Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to run in
U
گرفتار کردن انتخاب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
tree
U
روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
binds
U
گرفتار واسیر کردن مقید کردن
bind
U
گرفتار واسیر کردن مقید کردن
tangle
U
گرفتار کردن
enwrap
U
گرفتار کردن
tangles
U
گرفتار کردن
mousetraps
U
گرفتار کردن
mousetrap
U
گرفتار کردن
snard
U
گرفتار کردن
to lay hold on
U
گرفتار کردن
enswathe
U
گرفتار کردن
thirl
U
گرفتار کردن
involving
U
گرفتار کردن
involves
U
گرفتار کردن
involve
U
گرفتار کردن
entangle
U
گرفتار کردن
incumber
U
گرفتار کردن
overtakes
U
گرفتار کردن
overtaken
U
گرفتار کردن
overtake
U
گرفتار کردن
implicate
U
گرفتار کردن مشمول کردن
implicates
U
گرفتار کردن مشمول کردن
implicated
U
گرفتار کردن مشمول کردن
implicating
U
گرفتار کردن مشمول کردن
inviscate
U
در چسب گرفتار کردن
to let in for
U
گرفتار یا دچار کردن
entoil
U
گرفتار مخمصه کردن
embrangle
U
گیر انداختن گرفتار کردن
immesh
U
در دام نهادن گرفتار کردن
to implicate somebody in something
U
کسی را با چیزی
[منفی]
گرفتار کردن
to involve somebody in something
[negative]
U
کسی را با چیزی
[منفی]
گرفتار کردن
lure
U
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
luring
U
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lures
U
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lured
U
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
radio button
U
شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
select
U
جدا کردن انتخاب کردن
selects
U
جدا کردن انتخاب کردن
selected
U
جدا کردن انتخاب کردن
sifted
U
انتخاب کردن
screens
U
انتخاب کردن
mischoose
U
بد انتخاب کردن
pitch upon
U
انتخاب کردن
chooses
U
انتخاب کردن
electing
U
انتخاب کردن
choose
U
انتخاب کردن
to have one's pick
U
انتخاب کردن
select
U
انتخاب کردن
pick out
<idiom>
U
انتخاب کردن
opt
U
انتخاب کردن
selected
U
انتخاب کردن
elect
U
انتخاب کردن
single
U
انتخاب کردن
choosing
U
انتخاب کردن
dialed
U
انتخاب کردن
sift
U
انتخاب کردن
screened
U
انتخاب کردن
screening, screenings
U
انتخاب کردن
opts
U
انتخاب کردن
sifts
U
انتخاب کردن
to make a choice of
U
انتخاب کردن
dial
U
انتخاب کردن
selects
U
انتخاب کردن
elects
U
انتخاب کردن
dials
U
انتخاب کردن
screen
U
انتخاب کردن
dialled
U
انتخاب کردن
opted
U
انتخاب کردن
opting
U
انتخاب کردن
reelect
U
تجدید انتخاب کردن
destine
U
قبلا انتخاب کردن
pick out
U
انتخاب کردن دریافتن
preselect
U
انتخاب کردن مقدماتی
preselect
U
قبلا انتخاب کردن
to get caught up in something
U
در چیزی گیر کردن
[افتادن]
[گرفتار شدن]
[اصطلاح روزمره]
[اصطلاح مجازی]
elects
U
انتخاب کردن برگزیده منتخب
to ballot for
U
بارای پنهان انتخاب کردن
electing
U
انتخاب کردن برگزیده منتخب
chap
U
انتخاب کردن شکاف دادن
wale
U
تیر افقی انتخاب کردن
to pitch upon something
U
چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
disfranchise
U
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
elect
U
انتخاب کردن برگزیده منتخب
coopt
U
انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
dispatches
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
audio
U
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
hallucinated
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinate
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinates
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinating
U
گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
benighted
U
گرفتار تاریکی شدن درکوهستان گرفتار در تاریکی
click
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
target selector
U
دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
scans
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
sophistication
U
نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
ineligibility
U
عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
check
U
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checks
U
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checked
U
جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
menu item
U
یک انتخاب در فهرست انتخاب
woebegone
U
گرفتار غم
captive
U
گرفتار
entangled
U
گرفتار
ill at ease
U
گرفتار
fogbound
U
گرفتار مه
captives
U
گرفتار
preoccupied
U
گرفتار
in for
U
گرفتار
afoul
U
گرفتار
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
windbound
U
گرفتار باد
overladen
U
سخت گرفتار
hard pressed
U
سخت گرفتار
embarrassed with debts
U
گرفتار قرض
snarly
U
گرفتار دام
pensive
U
پکر گرفتار غم
involved
U
مبهم گرفتار
to be in love
U
گرفتار بودن
enamored
U
گرفتار عشق
stormbound
U
گرفتار توفان
run into
U
گرفتار شدن
hard-pressed
U
سخت گرفتار
snowed under
U
گرفتار درگیرکار پرمشغله
to flounder
U
گیر و گرفتار شدن
conscience-stricken
U
گرفتار عذاب وجدان
embroiled in war
U
دچار یا گرفتار جنگ
i am in a sorry hopeless etc
U
بدجوری گرفتار شده ام
i am awkwardly situated
U
بد جوری گرفتار شده ام
go through changes
<idiom>
U
گرفتار تغییرات شدن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
I have all kinds of problems.
U
هزار جور گرفتار ؟ دارم
up the pole
U
گرفتار در تنگنا واقع شده
I have entangled myself with the banks .
U
خودم را گرفتار بانک ها کردم
To be trapped.
U
دربند افتادن ( گرفتار شدن )
he was in a sorry pickel
U
بد جوری گرفتار شده بود
gill net
U
گیر کرده ماهی را گرفتار میسازد
Blessings are not valued till they are gone.
<proverb>
U
قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
rollover
U
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com