English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
engage U گرفتن استخدام کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recruiting U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruited U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruit U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruits U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
union shop U یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
chargeable accessions U استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
engages U استخدام کردن
employs U استخدام کردن
engage U استخدام کردن
take into service U استخدام کردن
to retain U استخدام کردن
employ U استخدام کردن
employed U استخدام کردن
employing U استخدام کردن
enroll U استخدام کردن
recruit U نواموز استخدام کردن
reemploy U دوباره استخدام کردن
recruited U نواموز استخدام کردن
reengage U دوباره استخدام کردن
recruiting U نواموز استخدام کردن
recruits U نواموز استخدام کردن
to retain a freelancer U استخدام کردن پیشه ور آزاد
employ U بکار گماشتن استخدام کردن
employed U بکار گماشتن استخدام کردن
employs U بکار گماشتن استخدام کردن
take on <idiom> U استخدام کردن،اجازه دادن
employing U بکار گماشتن استخدام کردن
to hire U برگزیدن برای کار [استخدام کردن]
application U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
applications U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
to engage somebody as somebody U کسی را به عنوان کسی [در پیشه ای] استخدام کردن
service U استخدام
serviced U استخدام
employment U استخدام
sorb U استخدام
recruitment U استخدام
public service U استخدام دولتی
employers U استخدام کننده
employer U استخدام کننده
featherbed U استخدام کارمنداضافی
personnel management U مدیریت استخدام
personnel manager U مدیر استخدام
retd U مخفف در استخدام
unemployable U غیرفابل استخدام
employable U قابل استخدام
reenagement U استخدام دوباره
labour policy U سیاست استخدام کارکنان
administrative contracting office U دفتر استخدام کارگزینی
inductee U نفر استخدام شده
working paper U ورقهء استخدام کارگر
sign on U قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
reenlistment U دوباره در ارتش استخدام شدن
open shop U بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
obtains U فراهم کردن گرفتن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
educe U گرفتن استخراج کردن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
circle U گرفتن احاطه کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
fog U تیره کردن مه گرفتن
circles U گرفتن احاطه کردن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
track down a person U رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
throttling U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
questions U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttle U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttled U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questioned U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
floated U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com