Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fly speck
U
گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
where
U
درجایی که
stay put
<idiom>
U
درجایی ماندن
sit on
<idiom>
U
عضو بدن درجایی
leave behind
<idiom>
U
جاگذاشتن چیزی درجایی
To put up at a place .
U
درجایی منزل کردن
bide
U
درجایی باقی ماندن
to keep an appointment
U
سروقت معین درجایی حاضرشدن
hit the dirt
<idiom>
U
خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
His name is never mentioned anywhere .
U
اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
to wear out one;
U
از زیاد ماندن درجایی مزاحم صاحب خانه شدن
incurved
U
تو گذاشته
new laid
U
تازه گذاشته
in pawn
U
گرو گذاشته
of ripe years
U
پابسن گذاشته
new-laid
U
تازه گذاشته
included
U
تو گذاشته تو مانده
stay behind
U
نیروی جا گذاشته شده
cubes
U
هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
cube
U
هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
I am wearing my hat at an angle .
U
کلاهم را کج ( یکوری ) سرم گذاشته ام
I have pledged ( staked ) my reputation on it .
U
شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
He is through ( done ) with politics .
U
سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
on sale
U
در معرض فروش گذاشته شده
quartus
U
چهارمی شخص گذاشته وبارقم
specific devise
U
زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
the price was not reasonable
U
بهای گزافی بران گذاشته بودند
out of place
<idiom>
U
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
He had a cigar between his lips .
U
یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
spot shot
U
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
lipping
U
قطعه چوبی که در ترک یاشکاف کمان گذاشته شده
plate mark
U
طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
gingall
U
یکجورتفنگ سنگین که روی پایهای گذاشته اتش میکنند
stay behind
U
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
succeeding spot
U
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
chip off the old block
<idiom>
U
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
Any reform of the insurance law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
dog cart
U
یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
Any reform of the pension law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
music stands
U
میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
ostensorium
U
فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
anchor block
U
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
slush fund
U
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush funds
U
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
foot block
قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود.
hallmarks
U
عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
ostensory
U
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
monstrance
U
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
hallmark
U
عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
liquidity perference
U
جدولی که میزان پولهایی را که مردم جهت استفاده از ربح انهاراکد گذاشته اند نشان میدهد
persiennes
U
یکجور پشت پنجرهای که تیکههای چوب یا اهن نازک راترک ترک ... کار گذاشته اند
stamped addressed envelope
پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
quantum meruit
U
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
net ball
U
یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
mortgage property
U
مال مرهون مال به رهن گذاشته شده
fallow
U
بایر گذاشته ایش کردن شخم کردن
horned scully
U
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
in the light of
U
بشکل
hoofs
U
بشکل سم
in the shape of
U
بشکل
floriform
U
بشکل گل
pinnately
U
بشکل پر
hoof
U
بشکل سم
arundinaceous
U
بشکل نی
caprine
U
بشکل بز
ungulate
U
بشکل سم
crossways
U
بشکل صلیب
broaching
U
بشکل مته
crossways
U
بشکل ضرب در
like
U
بشکل یاشبیه
cordate
U
بشکل قلب
liquidly
U
بشکل مایع
fiddle headed
U
بشکل سرویولون
liked
U
بشکل یاشبیه
likes
U
بشکل یاشبیه
convexty
U
بشکل محدب
fugitively
U
بشکل فراری
broaches
U
بشکل مته
broached
U
بشکل مته
fashioned
U
بشکل در اوردن
enigmatize
U
بشکل معمادراوردن
forkedly
U
بشکل چنگال
cuculiform
U
بشکل فاخته
form
U
بشکل دراوردن
formed
U
بشکل دراوردن
forms
U
بشکل دراوردن
fastigiate
U
بشکل مخروط
editorially
U
بشکل سرمقاله
broach
U
بشکل مته
cruciform
U
بشکل صلیب
distributively
U
بشکل توزیع
diagrammatically
U
بشکل هندسی
butterflies
U
بشکل پروانه
awl shaped
U
بشکل درفش
in intaglio
U
بشکل کنده
in a narrative style
U
بشکل روایت
arboraceous
U
بشکل درخت
decimally
U
بشکل اعشار
aqua
U
محلولی بشکل اب
aliform
U
بشکل بال
actinomorphous
U
بشکل شعاعی
semicircular
U
بشکل نیمدایره
nebulous
U
بشکل ابر
aciform
U
بشکل سوزن
ibex
U
بشکل بزکوهی
shaped
U
بشکل درامده
hamate
U
بشکل قلاب
butterfly
U
بشکل پروانه
fashion
U
بشکل در اوردن
fashioning
U
بشکل در اوردن
fashions
U
بشکل در اوردن
lunate
U
بشکل هلال
campanulate
U
بشکل زنگ
dendroid
U
بشکل درخت
lick into shape
U
بشکل در اوردن
cylindrically
U
بشکل استوانه
baculiform
U
بشکل میله
actinomorphic
U
بشکل شعاعی
crosswise
U
بشکل ضرب در
spheral
U
بشکل دایره
three square
U
بشکل مثلث
ungulate
U
بشکل ناخن
wedgy
U
بشکل گوه
triangular
U
بشکل مثلث
sheaflike
U
بشکل تیردان
shaper
U
بشکل در اورنده
shaped like an apple
U
بشکل سیب
squamation
U
بشکل فلس
sickles
U
بشکل داس
styliform
U
بشکل قلم
stpular
U
بشکل خال
vinal
U
بشکل شراب
lyrically
U
بشکل غزل
vegetably
U
بشکل سبزی
stelliform
U
بشکل ستاره
sickle
U
بشکل داس
crosswise
U
بشکل صلیب
tympanic
U
بشکل طبل
teed
U
هر چیزی بشکل T
spikelike
U
بشکل میخ
sigmate
U
بشکل حرف S
tee
U
هر چیزی بشکل T
tubby
U
بشکل وان
obcordate
U
بشکل دل وارونه
tragically
U
بشکل تراژدی
quadrant gularly
U
بشکل چهارگوش
teeing
U
هر چیزی بشکل T
racemose
U
بشکل خوشه
tees
U
هر چیزی بشکل T
scincoid
U
بشکل سقنقر
rotiform
U
بشکل چرخ
ridgewise
U
بشکل خرپشته
ridgeways
U
بشکل خرپشته
hooky
U
بشکل قلاب
squarely
U
بشکل چهارگوش
ovally
U
بشکل بیضی
gelatiniform
U
بشکل ژلاتین سریشمی
gelatinate
U
بشکل ژلاتین دراوردن
gastrulate
U
بشکل گاسترولا دراوردن
to get into shape
U
بشکل منظمی دراوردن
gastrulate
U
بشکل گاسرتولا در امدن
verbify
U
بشکل فعل دراوردن
to unionise
[British E]
U
بشکل اتحادیه درآوردن
finitely
U
بشکل فعل مسندی
verbify
U
بشکل لفظ دراوردن
zombi
U
خدایی بشکل مار
wage income
U
درامد بشکل دستمزد
gelatination
U
تبدیل بشکل ژلاتین
w
U
هرچیزی بشکل حرف w
virgate
U
راست بشکل عصا
fungiform
U
بشکل قارچ وسماروغ
to unionize
[American E]
U
بشکل اتحادیه درآوردن
to draw in outline
U
بشکل طرح کشیدن
jellify
U
بشکل لرزانک در اوردن
sepal oid
U
بشکل کاسبرگ کاسبرگی
semilunar
U
بشکل نیم ماه
riddlingly
U
بشکل معما یا چیستان
lyrate
U
بشکل چنگ یا بربط
m
U
هر چیزی بشکل حرف
rectangularly
U
بشکل راست گوشه
pseudomorphism
U
تحول بشکل کاذب
preform
U
قبلا بشکل دراوردن
operatize
U
بشکل اپرا در اوردن
nucleate
U
بشکل هسته شدن
novelize
U
بشکل داستان در اوردن
indexical
U
مرتب بشکل فهرست
sibilation
U
تلفظ بشکل حرف " س "
singularize
U
بشکل مفرد دراوردن
hemihedral
U
بشکل نصف محرف
hemihedral
U
بشکل نصفه وجهی
to cut into a brilliant
U
بشکل برلیان تراشیدن
i girder
U
تیری که بشکل ) باشد
syllogize
U
بشکل منطقی دراوردن
impearl
U
بشکل مروارید در اوردن
swage
U
بشکل قالب دراوردن
sugarloaf
U
بشکل کله قند
sugar loaf
U
بشکل کله قند
in a tabular form
U
بشکل جدول یافهرست
stellify
U
بشکل ستاره درامدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com