English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outside kick and front headlock U گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
impartially U ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
outside pass U رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
olympic lift and cross face U گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
injudiciously U بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
discerningly U ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pusillanimously U ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
fast and loose U ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
pig headedly U ازروی کله شقی ازروی کودنی
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
expertly U ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically U ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
side sweep and over under U گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
handle U احساس بادست
hand play U شوخی بادست
freehand U بادست باز
handwrite U بادست نوشتن
handles U احساس بادست
headlong U بادست پاچگی تند
clamber U بادست وپا بالارفتن
clambers U بادست وپا بالارفتن
clambering U بادست وپا بالارفتن
paddle U بادست نوازش کردن
paddled U بادست نوازش کردن
paddles U بادست نوازش کردن
paddling U بادست نوازش کردن
handwork U بادست انجام شده
scramble U بادست وپا بالارفتن
scrambled U بادست وپا بالارفتن
scrambles U بادست وپا بالارفتن
manipulate U بادست عمل کردن
handier U بادست انجام شده
handiest U بادست انجام شده
handy U بادست انجام شده
scrambling U بادست وپا بالارفتن
manipulated U بادست عمل کردن
manipulatory U بادست درست شده
manipulates U بادست عمل کردن
clambered U بادست وپا بالارفتن
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
wind U چرخاندن
swivel U چرخاندن
whirl U چرخاندن
pivots U چرخاندن
rotate U چرخاندن
swivels U چرخاندن
swivelled U چرخاندن
whirled U چرخاندن
whirls U چرخاندن
rotated U چرخاندن
rotates U چرخاندن
winds U چرخاندن
whirling U چرخاندن
pivoted U چرخاندن
pivot U چرخاندن
wry U به اطراف چرخاندن
spin U به درازاکشاندن چرخاندن
wryly U به اطراف چرخاندن
spins U به درازاکشاندن چرخاندن
kwon U ضربه زدن بادست و خرد کردن با پا
gesticulatory U متضمن اشارات وحرکات بادست وسر
trolls U چرخیدن چرخاندن گرداندن
death spiral U حرکت چرخاندن یار
troll U چرخیدن چرخاندن گرداندن
to spin something U چیزی را تند چرخاندن
to spin a wheel U چرخی را تند چرخاندن
backdrop U پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
bongos U یکنوع طبل دوطرفه که بادست نواخته میشود
bongo U یکنوع طبل دوطرفه که بادست نواخته میشود
backdrops U پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
corporal oath U سوگندی که بادست زدن بکتاب یاد کنند
cranked U میل لنگ گرداندن چرخاندن
slashes U چرخاندن چوب به طرف حریف
slashed U چرخاندن چوب به طرف حریف
slash U چرخاندن چوب به طرف حریف
cranks U میل لنگ گرداندن چرخاندن
cranking U میل لنگ گرداندن چرخاندن
fishtail U چرخاندن دم هواپیما بمنظورکاستن سرعت ان
slashing U چرخاندن چوب به طرف حریف
crank U میل لنگ گرداندن چرخاندن
handing U کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
hand U کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
to turn one's back on somebody U پشت خود را به طرف کسی چرخاندن
supination U چرخاندن کف دست به سمت بالا برگرداندن پا
overstand U بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
teleprompter U اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
to spin laundry in the washing machine U لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
island pullout U مانور چرخاندن تخته موج برای ردکردن موج
half left U فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
turboprop U توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
from U ازروی
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
contumaciously U ازروی سرکشی
shabbily U ازروی پستی
emulously U ازروی هم چشمی
crookedly U ازروی نادرستی
corruptly U ازروی تباهی
egotistically U ازروی خودبینی
contextually U ازروی قراین
dizzily U ازروی گیجی
distastefully U ازروی بی رغبتی
considerately U ازروی ملاحظه
dishonorable U ازروی بی شرمی
disgustedly U ازروی بیزاری
discursively U ازروی استدلال
discontentedly U ازروی نارضایتی
preponderantly U ازروی فضیلت
doubliy U ازروی تزویر
deridingly U ازروی ریشخند
constrainedly U ازروی اجبار
disingenuously U ازروی تزویر
distractedly U ازروی گیجی
disobilgingly U ازروی نامهربانی
dissolutely U ازروی هرزگی
enterprisingly U ازروی توکل
submissively U ازروی فروتنی
irreverently U ازروی بی حرمتی
irresolutely U ازروی بی تصمیمی
irreligiously U ازروی بی دینی
irefully U ازروی تندی
insesately U ازروی بی عاطفگی
grammatically U ازروی دستور
inexactly U ازروی بی دقتی
indelicately U ازروی بی نزاکتی
indecisively U ازروی دو دلی
indecently U ازروی بی شرمی
incontinently U ازروی بی عفتی
inconstantly U ازروی بی ثباتی
muddily U ازروی گیجی
mystically U ازروی تصوف
profligately U ازروی هرزگی
constantly U ازروی ثبات
powerlessly U ازروی ضعف
politicly U ازروی مصلحت
huffily U ازروی زودرنجی
huffily U ازروی کج خلقی
querulousy U ازروی کج خلقی
pettishly U ازروی کج خلقی
perfidiously U ازروی خیانت
to get off U برخاستن ازروی
open mindldly U ازروی بی تعصبی
obedienlv U ازروی فرمانبرداری
in the abstract U ازروی تجرید
immorally U از ازروی بد اخلاقی
headily U ازروی خودسری
flightily U ازروی بوالهوسی
flatulently U ازروی لاف
flatulently U ازروی نفخ
finically U ازروی وسواس
dissolute U ازروی هرزگی
illy U ازروی بد خواهی
fatuously U ازروی بیشعوری
facetiously U ازروی شوخی
experientially U ازروی تجربه
excursively U ازروی بی ترتیبی
evadingly U ازروی تجاهل
floutingly U ازروی استهزاء
floutingly U ازروی اهانت
ill naturedly U ازروی بد خویی
ill humouredness U ازروی بد خلقی
ill humouredly U ازروی بدخلقی
ill humouredly U ازروی بد خویی
hurry skurry U ازروی دستپاچگی
hurry scurry U ازروی دستپاچگی
heretically U ازروی فسادعقیده
purposelessly U ازروی بی مقصودی
glozingly U ازروی مداهنه
frivolously U ازروی نادانی
fractiously U ازروی کج خلقی
inexorably U ازروی سنگدلی
equivocally U ازروی ایهام
blunderingly U ازروی اشتباه
inefficiently U ازروی بی عرضگی
joyfully U ازروی خوشحالی
rakishly U ازروی هرزگی
basely U ازروی پستی
irritably U ازروی تندمزاجی
puerilely U ازروی بچگی
economically U ازروی اقتصاد
empirically U ازروی شارلاتانی
by the book U ازروی کتاب
pessimistically U ازروی بد بینی
inadequately U ازروی بی کفایتی
impatiently U ازروی بی صبری
impatiently U ازروی ناشکیبایی
by i U ازروی ندانستگی
blamelessly U ازروی بی گناهی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com