Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hangry
<adj.>
U
گشنگی که دچار عصبانیت میشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bomb
U
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed
U
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed out
U
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombs
U
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
Sea
[mountain]
air makes you hungry.
U
هوای دریایی
[کوهستانی]
گشنگی می آورد.
Hunger is the best sauce.
<proverb>
U
گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است.
[ضرب المثل ]
heat
U
عصبانیت
heebie jeebies
U
عصبانیت
willies
U
عصبانیت
heats
U
عصبانیت
ire
U
عصبانیت
huff
U
عصبانیت
boiling points
U
عصبانیت
infuriation
U
عصبانیت
boiling point
U
عصبانیت
snit
U
عصبانیت
on the warpath
<idiom>
U
عصبانیت زیاد
thraw
U
درد عصبانیت
to soften one's anger
U
فرونشاندن عصبانیت
take it out on
<idiom>
U
بی محلی به خاطر عصبانیت
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
ill at ease
<idiom>
U
احساس عصبانیت وناراحتی
jitter
U
با عصبانیت رفتار کردن
jitter
U
با عصبانیت سخن گفتن
for crying out loud
<idiom>
U
نشان دادن عصبانیت
jitters
U
عصبانیت فوق العاده
cut off one's nose to spite one's face
<idiom>
U
به حدنهایت رسیدن عصبانیت
top
U
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
chafe
U
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
turn over in one's grave
<idiom>
U
از عصبانیت سکته میکنددق میکند
chafing
U
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
stir up a hornet's nest
<idiom>
U
باعث عصبانیت مردم شدن
chafes
U
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
nettles
U
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
to snap at someone
U
یکدفعه سر کسی
[با عصبانیت]
داد زدن
nettle
U
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
sectors
U
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector
U
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal
U
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
stricken with fever
U
دچار تب
afoul
U
دچار
stricken
U
دچار
dysenteric
U
دچار زحیر
strikebound
U
دچار اعتصاب
vertiginous
U
دچار سرگیجه
perverted
U
دچار ضلالت
wind broken
U
دچار پربادی
hysterically
U
دچار تپاکی
measled
U
دچار سرخجه
hysterically
U
دچار هیستری
neuralgic
U
دچار درداعصاب
hysterical
U
دچار تپاکی
hysterical
U
دچار هیستری
snow bound
U
دچار برف
strangurious
U
دچار چکمیزک
catch
U
دچار شدن به
insomnious
U
دچار بیخوابی
embroils
U
دچار کردن
agonist
U
دچار اضطراب
agonist
U
دچار کشمکش
consumptives
U
دچار مرض سل
hungry
U
دچار گرسنگی
embroil
U
دچار کردن
hungriest
U
دچار گرسنگی
hungrier
U
دچار گرسنگی
dizzy
U
دچار دوران سر
embroiled
U
دچار کردن
embroiling
U
دچار کردن
bitten with
U
الوده دچار
seize
U
دچار حمله
cropsick
U
دچار رودل
in queer street
U
دچار رسوایی
seized
U
دچار حمله
hydrocephalous
U
دچار استسقای سر
hydrocephalic
U
دچار استسقای سر
seizes
U
دچار حمله
consumptive
U
دچار مرض سل
wind bound
U
دچار باد مخالف
serpiginous
U
دچار زرد زخم
plaguing
U
دچار طاعون کردن
plagues
U
دچار طاعون کردن
plagued
U
دچار طاعون کردن
plague
U
دچار طاعون کردن
thunderstrike
U
دچار رعدوبرق شدن
thunderstrike
U
دچار صاعقه شدن
mycotic
U
دچار ناخوشی قارچی
convulsed
U
دچار تشنج کردن
rhematicky
U
دچار باد مفاصل
iritic
U
دچار اماس عنبیه
lumbaginous
U
دچار کمر درد
neurotic
U
دچار اختلال عصبی
moon blind
U
دچار اماس نوبتی
embroiled in war
U
دچار یا گرفتار جنگ
bulimious
U
دچار جوع گاوی
convulse
U
دچار تشنج کردن
troubling
U
دچار کردن اشفتن
necrotic
U
دچار غانقرایایا فساداستخوان
troubles
U
دچار کردن اشفتن
neuropath
U
دچار اختلالات عصبی
porriginous
U
دچار سعفی یا کچلی
convulsing
U
دچار تشنج کردن
convulses
U
دچار تشنج کردن
pellagrous
U
دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
To have an accident.
دچار تصادف شدن
To get into difficulties.
U
دچار اشکال شدن
to fall into
U
دچار
[حالتی]
شدن
to let in for
U
گرفتار یا دچار کردن
understaffed
U
دچار کمبود کارمند
feel the pinch
<idiom>
U
دچار بی پولی شدن
trouble
U
دچار کردن اشفتن
to get into
U
دچار
[حالتی]
شدن
neurasthenic
U
دچار خستگی یاضعف اعصاب
swamps
U
دچار کردن مستغرق شدن
to cach one's death
U
دچار سرماخوردگی کشنده شدن
hypochondriacal
U
دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
i am in a sorry hopeless etc
U
دچار وضع بدی شده ام
wronged
U
دچار خطا و انحطاط مظلوم
traumatizing
U
دچار روان زخم کردن
swamping
U
دچار کردن مستغرق شدن
traumatizes
U
دچار روان زخم کردن
traumatized
U
دچار روان زخم کردن
traumatize
U
دچار روان زخم کردن
traumatising
U
دچار روان زخم کردن
traumatises
U
دچار روان زخم کردن
traumatised
U
دچار روان زخم کردن
stenosed
U
دچار هرگونه تنگی مجرا
swamped
U
دچار کردن مستغرق شدن
asthmatic
U
دچار تنگی نفس اسمی
plunged in war
U
سخت گرفتاریا دچار جنگ
asthmatics
U
دچار تنگی نفس اسمی
phlebitic
U
دچار اماس جدار ورید
astigmatic
U
دچار بی نظمی درجلیدیهء چشم
paretic
U
دچار فلج ناقص یا عضلانی
swamp
U
دچار کردن مستغرق شدن
echoes
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoing
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
forms
U
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
formed
U
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form
U
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
perfoliate
U
درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
averaged
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averaging
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averages
U
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
traces
U
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
traced
U
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
trace
U
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
loads
U
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
U
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
chain react
U
دچار واکنشهای مسلسل وزنجیری شدن
parotitic
U
دچار اماس در غده بنا گوشی
melanotic
U
دچار سیاهی غیر طبیعی درپوست
conscience-stricken
U
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
soft
U
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
dummy
U
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
softer
U
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
dummies
U
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
softest
U
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
to make ones blood run cold
U
کسی را از عصبانیت در اوردن یا کسی را کشتن
suffix notation
U
عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
town fog
U
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
throughput
U
نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
master
U
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
mastered
U
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
seconds
U
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
second
U
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
masters
U
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
seconded
U
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
seconding
U
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
fates
U
مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
fate
U
مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
hydrocele
U
دچار ازدیاد فشارمایع در داخل بطنهای مغز
faxed
U
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
workgroup
U
خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
faxes
U
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
faxing
U
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
fax
U
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
horned scully
U
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
frenzied attacker
U
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
person running amok
U
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
euthanasia
U
مرگ یا قتل کسانی که دچار مرض سخت و لاعلاجند
auto
U
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
autos
U
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
standards
U
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard
U
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
nymphomanic
U
دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
The warning light seems to have malfunctioned.
U
چراغ خطر به نظر می رسد دچار نقص فنی شده است.
phototransistor
U
نیمه هادی حالت جامد که باجذب نور حفره هایی در ان ایجاد میشود و این جریان توسط عمل ترانزیستور تاچندین برابر تشدید میشود
muddy weather
U
هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود
[هوا و فضا]
self-
U
قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان
config.sys
U
این فایل در هنگام روشن شدن CPU یک بار خوانده میشود و سیستم عامل بار میشود
transferring
U
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfer
U
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfers
U
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
asynchronous
U
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
vives
U
یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
palmtop
U
کامپیوتر شخصی که آن قدر کوچک است که در یک است جا میشود و با دست دیگر پردازش میشود
addition
U
عمل جمعی که نتیجه در محل یکی از عملوندهای عمل جمع ذخیره میشود یعنی روی مقدار قبلی آن نوشته میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com