
توان از دست رفته
powers
U
توان از دست رفته
ha-ha
U
دیوار فرو رفته
furibund
U
اشفته ازجادر رفته
lost
U
از دست رفته ضایع
he must have gone
U
باید رفته باشد
lost chain
U
زنجیره از دست رفته
go out the window
<idiom>
U
اثرش از بین رفته
washed up
U
بکلی تحلیل رفته
pale
U
رنگ رفته بی نور
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
paler
U
رنگ رفته بی نور
powered
U
توان از دست رفته
neat
U
شسته و رفته مرتب
As limp as a rag.
U
شل واز حال رفته
He is on leave of absence .
U
مرخصی رفته است
palest
U
رنگ رفته بی نور
lost
U
از دست رفته تلف شده
macaroni
U
ماکارونی جوان خارج رفته
wear off
U
فرسوده و از بین رفته شدن
the cork went off with apop
U
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
sold
U
فروخته شده بفروش رفته
opportunity cost
U
هزینه فرصت از دست رفته
up to the ears
U
غرق سرا پا فرو رفته
ingesta
U
موادی که داخل بدن رفته
I have something in my eye.
U
چیزی توی چشمم رفته.
He wont be back for another six months.
U
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
Time hangs heavily on my hands.
U
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
lost cause
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
to have arrived
[expected moment]
U
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
lost causes
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
I have lost a lot of blood.
U
خون زیادی از من رفته است
intake
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
She wI'll be a loser if she refuses.
U
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
intakes
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority
U
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
shopworn
U
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
My brother has gone abroad.
برادرم رفته خارجه
[خارج از کشور]
To make amends to someone for an injury.
U
وقت از دست رفته جبران کردن
applied
U
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
sell-outs
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
It is an absolute chaos.
U
همه رشته کارها از دست در رفته است
i p that they are both gone
U
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
cost of sales
U
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
U
نمی دانم کدام گوری رفته است
meats
U
گوشت
granulation tissue
U
گوشت نو
brawn
U
گوشت
pulpless
U
بی گوشت
viand
U
گوشت
meat
U
گوشت
flesh
U
گوشت
flesh-and-blood
U
گوشت
flesh and blood
U
گوشت
proud flesh
U
گوشت نو
basting
U
گوشت
preserved meat
U
گوشت
mattoid
U
کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
dragged
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme
U
قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
drag
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drags
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
quasi
U
بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
sarcophagous
U
گوشت خوار
green meat
U
گوشت کهنه
haslet
U
گوشت کبابی
leg
U
گوشت ران
chop
U
گوشت کتلت
chopping board
U
تختهسبزیو گوشت
shoulder
U
گوشت سردست
fleshmonger
U
گوشت فروش
mutton
U
گوشت گوسفند
diastasc
U
اب خوش گوشت
flash hook
U
قلاب گوشت
flesh hook
U
قلاب گوشت کش
flesher
U
گوشت فروش
french chop
U
گوشت دنده
spareribs
U
گوشت دنده
fruit pulp
U
گوشت میوه
fuzz ball
U
گوشت زیادی
gambrel
U
قلاب گوشت
white meat
U
گوشت سفید
the pulp of an apple
U
گوشت سیب
lenten
U
بی گوشت لاغر
surloin
U
گوشت مازه
chop
U
گوشت دنده
mangler
U
گوشت خرد کن
masher
U
گوشت کوب
pulpous
U
گوشت دار
pemican
U
گوشت خشکانده
meatman
U
گوشت فروش
murrain
U
گوشت مرده
top round
U
گوشت کبابی
leal meat
U
گوشت لخم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com