English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
certifies U گواهی کردن
certify U گواهی کردن
certifying U گواهی کردن
warrant U گواهی کردن
warranted U گواهی کردن
warranting U گواهی کردن
warrants U گواهی کردن
certification U گواهی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
test U شهادت گواهی بازرسی کردن
tested U شهادت گواهی بازرسی کردن
tests U شهادت گواهی بازرسی کردن
certifies U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying U تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certificate U گواهی صادر کردن
certificates U گواهی صادر کردن
attestation U امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
grant probate of a will U صحت وصیتنامهای را گواهی کردن
natarize U محضر داری کردن گواهی رسمی کردن
Other Matches
probate U گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
stock certificate U گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eye-witnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
attestation U گواهی
certificate [official document] U گواهی
legalization U گواهی
evidence U گواهی
grade U گواهی
mark U گواهی
reference [testimonial] U گواهی
report U گواهی
certificates U گواهی
oral evidence U گواهی
attestation U گواهی
witnessing U گواهی
witnesses U گواهی
certification U گواهی
testimony U گواهی
warranting U گواهی
depositions U گواهی
warrant U گواهی
testimonies U گواهی
warranted U گواهی
certificate U گواهی
witnessed U گواهی
deposition U گواهی
warrants U گواهی
witness U گواهی
certificate of inspection U گواهی بازرسی
certificates U گواهی نامه
deposing U گواهی دادن
certificate of survey U گواهی بازرسی
certificate of quantity U گواهی کمیت
certificate of quality U گواهی کیفیت
certificate of quantity U گواهی مقدار
certificate of receipt U گواهی رسید
certificate of receipt U گواهی وصول
certificate of origin U گواهی مبدا
certificate of measurement U گواهی وزن
certificate of measurement U گواهی مقدار
warrantable U قابل گواهی
certificate of survey U گواهی بازدید
certificating of quantity U گواهی کمیت
warrants U گواهی حکم
deposition U گواهی کتبی
attests U گواهی دادن
attesting U گواهی دادن
attested U گواهی دادن
certificate of weight U گواهی وزن
certifier U گواهی کننده
deponent U گواهی نویس
qualifying certificate U گواهی صلاحیت
quality certificate U گواهی کیفیت
warrant U گواهی حکم
depositions U گواهی کتبی
warranted U گواهی حکم
warranting U گواهی حکم
certificate U گواهی نامه
certified check U چک گواهی شده
licensing U گواهی نامه
interim certificates U گواهی موقت
testimonial U گواهی نامه
testimonials U گواهی نامه
false testimony U گواهی کذب
false evidence U گواهی کدب
testis U تخم گواهی
witness U گواهی دادن
evidence U ملاک گواهی
certified U گواهی شده
witnessed U گواهی دادن
clean bill of health <idiom> U گواهی سلامتی
treasury warrant U گواهی خزانه
witnesses U گواهی دادن
insurance certificate U گواهی بیمه
inspection certificate U گواهی نظارت
inspection certificate U گواهی بازرسی
license U گواهی نامه
testified U گواهی دادن
health certificate U گواهی بهداشت
testifies U گواهی دادن
testify U گواهی دادن
testifying U گواهی دادن
bill of health U گواهی بهداشت
bill of health U گواهی تندرستی
to call in evidence U گواهی خواستن از
to bear witness U گواهی دادن
to bear testimony U گواهی دادن
speak well for U گواهی دادن
bear witness U گواهی دادن
birth certificate U گواهی تولد
certificate of damage U گواهی خسارت
call in evidence U گواهی خواستن از
call to witness U گواهی خواستن از
certificate of origin U گواهی مبداء
attest U گواهی دادن
certificate of health U گواهی بهداشت
certificate of analysis U گواهی بررسی
certificate of compliance U گواهی تطبیق
depose U گواهی دادن
certificate of death U گواهی فوت
certificate of deposit U گواهی سپرده
bear testimony U گواهی دادن
witnessing U گواهی دادن
death certificates U گواهی فوت
deposes U گواهی دادن
death certificate U گواهی فوت
affiant U گواهی نویس
certificate of a doctor U گواهی پزشک
back letter U گواهی تضمین
certificate of exclusive inheritance U گواهی انحصار وراثت
presaging U گواهی دادن بر خبردادن از
presaged U گواهی دادن بر خبردادن از
cover note U گواهی بیمه نامه
cover note U گواهی پوشش بیمه
presages U گواهی دادن بر خبردادن از
certificate of deposits U گواهی نامه سپرده
certificate of measurement U گواهی اندازه و ابعاد
vindicable U قابل گواهی واثبات
give evidence of U گواهی دادن در مورد
attestor U گواهی دهنده گواه
share certificate U گواهی مالکیت سهام
to call any one in testimony U از کسی گواهی خواستن
perjure U گواهی دروغ دادن
bill of health U گواهی صحت مزاج
scrip U گواهی نامه موقت
certificate of deposit U گواهی پول سپرده
presage U گواهی دادن بر خبردادن از
subscriping witness U گواهی کننده سند
false witness U گواهی یاشهادت دروغ
notarization U گواهی محضری و رسمی
to give evidence before the court U در دادگاه گواهی دادن
perjures U گواهی دروغ دادن
perjuring U گواهی دروغ دادن
hearing of evidence U شنوایی گواهی [حقوق]
taking of evidence U شنوایی گواهی [حقوق]
notice of dishonour U گواهی عدم پرداخت
marriage lines U گواهی نامه عروسی
d. certificate U گواهی نامه مرخصی
packing note U گواهی بسته بندی
notice of non payment U گواهی عدم پرداخت
to give evdience U گواهی دادن مدرک بودن از
clean bill of health U گواهی نامه بهداشت کشتی
depone U عزل نمودن گواهی دادن
testimonialize U گواهی نامه یا رضایت دادن
testamur U گواهی نامه گذراندن امتحانات
caption U گواهی مندرج درروی سند
captions U گواهی مندرج درروی سند
hearing of evidence U پذیرش سند و گواهی [حقوق]
perjury U سوگند شکنی گواهی دروغ
bankrupts certificate U گواهی نامه اعاده حیثیت
docl pass U گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
taking of evidence U پذیرش سند و گواهی [حقوق]
To authenticate a signature. U تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء )
I hereby certify that …. U بدینوسیله تصدیق ( گواهی ) می نمایم که …
in witness whereof U برای گواهی مراتب بالا
certified copy U رونوشت گواهی رسمی شده
matricula U دفتر ثبت گواهی نامه نویسی
vouchee U کسیکه برای او گواهی وشهادت میدهند
probate U رونوشت گواهی شده وصیت نامه
floater U گواهی نامه سهام دولتی یا راه اهن
internal evidence U مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
cdp U Processing Data Certificationin گواهی پردازش داده
estreat U رونوشت گواهی شده پیش نویس دادگاه
ccp U Programming inComputer Certificate گواهی برنامه نویسی کامپیوتر
king's evidence U گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
docl pass U گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
attestation clause U عبارتی که در ذیل اسنادبلافاصله قبل از اسامی گواهی کنندگان امضا
clearance in ward U گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
probate U تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
bill of health U گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
mountains witness U کوه هاهم گواهی میدهند حتی کوه ها.......
jurat U گواهی امضاء وهویت امضاء کننده
perjury U قسم دروغ گواهی دروغ
record U ثبت گواهی ثبت شده
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
statute of fraud U قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com