Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
argue
U
گفتگو کردن مشاجره کردن
argued
U
گفتگو کردن مشاجره کردن
argues
U
گفتگو کردن مشاجره کردن
arguing
U
گفتگو کردن مشاجره کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
go at
<idiom>
U
مشاجره کردن
halsie
U
مشاجره کردن
wrangled
U
مشاجره کردن
wrangling
U
مشاجره کردن
spar
U
مشاجره کردن
pettifog
U
مشاجره کردن
wrangle
U
مشاجره کردن
altercate
U
مشاجره کردن
sparred
U
مشاجره کردن
spars
U
مشاجره کردن
wrangles
U
مشاجره کردن
flite
U
مشاجره کردن
tug-of-war
<idiom>
U
مشاجره کردن
falling-out
<idiom>
U
مشاجره کردن
contesting
U
ستیزه کردن مشاجره
contest
U
ستیزه کردن مشاجره
contests
U
ستیزه کردن مشاجره
contested
U
ستیزه کردن مشاجره
brabble
U
مشاجره کردن دعوا
discussing
U
مطرح کردن گفتگو کردن
discuss
U
مطرح کردن گفتگو کردن
discussed
U
مطرح کردن گفتگو کردن
discusses
U
مطرح کردن گفتگو کردن
debate
U
گفتگو کردن
speaks
U
گفتگو کردن
speak
U
گفتگو کردن
discuss
U
گفتگو کردن
to talk
[to]
U
گفتگو کردن
[با]
negotiating
U
گفتگو کردن
negotiate
U
گفتگو کردن
intertalk
U
گفتگو کردن
negotiated
U
گفتگو کردن
negotiates
U
گفتگو کردن
soliloquize
U
باخود گفتگو کردن
to have an i. with any one
U
باکسی دیدار و گفتگو کردن
communed
U
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
to off negotiations
U
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
communes
U
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
commune
U
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communing
U
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
collogue
U
توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
to negotiate
[about; on; for]
something
[with somebody]
U
گفتگو و معامله کردن
[با کسی درباره چیزی]
to talk something over with somebody
U
با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
pique
U
مشاجره
dispute
U
مشاجره
halsie
U
مشاجره
disputed
U
مشاجره
contretemps
U
مشاجره
disputing
U
مشاجره
honest broker
U
مشاجره
falling out
U
مشاجره
falling-out
U
مشاجره
disputes
U
مشاجره
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
dispute
U
مشاجره نزاع
plea
U
مشاجره مدافعه
scuffles
U
جنجال مشاجره
scuffled
U
جنجال مشاجره
scuffle
U
جنجال مشاجره
disputed
U
مشاجره نزاع
logomachy
U
مشاجره بر سر لفظ
disputes
U
مشاجره نزاع
disputing
U
مشاجره نزاع
scuffling
U
جنجال مشاجره
pleas
U
مشاجره مدافعه
bust-up
U
دعوا-مشاجره
contention
U
مشاجره نزاع
contentions
U
مشاجره نزاع
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
dissent
U
مشاجره بر سر رای داور
wrangled
U
داد و بیداد مشاجره
habble
U
داد وبیداد مشاجره
wrangle
U
داد و بیداد مشاجره
wrangler
U
اهل مشاجره مخاصم
wrangles
U
داد و بیداد مشاجره
fall out
U
رخ دادن مشاجره داشتن
wrangling
U
داد و بیداد مشاجره
dissented
U
مشاجره بر سر رای داور
dissents
U
مشاجره بر سر رای داور
We had a slight contretemps at the parking lot
[car park]
.
U
ما یک مشاجره خفیفی در پارکینگ داشتیم.
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
make up
<idiom>
U
دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
parle
U
گفتگو
conversation
U
گفتگو
colloquy
U
گفتگو
conversations
U
گفتگو
colloquies
U
گفتگو
conversing
U
گفتگو
negotiation
U
گفتگو ها
negotiations
U
گفتگو ها
negotiations
U
گفتگو
talks
U
گفتگو
talked
U
گفتگو
talk
U
گفتگو
parlance
U
گفتگو
negotiation
U
گفتگو
dialog
U
گفتگو
discussions
U
گفتگو
discussion
U
گفتگو
converse
U
گفتگو
conversed
U
گفتگو
converses
U
گفتگو
indisputable
U
بی گفتگو
tractarian
U
گفتگو
chitchat
U
گفتگو
chit chat
U
گفتگو
chit-chat
U
گفتگو
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
wrangling
U
داد و بیداد
[مشاجره]
[نزاع]
[اصطلاح تحقیر آمیز]
dialogue
U
گفتگو صحبت
dialogues
U
گفتگو صحبت
monology
U
گفتگو باخود
conference
U
گفتگو مذاکره
conferences
U
گفتگو مذاکره
debatable
U
قابل گفتگو
interlocutress
U
طرف گفتگو
discussions
U
گفتگو منافره
to make overtures
U
گفتگو اغازکردن
out of one's shell
<idiom>
U
گفتگو دوستانه
discussion
U
گفتگو منافره
tractate
U
بحث گفتگو
upsetting conversation
U
گفتگو ناراحت کننده
to toughen one's tone
U
در گفتگو سخت شدن
negotiatory
U
مبنی بر معامله یا گفتگو
mime
U
تقلید نمایش بدون گفتگو
chime in
<idiom>
U
ملحق شدن (آهنگ یا گفتگو)
palor
U
اطاق برای گفتگو خصوصی
interlocutress
U
زنی که طرف گفتگو باشد
miming
U
تقلید نمایش بدون گفتگو
mimes
U
تقلید نمایش بدون گفتگو
mimed
U
تقلید نمایش بدون گفتگو
treater
U
مذاکره کننده طرف گفتگو
lambency
U
ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
shoptald
U
گفتگو درباره وضع کسب
locutory
U
تالاریا اطاق گفتگو در خانقاه راهبان
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
soliloquies
U
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquy
U
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
photomagnetism
U
شاخهای از فیزیک که ازرابطه مقناطیس بروشنایی گفتگو میکند
pediatrics or pae
U
شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
aeromedicine
U
قسمتی از طب که دربارهء بیماریها و اختلالات ناشی از پرواز گفتگو میکند
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com