English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stalement U گره خوردن منجر به اعلام سرپا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
standing U سرپا وضع
standing crop U محصول سرپا
hunker U سرپا ایستادن
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
assists U پاس منجر به گل
assisting U پاس منجر به گل
assisted U پاس منجر به گل
redound U منجر شدن
conduce U منجر شدن
lead U منجر شدن
trepan U منجر شدن به
leads U منجر شدن
conducive U منجر شونده
eventuate U منجر شدن
assist U پاس منجر به گل
blow resulting in death U ضربه منجر به موت
endo U تصادف منجر به واژگونی
explusion foul U خطای منجر به اخراج
turnover U خطای منجر به از کف دادن توپ
buttending U خطای چوب منجر به پنالتی
swag U تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork U ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
pinning combination U مجموع حرکات منجر به ضربه فنی
concussion U صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
paths U محل فایل در لیست زیر دایرکتوری منجر به آن
path U محل فایل در لیست زیر دایرکتوری منجر به آن
amuck U یک نوع جنون دراثرمرض مالاریا که منجر به خودکشی میشود
probative U حقایقی که مالا" به اثبات مساله اصلی منجر شود
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. U روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
trip U لغزش خوردن سکندری خوردن
trips U لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles U غلت خوردن معلق خوردن
tripped U لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
tumble U غلت خوردن معلق خوردن
grog U دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
bombed out U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bombs U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bomb U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bombed U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
recital U قسمتی از سند که اعمال و اسناد ومباحث و مطالبی را که به تنظیم ان منجر شده است راشرح میدهد
recitals U قسمتی از سند که اعمال و اسناد ومباحث و مطالبی را که به تنظیم ان منجر شده است راشرح میدهد
upwash U حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
cruelty U در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
russian revolution U وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
Sophrosyne U وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
internationalism U روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
to drink wine U می خوردن شراب خوردن
air alert warning U اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
annunciator U اعلام گر
Annunciation U اعلام
notification U اعلام
predication U اعلام
declaration U اعلام
enouncement U اعلام
declarations U اعلام
enunciation U اعلام
indiction U اعلام
intimations U اعلام
promulgator U اعلام
intimation U اعلام
indigitation U اعلام
promulgation U اعلام
acknowledgement U اعلام
meld U اعلام
acknowledgements U اعلام
proclamations U اعلام
acknowledgments U اعلام
proclamation U اعلام
indictment U اعلام جرم
promulgation U اعلام دارنده
blazon U اعلام کردن
enunciable U اعلام کردنی
foretoken U اعلام قبلی
enunciator U اعلام کننده
touche U اعلام برخورد
quotes U اعلام کردن
quoted U اعلام کردن
indictments U اعلام جرم
enounce U اعلام کردن
enouce U اعلام کردن
impeachment U اعلام جرم
announce U اعلام کردن
line call U اعلام خط نگهدار
receipt U اعلام وصول
receipts U اعلام وصول
damm U بد اعلام کردن
declaration of interest U اعلام بهره
blazer U اعلام کننده
blazers U اعلام کننده
call out U اعلام خطر
hanger U اعلام کننده
declaration U اعلامیه اعلام
broadcast U اعلام کردن
broadcasts U اعلام کردن
larum U اعلام خطر
declarations U اعلامیه اعلام
declaredly U بطور اعلام
sound alarm U اعلام صدا
statement of charge U اعلام اتهامات
warning U اعلام خطر
warnings U اعلام خطر
promulgate U اعلام کردن
disclosed U اعلام شده
hangers U اعلام کننده
acknowledgement of receipt U اعلام وصول
acknowledgment U اعلام وصول
advice of fate U اعلام وضعیت
advising bank U اعلام میکند
proclamations U اعلام کردن
proclamation U اعلام کردن
announced U اعلام کردن
alerting U اعلام خطرکردن
promulgating U اعلام کردن
promulgates U اعلام کردن
promulgated U اعلام کردن
enunciating U اعلام کردن
enunciates U اعلام کردن
enunciated U اعلام کردن
enunciate U اعلام کردن
announcing U اعلام کردن
announces U اعلام کردن
vociferator U اعلام دارنده
promulge U اعلام کردن
proclaimer U اعلام کننده
exclaim U اعلام کردن
acclaiming U اعلام کردن
exclaimed U اعلام کردن
exclaiming U اعلام کردن
acclaimed U اعلام کردن
exclaims U اعلام کردن
acclaim U اعلام کردن
annunciator U اعلام کننده
quote U اعلام کردن
statement U اعلام کردن
acclaims U اعلام کردن
statements U اعلام کردن
promulgator U اعلام دارنده
pronouncer U اعلام کننده
early warning U اعلام خطر کردن
alert U اعلام خطر اژیرهوایی
early-warning U اعلام خطر کردن
impeaching U اعلام جرم کردن
impeaches U اعلام جرم کردن
impeached U اعلام جرم کردن
impeach U اعلام جرم کردن
The results of the competition were announced . U نتایج مسابقه اعلام شد
alerts U اعلام خطر اژیرهوایی
fab U اعلام موافقتبا چیزی
absolving U اعلام بی تقصیری کردن
battle lantern U چراغ اعلام خطر
authenticator U اعلام کننده نشانی
acknowledgement U اعلام وصول رسید
pyrotechnics U فشفشفه اعلام خطر
absolve U اعلام بی تقصیری کردن
absolved U اعلام بی تقصیری کردن
absolves U اعلام بی تقصیری کردن
acknowledgment U اعلام معرف اعتراف
annunciator U اعلام کننده فرامین
indict U اعلام جرم کردن
acknowledgments U اعلام وصول رسید
announce in advance U از پیش اعلام کردن
warning signal U علامت اعلام خطر
chemical alarm U اعلام خطر شیمیایی
warning net U شبکه اعلام خطر
caution flag U پرچم اعلام خطر
airborne early warning U اعلام خطر هوابرد
call out U اعلام خطر کردن
acknowledgment U شماره اعلام وصول
alerted U اعلام خطر اژیرهوایی
aldis lmap U چراغ اعلام خطر
acknowledgements U اعلام وصول رسید
declaration of indulgence U اعلام ازادی دینی
indicted U اعلام جرم کردن
alert station U ایستگاه اعلام خطر
delayed whistle U سوت اعلام افساید
indicting U اعلام جرم کردن
hail U اعلام ورود کردن
hailed U اعلام ورود کردن
hailing U اعلام ورود کردن
hails U اعلام ورود کردن
indicts U اعلام جرم کردن
declared value U قیمت اعلام شده
declared value U بهای اعلام شده
declared capital U سرمایه اعلام شده
very pistol U طپانچه اعلام خطر
proclamatory U متضمن اگهی یا اعلام
merged U اعلام مسیر تعقیب
acknowledges U اعلام نشانی کردن
acknowledges U اعلام معرف کردن
blinds U چراغ اعلام خطر
test announcement U اعلام نتیجه ازمایش
blinded U چراغ اعلام خطر
indicter U اعلام جرم کننده
blind U چراغ اعلام خطر
acknowledging U اعلام وصول کردن
issue price U قیمت اعلام شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com